درباره کتاب کافکا در کرانه
کافکا در کرانه اثری از نویسنده ژاپنی هاروکی موراکامی است.این رمان اولین بار در سال ۲۰۰۲ به ژاپنی و سپس در سال ۲۰۰۵ به انگلیسی منتشر شد.
دو ترجمه فارسی از این کتاب همزمان در سال ۱۳۸۶ منتشر شد، یکی ترجمه گیتا گرگانی و دیگری ترجمه مهدی غبرائی.رمان از دو خط داستانی جدا اما مرتبط به هم تشکیل شده است، که در این کتاب با دو شخصیت مواجه می شویم کافکا تامورا و ساتورو ناکاتا
خلاصه کتاب کافکا در کرانه
داستان در مورد پسری ۱۵ ساله به نام کافکا است. زمانی او ۴ ساله بوده مادرش به همراه خواهرش او و پدرش را ترک کرده و او اکنون به همراه پدرش زندگی می کند.او قصد دارد به خاطر سرنوشت ادیب گونه اش و به قصد پیدا کردن مادر و خواهرش از خانه بگریزد. و وسایلش را جمع می کند و از خانه فرار می کند و بعد از یک سری اتفاقات پناهگاهی می یابد یک کتابخانه خصوصی در تاکاماتسو که توسط شخصی گوشه گیر اداره می شود.فصل های زوج کتاب ناکاتای پیر است که سعی می کند اعتیاد به الکل را کنار بگذارد چرا که فکر می کند همین الکل باعث شده همسرانش از او فراری باشند.او دارای توانایی های عجیب و غریبی است به راحتی می تواند با گربه ها صحبت کند و این توانایی باعث شده به جستجوی گربه های گمشده بپردازد.
ناکاتا با یک راننده کامیون آشنا می شود که او را ابتدا به عنوان مسافر سوار می کند اما بعد از مدتی دل بسته ی او می شود.این دو داستان هیچ گاه از هم جدا نبودند بلکه مکمل همدیگر هستند.
درباره نویسنده کتاب کافکا در کرانه
هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو ژاپن به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا رفت. در سال ۱۹۷۱ با همسرش یوکو ازدواج کرد و به گفته ی خودش در آوریل سال ۱۹۷۸ در هنگام تماشای یک مسابقه ی بیسبال، ایده ی اولین کتاب اش، به آواز باد گوش بسپار به ذهنش رسید. در سال ۱۹۷۹ این رمان منتشر شد و در همان سال جایزه ی نویسنده ی جدید گونزو را دریافت کرد. در سال ۱۹۸۰ رمان پینبال (اولین قسمت از سه گانه ی موش صحرایی) را منتشر کرد. در سال ۱۹۸۱ بار جازش را فروخت و نویسندگی را پیشه ی حرفه ای خود کرد.
مخاطبان موراکامی چه کسانی هستند؟
به جرات می توان گفت مخاطبان موراکامی از جنس مخاطبان کتاب های عامه پسند نیستند، آن ها کتاب خوان هایی هستند که در دنیای داستان های موراکامی تنهایی، هویت واقعی، سرسختی و رهایی را پیدا می کنند. کتاب های موراکامی از آن دسته کتاب هایی نیستند که برای نوجوانان جذابیت داشته باشد اما در عین حال از داستان هایی هستند که برای مخاطب علاوه بر حفظ حالت معماگونه بسیار سرگرم کننده و دوست داشتنی هستند. جنس داستان های موراکامی از نوع تنهایی آدم ها، شناخت هویت و بحران رابطه و حتی از بین رفتن ارزش های انسانی است. ایجاد فضاهای سورئال و سمبلیک خاص او در داستان هایش و البته گرایش به سبک پست مدرن باعث شده تا مخاطبان گسترده ای در سراسر جهان داشته باشد. در کتاب های او پایبندی به فرهنگ و رسومات ژاپنی مکرر دیده می شود. نثر موراکامی نثری ساده و روان است که همه ی سلیقه ها از خواندن آن لذت می برند. «کازوئو ایشیگورو» نویسنده ی ژاپنی برنده جایزه ی بوکر و همچنین برنده ی نوبل ادبیات درباره هاروکی موراکامی می گوید: « او دو سبک متمایز دارد: از یک سو سبک غریب و آشوبگرایانه و از سوی دیگر شیوه مالیخولیایی بسیار کنترل شده».
بهترین ترجمه کافکا در کرانه
مهدی غبرائی از مترجمین برجسته و پیشکسوت در ایران است که با دقت و وسواس در انتخاب، بیش از 60 کتاب از آثار بزرگ و شناخته شده ی ادبی جهان را به فارسی برگردانده است. مهدی غبرائی در مقدمه ِی کتاب کافکا در کرانه به جان مایه بزرگ داستان های موراکامی یعنی "فقدان" اشاره می کند. بعد از مقدمه ی کتاب، مترجم مصاحبه ای کوتاه از موراکامی در مورد داستان کافکا در کرانه را نیز ترجمه کرده است. کافکا در کرانه با ترجمه مهدی غبرائی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ سیزدهم خود رسیده است. این کتاب با عنوان «کافکا در ساحل» توسط ناشرین دیگر هم منتشر شده است.
درباره مترجم کتاب کافکا در کرانه
مهدی غبرایی در سال ۱۳۲۴ در لنگرود به دنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در لنگرود گذراند. در سال ۱۳۴۷ از دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت. از سال ۱۳۶۰ بهطور حرفه ای به کار ترجمه ادبی پرداخت. مهدی غبرایی، از آن دسته مترجمانی است که گاهانه ترجمه می کند، زبان مبدأ را می شناسد و به زبان مقصد مسلط است. در واقع او امانتداری است که آثار را مانند فرزندان خود دوست دارد و برای آنها ارزش قائل است.
قسمتی از کتاب کافکا در کرانه
گاهی سرنوشت مثل طوفان شنی است که مدام تغییر سمت می دهد. تو سمت را تغییر می دهی، اما طوفان دنبالت می کند. تو باز می گردی، اما طوفان با تو میزان می شود. این بازی مدام تکرار می شود، مثل رقص شومی با مرگ پیش از سپیده دم. چرا؟ چون این طوفان چیزی نیست که دورادور بدمد، چیزی که به تو مربوط نباشد. این طوفان خود توست. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که می توانی بکنی تن در دادن به آن است، یکراست قدم گذاشتن درون طوفان، بستن چشمان و گذاشتن چیزی در گوش ها که شن تویش نرود و گام به گام قدم نهادن در آن. در آن نه ماهی هست، نه خورشیدی، نه سمتی، و نه مفهوم زمان…
بزرگسالان همیشه به دوش بچه های باهوش بار اضافی می گذارند، دقیقا به علت اینکه تصور می کنند از پسش برمی آید. این جور بچه ها از سنگینی وظایف از پا درمی آیند و رفته رفته آن صداقت و مهارتی را که دارند از دست می دهند. این بچه ها وقتی با چنین برخوردی روبرو می شوند، کم کم به درون لاکی می خزند و همه چیز را درون خود نگه می دارند. وقت و کوشش زیادی لازم است تا بتوان آن ها را از لاک خود درآورد. قلب کودکان انعطاف پذیر است، اما وقتی شکل گرفت، دیگر مشکل بتوان آن را به صورت اول درآورد. در بیشتر موارد محال است.
جنگ که دربگیرد، خیلی ها مجبورند سرباز بشوند. سلاح به دست می گیرند و می روند جبهه و ناچار می شوند سربازهای طرف دیگر را بکشند. هرچه بیشتر بتوانند. هیچ کس عین خیالش نیست که دوست داری دیگران را بکشی یا نه. کاری است که ناچاری بکنی. وگرنه خودت کشته می شوی. جانی واکر با انگشت به سینه ی ناکاتا اشاره کرد. گفت: “بنگ! تاریخ انسان در یک کلمه.”
بستن چشم هایت چیزی را عوض نمی کند. چون نمی خواهی شاهد اتفاقی باشی که می افتد، هیچ چیز ناپدید نمی شود. درواقع دفعه ی بعد که چشم واکنی، اوضاع بدتر می شود. دنیایی که تویش زندگی می کنیم این جور است، آقای ناکاتا. چشمانت را باز کن. فقط بزدل چشم هایش را می بندد. چشم بستن و پنبه در گوش چپاندن باعث نمی شود زمان از حرکت بایستد.
فقط یک جور سعادت هست، اما بدبختی هزار شکل و اندازه دارد. به قول تولستوی سعادت یک تمثیل است، اما بدبختی داستان است.
در زندگی هرکس یک جا هست که از آن بازگشتی در کار نیست. و در موارد نادری نقطه ای است که نمی شود از آن پیشتر رفت. وقتی به این نقطه برسیم، تنها کاری که می توانیم بکنیم این است که این نکته را در آرامش بپذیریم. دلیل بقای ما همین است.
انسان تقدیر خود را انتخاب نمی کند. تقدیر انسان را برمی گزیند. این پایه ی جهان بینی درام یونانی است. و معنای تراژدی -بنا به قول ارسطو- از بازی روزگار ناشی می شود، نه از نقطه ضعف قهرمان، بلکه از صفات خوبش. می دانی می خواهم به کجا برسم؟ مردم نه با نقایص خود، بلکه با فضایل خود هرچه بیشتر به سوی تراژدی کشانده می شوند. اودیپوس رکس سوفوکلس یک مثال بارز است. اودیپوس نه به سبب کاهلی و حماقت، بلکه به علت شهامت و صداقت به سوی تراژدی کشانده می شود. بنابراین نتیجه ی ناگزیر طنز تلخ یا همان بازی روزگار است.
بیشتر آدم های دنیا سعی نمی کنند آزاد باشند، کافکا. فقط فکر می کنند که آزادند. همه اش توهم است. بیشتر آدم های دنیا اگر آزادشان بگذاری، بدجوری تو هچل می افتند. بهتر است یادت باشد. مردم عملا ترجیح می دهند آزاد نباشند.
خیلی چیزها هست که تقصیر تو نیست. یا تقصیر من. تقصیر پیش گویی ها هم نیست، یا نفرین ها یا DNA، یا پوچی. تقصیر ساختارگرایی یا سومین انقلاب صنعتی هم نیست. همه می میریم و ناپدید می شویم، ولی علتش این است که نظامِ خود دنیا را بر پایه ی ویرانی و فقدان گذاشته اند. زندگی ما سایه هایی از این اصل رهنماست. مثلا باد می وزد. می تواند بادی شدید و خشن باشد، یا نسیمی ملایم. اما سرانجام هر بادی فرو می میرد و ناپدید می شود. باد شکل ندارد. فقط حرکت هواست. باید به دقت گوش بدهی، بعد استعاره را می فهمی.
می خواهم یاد من باشی. اگر تو یاد من باشی، دیگر عین خیالم نیست که همه فراموشم کنند.
هریک از ما چیزی را از دست می دهیم که برایمان عزیز است. فرصت های از دست رفته، امکانات از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی توانیم برشان گردانیم. این قسمتی از آن چیزی است که به آن می گویند زنده بودن. اما در درون کله ی ما -دست کم این جایی است که من تصور می کنم- جای کمی هست که این خاطرات را در آن بیانباریم. اتاقی با قفسه هایی نظیر این کتابخانه و برای فهم کارکرد قلب مان باید مثل کتابخانه فیش درست کنیم. باید چندی به چندی از همه چیز گردگیری کنیم، بگذاریم هوای تازه وارد شود و آب گلدان های گل را را عوض کنیم. به عبارت دیگر، همیشه در کتابخانه ی خصوصی خودت به سر می بری.
شناسنامه کتاب کافکا در کرانه
- نویسنده: هاروکی موراکامی
- مترجم: مهدی غبرائی
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ۶۰۷
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
مشخصات کتاب صوتی کافکا در کرانه
- گوینده: پیمان قریب پناه , محسن خدری
- ناشر صوتی:نوار
- مدت: 23 ساعت و 59 دقیقه