درباره کتاب کشتن مرغ مینا
کشتن مرغ مقلد، رمانی فراموش نشدنی درباره ی دوران کودکی است. دوران کودکی، در محله ای خواب زده در جنوب آمریکا که معصومیت هر لحظه در برابر بی عدالتی و تعصب نژادی، قربانی می شود. رمان کشتن مرغ مینا ، با به تصویر کشیدن بحران و عذاب وجدانی تکان دهنده، بلافاصله پس از انتشار در سال 1960، تبدیل به پرفروش ترین کتاب شد و نظر مساعد منتقدین را به خود جلب کرد. کشتن مرغ مقلد (کشتن مرغ مینا) در سال 1961 جایزه ی پولیتزر را از آن خود کرد و فیلم ساخته شده بر اساس آن، موفق به دریافت جایزه ی اسکار شد. کتاب کشتن مرغ مقلد که بسیار دراماتیک و تأثیرگذار است، به اصل و ریشه های رفتار های انسان،معصومیت و تجربه، مهربانی و بی رحمی، عشق و نفرت، و شوخ طبعی و ترحم می پردازد. رمان کشتن مرغ مینا بومی و محلی نوشته ی زنی جوان اهل آلاباما، اکنون بیش از 18 میلیون بار چاپ و به چهل زبان ترجمه شده است و طرفداران بسیاری در سراسر جهان دارد. هارپر لی، نویسنده ی رمان کشتن مرغ مینا ، همیشه آن را داستان عاشقانه ای ساده توصیف کرده است. این اثر امروزه به عنوان شاهکاری در ادبیات آمریکا در نظر گرفته می شود.
خلاصه داستان کشتن مرغ مینا
هارپر لی از مرغ مینا به عنوان نماد معصومیت استفاده کرده است. رمان کشتن مرغ مینا از زبان دختری به نام اسکات فینچ روایت می شود که دختر وکیل سفیدپوستی به نام آتیکاس فینچ است که دفاع از جوان سیاه پوستی به نام تام رابینسون را که به اتهام ناروای تجاوز به یک دختر سفیدپوست در در شهر کوچکی به نام مِیکوم، آلاباما محاکمه می شود، به عهده می گیرد.
مردم این شهر در رمان، مردمی خودپسند و نژادپرست معرفی شده اند. اتیکاس فینچ، وکیلی انسان دوست، جسور و شجاع و پدری مهربان و دوست داشتنی است. او با قدرت و بی باکی از عدالت و انسانیت دفاع می کند و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم می ایستد.
تم اصلی رمان، معصومیت و قربانی شدن آن در برابر بی عدالتی و تعصب نژادی است و عنوان آن برگرفته از صحنه ای است که در آن اتیکاس تفنگ بادی ای به عنوان هدیهٔ کریسمس برای فرزندانش می خرد و از آن ها می خواهد که به خاطر داشته باشند که هیچ گاه به مرغ مقلد شلیک نکنند، چون کشتن مرغ مینا «گناه» است.
درباره نویسنده کشتن مرغ مینا
نل هارپر لی (زاده ۲۸ آوریل ۱۹۲۶ - درگذشته ۱۹ فوریه ۲۰۱۶) رمان نویس آمریکایی بود.
نل هارپر لی در مونروویل در غرب ایالت آلاباما به دنیا آمد. پدرش یک وکیل بسیار معروف بود. تحصیلات خود را در «رشته ی حقوق» در دانشگاه آلاباما به اتمام رساند. در سال ۱۹۵۰ میلادی به نیویورک آمد و تا پیش از شروع کار نویسندگی، در یک موسسه ی هواپیمایی کار می کرد. دلبستگی های او، گذشته از نویسندگی، گردآوری خاطرات روحانیون سده ی نوزدهم میلادی، جرم شناسی و موسیقی است.هارپر لی که زنی خجالتی بود، سال ها به زندگی آرام و بسیار خصوصی خود ادامه داد و همواره تقاضاها برای مصاحبه را رد می کرد. او گاهی در آپارتمانش در نیویورک و سایر اوقات در کنار خواهر وکیلش به نام آلیس لی در مونروویل آلاباما زندگی می کرد.وی پس از سکته و از دست دادن بخشی از شنوایی و بینایی خود، در سال های پایانی عمرش در خانه ی سالمندان می زیست.هارپر لی در ۱۹ فوریه ی ۲۰۱۶ در سن ۸۹ سالگی درگذشت.
قسمتی از کتاب کشتن مرغ مینا
اگه بخوای با کسی تفاهم داشته باشی، باید یاد بگیری به همه چیز از نقطه نظر او نگاه کنی. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۳۹)
این که صد سال شکست خورده ایم، دلیل نیست که باز تقلا نکنیم. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۱۰۲)
هر کس حق داره هر طور می خواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند. اما من قبل از این که با دیگران زندگی کنم، باید بتونم با خودم زندگی کنم. وجدان آدم تنها چیزیه که نمی تونه تابع نظر اکثریت باشه. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۱۳۹)
مردم خوب آن هایی هستند که به تناسب درکشان بهترین کاری که از دستشان ساخته است انجام می دهند. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۱۷۱)
صورتی صاف داشت و سرش در حال طاس شدن بود. سن او را می شد به دلخواه بین چهل تا شصت تخمین زد. اگرچه پشتش به ما بود می دانستیم که یک چشمش کمی چپ است. از این عیب حداکثر استفاده را می کرد. حتی وقتی به کسی نگاه نمی کرد به نظر می رسید که دارد به آدم نگاه می کند و به این ترتیب هیئت منصفه و شهود را در موقعیت دشواری قرار می داد. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۲۱۹)
این مردم هیچ وقت و هیچ جور حالیشون نمی شه که من واسه این این طور زندگی می کنم که دلم می خواد این طور زندگی کنم. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۲۶۲)
شما از حقیقت خبر دارید و حقیقت این است: بعضی از سیاهان دروغ می گویند، بعضی از آن ها فاسدالاخلاقند و بعضی به زن ها چه سیاه و چه سفید چشم دارند. اما این حقیقت منحصر به نژاد خاصی نیست. این حقیقتی است که شامل نوع بشر می شود. در همین دادگاه هیچ کس نیست که هرگز دروغ نگفته باشد و هرگز کاری برخلاف اخلاق نکرده باشد. مردی هم یافت نمی شود که هرگز از روی هوس به زنی نگاه نکرده باشد. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۲۶۷)
دیل گفت: «فکر می کنم وقتی بزرگ شدم دلقک بشم.» من و جیم ایستادیم. -«بله آقا یک دلقک. تو این دنیا با این مردم هیچ کاری نمی تونم بکنم، جز این که بهشون بخندم. می رم تو یک سیرک استخدام می شم و تا دلت بخواد می خندم.» جیم جواب داد: «عوضی گرفتی دیل. دلقک ها محزونند. این مردمند که به آن ها می خندند.» (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۲۸۲)
من فکر می کنم فقط یک جور مردم وجود داره: مردم. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۲۹۶)
گاهی فکر می کنم که به عنوان یک پدر، خیلی عیب دارم. اما بچه ها غیر از من کسی را ندارند. جیم بیش از هر کس به من اعتماد داره و من همیشه طوری زندگی کرده ام که بتونم راحت تو چشم هاش نگاه کنم… اگه به یک همچه چیزی تن دربدم صاف و ساده دیگه نمی تونم تو چشم هاش نگاه کنم و آن روز که نتونم تو چشم هاش نگاه کنم، می دونم که جیم را از دست داده ام. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۳۵۷)
خوب که نگاه کنی، اکثر مردم خوبند، اسکاوت. (کتاب کشتن مرغ مینا – صفحه ۳۶۷)
شناسنامه کتاب کشتن مرغ مینا
نویسنده: نل هارپر لی
ناشر: علمی فرهنگی
تعداد صفحات: 367