به گزارش سرویس هنر و رسانه ساعدنیوز، مهدی حسینینیا زادهٔ 28 شهریور 1360 بازیگر کشورمان است. او بازیگری را نخستین بار از سال 1389 با فیلم اینجا بدون من آغاز کرد. در میان سایر نقشهایش، او نقش مکملی در متری شیش و نیم و شنای پروانه و یاغی ساختهٔ محمد کارت داشته است. مهدی حسینینیا اغلب در نقشهای جدی به هنرمندی می پردازد، اوج شهرت این بازیگر با فیلم شنای پروانه و سریال می خواهم زنده بمانم رقم خورد و قدرت بازیگری اش اثبات شد.
بیاغراق باید گفت ریسکِ پذیرش تمامی نقشها در کمتر از یک دهه نشان از نبوغ بازیگری مهدی حسینی نیا میدهد که البته اندازه و طول نقش برایش مهم نیست و کیفیت اجرا و شیمی هر کاراکتر است که میتواند او را متمایز کند و در میان انبوه چهرههای مهم فیلمهایی که بازی کرده است گاه یک سر و گردن بالاتر از بقیه بایستد.
مهدی حسینینیا پدیده عجیبی در بازیگری است. شاید کمتر بازیگری را در حافظه سینماییمان بتوانیم به یاد بیاوریم که تا این اندازه میان هر نقش و کاراکتری که بازی کرده است بدون کمترین نوسان بوده باشد. گستره تنوع نقشهای او در دهه گذشته آنقدر زیاد است که گاه مخاطب فراموش میکند صاحب تمامی این چهرهها و شخصیتها یک نفر است. اینجا نگاهی داریم بر مهمترین بازیهای مهدی حسینینیا در سینما و نمایش خانگی.
امیر در سریال حیثیت نماد یک انسان رو به زوال رفته است. او تقریبا همه چیز زندگیاش را از دست داده و تنها چیزی که برایش باقی مانده تا بتواند به ادامه زندگیاش امیدوار باشد پیدا کردن پاسخی برای پرسشی است که منجر به از دست رفتن حیثیتش شده است. حسینینیا در همان قسمت نخست سریال به خوبی توانست از پس نقش بر بیاید و ابعاد مختلف یک نقش جدی را پیاده کند. او در قهوهخانه قمار میکند. کارگری شغل اصلیاش است و زندگیاش با همسرش به خاطر نداشتن بچه در حال سقوط و فروپاشی است. در این وانفسا خبر میرسد که همسرش در یک تصادف دچار آسیب جدی میشود و سئوالهای بسیاری در ذهن امیر ایجاد میکند. حالا نوبت آن است که حیثیت را دنبال کنیم و یکی از ظریفترین نقشآفرینیهای حسینینیا را به نظاره بنشینیم.
حضور و همکاری مجدد حسینینیا با شهرام شاهحسینی در سریال رهایم کن و بعد از موفقیت این همکاری در سریال میخواهم زنده بمانم نوید خلق کاراکتری را میدهد که متفاوت از شخصیت مفتاح است.
بهرام بوقی یک شخصیت چند وجهی و لایه لایه دارد. مردی که در آستانه پا گذاشتن به دهه چهارم زندگی از لابلای یک زندگی فلاکت بار سر بالا آورده و در آغوش خانواده نایبسرخیها توانسته است به نان و نوایی برسد. شخصیتی فرصتطلب که از غفلت دختر کوچک ارباب روستا سواستفاده کرده و خودش را به عنوان داماد اجارهای به این خانواده قالب میکند. در نگاه نخست شاید فرصت طلبیها و شخصیتپردازی به جا و به اندازه کاراکتر را برگ برنده این شخصیت بدانیم اما نباید فراموش کرد که حسینینیا به تن بی جان این کاراکتر روح دوباره بخشیده است.
ادای متفاوت دیالوگها با چهرهای که همواره لبخندی ماستیده و یخزده روی صورتش است و ادای کلمات با دهان بسته و حالت دندان قروچه از یک سو و ولنگاری در حرکت و شلختگی و بی عاری در رفتار از سوی دیگر چنان ظرافتی به نقش داده است که در کنار بازیگران مطرح دیگری از جمله محسن تنابنده و هوتن شکیبا و بابک کریمی میتوان به رفتارهای این شخصیت دل بست و با او همراهی کرد. گو آنکه پس از بر ملا شدن نقشه خانواده نایب سرخی که میخواستند او را بعد از مراسم عروسی از بین ببرند مخاطب با تمامی پلیدی شخصیت با او همذات پنداری میکند. سکانسهای عروسی و حالت دو گانه چهره حسینینیا را در این مراسم به یاد بیاورید. کدام بازیگری را سراغ دارید که تا این اندازه بتواند سرخوشی و رهایی و جنون و خشم و بی عاری را به یک اندازه و مناسب شخصیت و موقعیت به چشم بیاورد؟
حسینینیا در سریال یاغی متفاوتترین نقش خودش را بازی کرد. او در این فیلم فارغ از فضای لاتگرافی آثار دیگر چهرهای متفاوت را تجربه کرده است. رحمان در سریال یاغی یک جوان روانپریش است که مدتی در تیمارستان بستری بوده و برادرش بهمن او را از آنجا بیرون میآورد. رحمان عاشق برادرش است و سعی دارد هر کاری بکند تا رضایت او را به دست بیاورد. همین نکته باعث شده رحمان در مقابل هر هجمهای که نسبت به برادرش میشود خودش را مسئول بداند.
مفتاح در میخواهم زنده بمانم سردسته یک گروه خلافکار مافیایی است که در دهه 60 و در اوج اختلافهای سیاسی و دوران جنگ تحمیلی سعی کرده است قاچاق مواد مخدر را به صورت کارتل و ویژه هدایت کند. ورود یک جوان به دار و دسته مفتاح کارها را خراب میکند و شرایط را برای او سخت میکند. شاید مفتاح را شروع کننده راهی برای حسینینیا بدانیم که او را به شاهنقش امیر در سریال حیثیت رساند.
تنوع شخصیتهایی که حسینینیا بازی کرده است را در فیلم شنای پروانه و بازی در نقش مصیب به یاد بیاورید؛ یک گنده لات چاقوکش و عرق خور که برای کل محله ایجاد ناامنی را به ارمغان آورده و به قول تمام لاتهای محل آدم دوم محل بعد از هاشم (امیر آقایی) است. یک کینه کهنه و یک انتقام قدیمی که باعث شد فاجعه قتل پروانه شکل بگیرد. سکانسی را به یاد بیاورید که او به دست حجت (جواد عزتی) در چاله تعمیرگاه ماشین گیر افتاده است و پایش شکسته اما جنون انتقام باعث شده او دیگر درد شکستگی پا را فراموش کند.
حسینینیا همین شخصیت خلاف را در متری شش و نیم بازی کرد اما با تفاوتهای بسیار در ابعاد نقش و جزئیات کاراکتر. حسن گاوی در متری شش و نیم معاملهکننده متوسطی بود که مواد مخدر را از طریق جاسازی کردن در معده افراد چاق به خارج از کشور حمل میکند. ظرافت بازی حسینینیا در این نقش آنقدر قابل دریافت و درک است که هنوز هم سکانسهای حضور او در اداره آگاهی و دیالوگهای او با ناصر خاکزاد و صمد را به خوبی در ذهن مخاطب ماندگار کرده است.