خاطرات احمدعلی مسعود انصاری:
مادر علیاحضرت یعنی خانم فریده دیبا قصد سفر حج داشت.
خانم دیبا با توجه به روحیه مذهبی من، زنگ زد که میخواهیم برویم حج تمتع و تو هم باید بیایی. گفتم: چشم، ولی این اولین باری بود که به مکه مشرف میشدم. در این سفر خانم تیمسار هاشمینژاد و خانم رائد، که در آن موقع سفیر ایران در عربستان بود، همراه خانم دیبا بودند. غلامرضا پهلوی هم در این سفر بود که همراهان خودش را داشت. ما با هواپیمایی ملی رفتیم به جده و از آنجا عازم مکه شدیم. در این سفر چند ملاقات برای من دست داد که در زندگیم اثر فراوان گذاشت. یکی ملاقات با آیتالله محمد غروی بود، که به اصطلاح مراسم و مناسک حج تمتع را انجام میداد و ما هم اقتدا میکردیم. شخصیت و زهد و پاکی آقای غروی در من اثر زیاد گذاشت.
ملاقات دیگر با امیر سلیمانی، از اقوام غلامرضا پهلوی، که در جنوب شهر تهران یک خانه بزرگ قدیمی داشت که بعدها هم در بعضی کارهای تجاری و اقتصادی در شرکتی به نام (پُلوفری، مخفف Pollution Free) با پسر او شریک شدم. ایشان در همان مکه به من پیشنهاد مشارکت در کار تجاری داد. این پیشنهاد درست مقارن تصمیمی بود که در تهران و قبل از این سفر برای کنارهگیری از کار دانشگاهی و شروع کار آزاد گرفته بودم، و چون در مکه این پیشنهاد به من شد آن را به فال نیک گرفتم و قرار و مدارهای اولیه با امیرسلیمانی گذاشته شد تا اینکه بیاییم تهران دنباله مذاکره و کار را بگیریم.