معرفی رمان پاییز فصل آخر سال است اثر نسیم مرعشی

  شنبه، 28 فروردین 1400   زمان مطالعه 7 دقیقه
معرفی رمان پاییز فصل آخر سال است اثر نسیم مرعشی
این کتاب رمانی است نوشته نسیم مرعشی که توسط نشر چشمه در سال ۱۳۹۳ منتشر شده‌است و تا به حال به چاپ سی و نهم (39) رسیده‌است. این رمان در سال ۱۳۹۴ برنده جایزه ادبی جلال آل احمد شده‌است.

درباره کتاب

پائیز فصل آخر سال است روایتی آشنا از زندگی سه دختر!

این روزها وقتی به یک کتاب فروشی وارد می شویم، با نام نویسنده ها و کتاب های جدیدی رو به رو می شویم که شناخت چندانی از آن ها نداریم. در بیشتر مواقع مردم دوست ندارند کتاب های تازه از نویسنده های با استعداد زمان حاضر را بخوانند، اما وقتی نام یک رمان به عنوان یکی از رمان های برگزیده همه گیر می شود همه برای خواندن آن کتاب مشتاق می شوند. یکی از همین رمان های جدید و منتخب پاییز فصل آخر سال است نام دارد که نویسنده ای جوان و دهه شصتی به نام نسیم مرعشی آن را به تصویر کشیده است. در ادامه با ما همراه باشید تا از داستان این رمان پر طرفدار کمی بیشتر سر در بیاوریم.

موضوع داستان در مورد چیست؟

موضوع داستان پاییز فصل آخر سال است روایت گر زندگی سه دختر با نام های روجا، لیلا و شبانه است که دغدغه ها و آرزوهای مختلف دارند. مشکلات عاطفی، اجتماعی و مهاجرت، بزرگ ترین مشکلات این سه شخصیت را شامل می شود که برای بسیاری از دختران ایرانی قابل درک است و به راحتی می توانند با آن هم ذات پنداری کنند.

نقدی بر داستان پاییز فصل آخر سال است

شاهکار پائیز فصل آخر سال است به خوبی توانسته است به دل مخاطبان زیادی بنشیند و جایگاه خود را میان علاقه مندان به کتاب و کتاب خوانی حفظ کند. این رمان به عنوان نخستین اثر رسمی و چاپ شده نسیم مرعشی موفقیت های زیادی داشته که مهم ترین آن این است که علاوه بر کسب جایزه ادبی توانسته در کمتر از یک سال به چاپ بیست و هفتم برسد. البته موفقیت این اثر با چاپ و انتشار آن توسط انتشارات معتبر و با کیفیتی همچون چشمه به موفقیت این کتاب افزود چرا که نشر چشمه یکی از قدیمی ترین و معتبر ترین انتشارات های کشور است که همیشه کتاب های موفق و با کیفیت را به چاپ می رساند.

اگر بخواهیم به متن کتاب نگاهی سخت گیرانه بیندازیم باید توجه داشته باشیم که این کتاب به نسبت تمام کتاب های چاپ شده و حتی پر طرفدار در 3 سال اخیر جایگاه ویژه ای دارد. چرا که نویسنده نگاهی خاص به سوژه های معمولی و روزمره ای داشته و توانسته این نگاه و ایده را با قلمش به بهترین شکل ممکن به تصویر بکشاند.

قلم نسیم مرعشی به گونه ای است که با ساده ترین و روزمره ترین کلمات نگاهش را به کتاب تبدیل کرده است اما این سادگی چیزی از کیفیت نگارش کم نکرده و حتی موجب شده خواندن این رمان برای بسیاری از افرادی که به کتاب خواندن چندان هم عادت ندارد راحت باشد.

در یک نگاه کلی اگر بخواهیم بزرگ ترین مشکل این کتاب را پیدا کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که اگر نویسنده از سه لحن متفاوت برای سه شخصیت داستان خود استفاده می کرد شاید داستان جذاب تر می شد و می توانست مخاطب های سخت گیر خود را راضی تر نگه دارد. چرا که مخاطب اگر توجه خاصی به نام شخصیت ها نداشته باشد ممکن است به دلیل شباهت زیاد لحن ها هر سه شخصیت را با هم اشتباه بگیرد.

خلاصه داستان

در این رمان لیلا، رجا و شبانه هر سه در آستانه ی سی سالگی هستند و با هم از زمان دانشگاه دوست هستند زندگی آن ها به نوعی با هم گره خورده است. مهاجرت، اشتغال، درگیری با خانواده، روابط عاطفی از جمله مسائلی هستند که شخصیت ها درگیر آن هستند. و داستان حول محور این دغدغه ها و چالش های شخصیت ها با این مسائل است.
رمان در دو فصل تابستان و پاییز روایت می شود. هر فصل سه تکه دارد که هر یک از این تکه ها را یکی از شخصیت ها روایت می کند. و از زاویه دید خود کاراکتر با او آشنا می شویم. راوی تکه ی اول لیلا، تکه ی دوم شبانه و تکه ی سوم رجا است.
لیلا که روایت با او آغاز می شود. در حقیقت رمان با خوابی که لیلا دیده است آغاز می شود. خوابی که پیشتر تعبیر شده است. همسر لیلا، میثاق به دلیل ادامه ی تحصیل و به زعم خودش پیشرفت های بیشتر خارج از کشور مهاجرت کرده است. اما لیلا با او نرفته است. لیلا که به شدت عاشق میثاق است رفتن او را باور ندارد و با بحران های بعد از آن دست و پنجه نرم می کند. خانواده اش نگران او هستند و اصرار دارند که پیش آن ها به اهواز برود.

نمی خواهم برگردم اهواز. آدم که راه رفته را بر نمی گردد. همان سه چهار روزی که آن جا بودم فهمیدم نمی توانم بمانم. اهواز گرم است. هُرم گرما از زمین بلند می شود و روی سینه ی آدم هوار می شود چه قدر عصر بروی جاده ساحلی و برگردی و بشود بیست دقیقه؟ چه قدر زیر باد کولر که بوی خوب خاک می دهد مجله بخوانی؟ این بار که رفتم اهواز، اهواز کوچک شده بود انگار.
شبانه که روایت دوم از زبان اوست به همراه پدر و مادر و برادرش زندگی می کند. نامش شبانه است چون پدرش عاشق شعرهای شاملو بوده و نام او را از شعری از شاملو برداشته است. برادر او عقب افتاده ی ذهنی است. شبانه در رابطه ی عاطفی با یکی از همکارانش به نام ارسلان است. او تکلیفش با این رابطه معلوم نیست. و در زندگی هم با مادر خود دچار مشکلات زیادی است. شبانه بیشتر مسئولیت ها و کارهای برادرش ماهان را به عهده گرفته است. اودر این بین احساس تنهایی و بلاتکلیفی می کند.

درباره نویسنده

نسیم مرعشی متولد سال ۱۳۶۲ در تهران، فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیک، نویسنده، فیلمنامه نویس و روزنامه نگار است. وی با کتاب پاییز فصل آخر سال است در سال ۱۳۹۳ برنده جایزه ادبی جلال آل احمد شد.

قسمتی از کتاب

دنبال تو می دویدم. روی سرامیک های سرد و سفید سالن. در آن سکوت ترسناکِ هزارساله. هن و هنِ نفس هایم با هرگام بلندتر در گوشم تکرار می شد و گلویم را تلخ می کرد. بخش پروازهای خارجی آن طرف بود. امام نه، مهرآباد بود انگار. و سالن پروازش هی دورتر می شد. رسیدم به گیت. پشتت به من بود، اما شناختمت. کت نیلی ات تن ات بود و چمدان به دست، منتظر و آرام ایستاده بودی. روشنی سالن به سفیدی می زد. فقط نور می دیدم و تو را. لکه ای نیلی روی سفیدی مطلق. صدایت زدم. راه افتادی و دور شدی. سُر می خوردی روی سرامیک های سالن. دویدم. دستم را دراز کردم و دستت را گرفتم. برگشتی. دستت توی دستم ماند و هواپیما پرید…

فکر این که چرا به این جا رسیدیم. کجا را اشتباه کردیم. کجای خلقت و با کدام فشار شالوده مان ترک خورد که بدون این که بدانیم برای چه، با یک باد، طوری آوار شدیم روی خودمان که دیگر نمی توانیم از جای مان بلند شویم. نمی توانیم خودمان را بتکانیم و دوباره بایستیم و اگر بتوانیم، آنی نیستیم که قبل از آوار بوده ایم. اشتباهِ کدام طراح بود که فشارها را درست محاسبه نکرد و سازه مان را طوری غیرمقاوم ساخت که هر روز می تواند برای شکستن مان چیزی داشته باشد؟ فکر زندگی بی خنده و بی آرزو تکه تکه ام می کند. مثل لکه ی زشت زرد ماست، روی پیشخان آشپزخانه.

شناسنامه کتاب

نویسنده: نسیم مرعشی

ناشر: چشمه

تعداد صفحات: 189


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها