درباره نویسنده(لئو بوسکالیا)
فلیس لئوناردو بوسکالیا (31 مارس 1924 – 12 ژوئن 1998)، همچنین به نام دکتر عشق، نویسنده آمریکایی، سخنران انگیزشی، و استاد گروه آموزش ویژه در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود.فلیس لئوناردو بوسکالیا در لس آنجلس، کالیفرنیا، در 31 مارس 1924، و در خانواده ای از مهاجران ایتالیایی به دنیا آمد او دوران کودکی خود را در آئوستا، ایتالیا گذراند و سپس برای تحصیل به ایالات متحده بازگشت. او فارغ التحصیل دبیرستان تئودور روزولت بود. بوسکالیا در طول جنگ جهانی دوم در نیروی دریایی ایالات متحده خدمت کرد. او جنگ را ندید، اما عواقب آن را در وظایف خود در بخش دندانپزشکی بیمارستان نظامی دید، که به بازسازی چهره های شکسته کمک می کرد او وارد دانشگاه کالیفرنیای جنوبی شد، جایی که سه مدرک (لیسانس 1950، کارشناسی ارشد 1954، دکترا 1963) را پیش از پیوستن به دانشکده دریافت کرد.
فهرست کتاب
- انسان نیاز دارد که دوست داشته باشد
- عشق چیست
- عشق جوانی و پیری نمی شناسد
- بر سر راه عشق موانع زیادی وجود دارند
- برای دوست داشتن دیگران باید خود را دوست بدارید
- برای دوست داشتن، خود را از یوغ برچسب ها آزاد کنید
- عشق مستلزم مسئولیت است
- عشق نیازها و خواسته ها را تشخیص می دهد
- لازمه عشق قوی بودن است
- در راه عشق عذری
درباره کتاب زندگی، عشق و دیگر هیچ اثر لئو بوسکالیا
کتاب زندگی عشق و دیگر هیچ آن میوه ای است که از کلاس عشق روییده؛ و به هیچ وجه قصد ندارد یک کتاب علمی، فلسفی یا یک کار قطعی بر موضوع عشق باشد. به جای آن این کتاب مجموعه ای است مشتمل بر نظریات، احساسات و مشاهدات نشأت گرفته از گروهی از انسانها که به اعتقاد نویسنده با شرایط انسانی مطابقت می کند.کتاب زندگی عشق و دیگر هیچ نوشته لئو بوسکالیا با ترجمه زهره فتوحی, مهدی قراچه داغی, توسط انتشارات دایره به چاپ رسیده است. موضوع کتاب: روانشناسی, روانشناسی عمومی, روانشناسی خانواده اگر کسی را دوست داری به او با دقت نگاه می کنی. او هر روز دارد با فرایندی زیبا و تدریجی تغییر می کند و اگر یاد نگیری او را درست نگاه کنی، این تغییر زیبا را از دست می دهی. آخرین باری که به صورت همسرت نگاه کردی کی بود؟ به صورت کودکت؟ مادرت؟ آخرین بار کی بود که به صورت مادرت نگاه کردی؟ راستی آخرین باری که عمیقا به چهره خودت نگاه کردی کی بود؟ نه آن وقت که ریش می تراشیدی یا صورتت را می شستی، یا سایه چشم می مالیدی، وقتی در یک لحظه پر از آرامش فقط به خودت نگاه کردی کی بود؟
پرسید یکی که عاشقی چیست ؟
گفتم که مپرس از این معانی
آنگه که چو من شوی ببینی
آنگه که بخواندت بخوانی ، ( حضرت مولانا)
اگر می خواهی در سفرعشق شریک باشی باید عشق را بیاموزی عشق پدیده ای آموختنی است در این آموزش باید ساده ترین کار جهان را انجام دهی. ساده ترین کار جهان اینست که خود باشی و دشوارترین کار جهان اینست کسی باشی که دیگران میخواهند پس خود را پیدا کن و همان باش که هستی .
بنابراین همیشه بگو من وجود دارم ، من هستم، من اینجا هستم ، من در حال رشد هستم ، تنها من هستم که زندگی ام را می سازم ، تنها من و نه هیچکس دیگر! من باید با کمبودها و خطا ها و گناهان و اشتباهات خود رو در رو قرار گیرم . از نبودن من هیچکس به قدر من رنج نخواهد برد اما فردا روز دیگریست و من باید تصمیم بگیرم دوباره زندگی کنم و اگر شکست بخورم نه تو را سرزنش کنم نه زندگی را و نه خدا را.
در قسمتی از کتاب عشق و دیگر هیچ اثر لئو بوسکالیا چنین می خوانیم :
من انسانی را دیده ام که اشک می ریزد و دیگران با ناراحتی به او نگاه می کنند، ممکن است کسی دستمال آورد، اما هرگز کسی آغوشش را نمی گشاید! می توانید عشق خود را آن طور که می خواهید و احساس می کنید ابراز نمایید. مسئله احساس کردن عشق در خود و در دیگران است. در حقیقت همه ی زیبایی ماجرا در کشف همین عشق است. در خیلی از کشورها به بچه ها می آموزند که احساساتشان را بروز ندهند! و آن را در دل نگه دارند، گفته اند یک خانم جوان درست و حسابی به صدای بلند نمی خندد! مردها گریه نمی کنند! و زن هایی هم که گریه می کنند بسیار عاطفی و ضعیف هستند! چه کسی چنین حرف هایی زده؟! چرا باید دستور زندگی کردن را از دیگران بگیریم؟! من همیشه گریه می کنم. در خوشحالی اشک شوق می ریزم، در غم گریه می کنم. وقتی جمله زیبایی را از زبان دانشجویی می شنوم اشک در چشمانم حقله می زند. اگر احساسی دارید بگذارید دیگران هم بدانند که چنین احساسی در شما موج می زند. اگر احساس می کنید که می خواهید بخندید، بسیار خوب بخندید. اگر از گفته ی کسی خوشتان آمد به سویش بروید و با حرکتی محبت آمیز این را به او نشان دهید. برای انسان پنهان کردن احساساتش غیر طبیعی است اما اگر اینگونه از کودکی بیاموزد چنین خواهد کرد. هر بار که به ایتالیا، به دیدار اقوامم می روم، آنگونه شیرین و گرم احساساتشان را ابراز می دارند که جای هیچ تردیدی برای عشق نمی گذارند. می فهمم و احساس می کنم که از دیدار و حضور من شادند.
خلاصه کتاب عشق و دیگر هیچ اثر لئو بوسکالیا
نکتۀ قابل توجه در این کتاب این است که هر انسانی تعبیر خاصی از عشق دارد به طوریکه نویسندۀ کتاب می گوید: بنابر اعتقادات و تجربیات ما معانی ما از عشق متفاوت می باشد مثلاً عشق از نظر یک مادر ، عابد و عاشق می تواند عشق به فرزند ، عشق به خدا و عشق به معشوق معنی شود ولی عشق فراتر از آن است که محدود شدنی باشد. ما در این کتاب می آموزیم که باید به همۀ انسانها از هر نژاد ، قشر و رنگی که هستیند عشق بورزیم ، چون یکی هستیم همانطور که نویسنده می گوید ما بیش از آنچه متفاوت باشیم شباهت داریم و وقتی به خود عشق بورزیم دیگران هم دوست خواهیم داشت و اینکه در مقابل دیگران خود را مسئول بدانیم به طوریکه ( کی برکگارد ) می گوید: تنها آنگاه که مسئولانه عشق می ورزی ، عشق جاودانه ، دلشاد و در مقابل یاس ایمن می ماند. و می آموزیم که دیگران را همانطور که هستند بپذیریم و دوست داشته باشیم نه آنطور که ما می خواهیم باشند.
لئوبوسکالیا در سراسر کتابش از ما می خواهد که در عشق رشد کنیم و او ریشۀ تمام بیماری های روانی را در عدم ابراز عشق می داند.
شناسنامه کتاب عشق و دیگر هیچ
- نویسنده: لئو بوسکالیا
- مترجم: زهره فتوحی, مهدی قراچه داغی
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: دایره
- تعداد صفحات: 240
- موضوع کتاب: کتاب روانشناسی
- نسخه الکتریکی:دارد
- نسخه صوتی : ندارد
امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید. همچنین برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم