ناگفته هایی از شهادت یک کودک رزمنده که هم‌ قد آرپی‌جی بود...

  شنبه، 13 آبان 1402 ID  کد خبر 361405
ناگفته هایی از شهادت یک کودک رزمنده که هم‌ قد آرپی‌جی بود...
ساعدنیوز: 14 سال بیشتر نداشت. برادر بزرگترش فرمانده گروهان بود. باهم به جبهه رفته بودند. برای رفع خستگی برادرش، آرپی‌جی را از او می‌گرفت در حالی که خودش هم‌قد آرپی‌جی بود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از فارس، 14 سال بیشتر نداشت؛ اما خوب درک می‌کرد که نباید جبهه را خالی بگذارد. با برادر بزرگتر و رفیقش ‌برای بازدید به مناطق جنگی رفته بود. وقتی برگشت، دیگر نمی‌توانست پشت میز نیمکت مدرسه بماند؛ اگر چه کتاب‌های درسی‌اش را به جبهه می‌برد و در امتحانات با نمرات عالی قبول می‌شد. «زهرا جهازی» خواهر شهیدان «رضا و جهانگیر» است. روایت او درباره حضور دو برادرش در جبهه را در ادامه می‌خوانیم:

ما دو خواهر و دو برادر بودیم که برادر کوچکترم رضا در 14 سالگی طی عملیات مسلم‌ بن عقیل به تاریخ 9 مهر 1361 و برادر بزرگترم جهانگیر در فروردین 1362 به شهادت رسیدند. منزلمان در گوهردشت کرج بود.

فروردین سال 61 رضا به همراه تعدادی از دوستان مسجدی و بسیجی برای بازدید از مناطق جنگی عازم مهاباد شدند. پس از 15 روز رضا به منزل بازگشت، اما دیگر رضا، رضا سابق نبود؛ او دیگر شیفته جبهه شده بود. رضا با اصرار، خانواده را راضی کرد تا به جبهه برود. سن پایینی هم داشت، اما با ترفند تغییر تاریخ تولدش راهی جبهه شد.

جهانگیر در جبهه آرپی‌جی‌زن بود؛ او برایمان تعریف می‌کرد که یکبار در جبهه غرب از تپه‌ای بالا می‌رفتیم. قطار فشنگ دور کمرم و آرپی‌جی روی دوشم بود. خیلی راه رفتیم و کم‌کم داشتم توانم را از دست می‌د‌ادم. من فرمانده گروهان بودم و اگر می‌بریدم و می‌نشستم، بقیه گروهان می‌نشستند و به کمین کومله و دموکرات می‌افتادیم و اسیر می‌شدیم. همین‌طور که خسته بودم با خود گفتم خدایا کمک کن امدادهای غیبی‌ات کجاست؟ یک دفعه دیدم رضا مثل قرقی به طرفم آمد و گفت: جهانگیر آن آرپی‌جی را به من بده. به رضا گفتم: برو بچه؛ تو خودت هم قد آرپی‌جی هستی! تو نمی‌توانی آرپی‌جی بیاوری. رضا آرپی‌جی را از من گرفت و جلوتر از من راه افتاد و من آنجا امداد خداوند را به این شکل دیدم.


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها