دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

جامعه /

غذا و میوه موردعلاقه امام خمینی(ره) ؛ نقش پر رنگ سلیقه و نظم در زندگی شخصی ایشان 

سه شنبه، 15 خرداد 1403
کد خبر: 391217
ساعدنیوز: زمانی که اشرار به خمین تاخت و تاز می‌کردند، به برج خانه‌مان می‌رفتم و در آنجا در کنار دیده‌بان‌ها با تفنگی که از قدم بلندتر بود می‌ایستادم. گاه سربازان روسی را که در خمین رفت و آمد می‌کردند می‌دیدم.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از مهر، محمدعلی عباسی نویسنده و پژوهشگر چندسالی است کتاب‌هایی را از مجموعه روایات و خاطرات مربوط به علمای دین و عرفان گردآوری می‌کند. این‌آثار در قالب مجموعه «قله‌ها به آسمان نزدیک‌ترند» توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر می‌شوند و تا به‌حال 5 عنوان از آن‌ها منتشر شده که عبارت‌اند از «اقیانوس آرام»‌، «آن مرد بی‌نهایت»، «کرشمه ماه»، «بهشتی در این‌حوالی» و «شمع محفل» که به‌ترتیب درباره علامه طباطبایی، امام خمینی، آیت‌الله بهجت، شهید آیت‌الله محمدحسین بهشتی و آیت‌الله مجتبی تهرانی هستند.

کتاب «آن‌ مرد بی‌نهایت» همان‌طور که اشاره شد، درباره زندگی و زمانه امام خمینی (ره) است که خاطرات مندرج در آن از منابع مختلفی از جمله اسناد، کتاب‌ها، فیلم‌های مستند، مطبوعات و ... گردآوری و تدوین شده‌اند.

سالروز ارتحال امام خمینی (ره) بهانه خوبی برای مرور «آن مرد بی‌نهایت» است. به این‌ترتیب 11 مورد از خاطرات برگزیده این‌کتاب را می‌خوانیم که در آن‌ها وجوه مختلف شخصیت امام (ره) به چشم می‌آید؛ ازجمله روحیه مبارزه از دوران کودکی، وجه فلسفی و عرفانی، ادیب‌ و شاعر بودن امام (ره) و سرودن غزلیات عاشقانه، تدریس اخلاق، زندگی ساده در نجف و تبعید، نظم و ترتیب عجیب و غریب، غذا و رژیم غذایی مورد علاقه و ...

* از شانزده‌هفده‌سالگی تفنگ داشتم

سن و سال زیادی نداشت که دست به اسلحه شد و کار با تفنگ را آموخت. «من هم تفنگ داشتم... بچه شانزده هفده ساله ... ما تفنگ دست‌مان بود. تعلم تفنگ هم می‌کردیم ... ما سنگر می‌رفتیم و با این‌اشراری که بودند و حمله می‌کردند و می‌خواستند بگیرند و چپاول بکنند [مقابله می‌کردیم]. هرج و مرج بود.»

«زمانی که اشرار به خمین تاخت و تاز می‌کردند، به برج خانه‌مان می‌رفتم و در آنجا در کنار دیده‌بان‌ها با تفنگی که از قدم بلندتر بود می‌ایستادم. گاه سربازان روسی را که در خمین رفت و آمد می‌کردند می‌دیدم.»

* علاقه به کوهنوردی و شکستن دست و پای روح‌الله

در دوره نوجوانی، تفریح و سرگرمی مورد علاقه‌اش رفتن به کوه بود. کوهنوردی را دوست داشت. بارها با پسرخاله‌اش (میرزاحسن‌خان مستوفی) از مسیرهای مختلف به کوه «بوجه» در جنوب خمین صعود کرده بود. حتی سابقه صعود به کوه الوند را هم داشت.

دوست نداشت فقط تماشاچی ماجرای نهضت جنگل باشد. به برادرش آقامرتضی گفت: «آیا تکلیف،‌ پیوستن به نهضت جنگل نیست؟» مرتضی آمرانه گفت: «اگر برادر بزرگ‌تر به گردن برادر کوچک‌تر حقی دارد، می‌گویم صلاح نیست. همین‌جا بمان و درس خود را بخوان. اگر لازم شد با هم می‌رویم.» اما سید روح‌الله ساکت ننشستدر آن‌دوره به «پرش» هم علاقه‌مند بود. پرش را به‌عنوان ورزش یا بازی محلی دوست داشت. پرش طول و ارتفاع زیاد تمرین می‌کرد. شدت علاقه‌اش به پرش طوری بود که دو دست و یک پایش شکست و بیش از ده جای سر و چند نقطه از پیشانی‌اش.

* غزل می‌بارید؛ شاعران مورد علاقه امام

سال‌های نخست تحصیل در حوزه علمیه قم، شوق سرودن داشت. چون ابر، آبستن از دریای عشق بود و غزل می‌بارید.

آن‌روزها زیاد شعر می‌سرود، خاصه در قالب غزل! در سرودن غزل مهارت خاصی داشت. «آقا روح‌الله خیلی اهل ذوق و شعر و ادب بودند. گاهی وقت‌ها خودشان شعر می‌ساختند و می‌خواندند.» آن‌سال‌ها بیش از هشتاد غزل سروده بود و با دیوان اشعار مولوی، حافظ و شعرای عرب‌سرا، به‌ویژه ابونواس و ابوعتاهیه انسل و الفت داشت. با اشعار ملک‌الشعرای بهار نیز بسیار مانوس بود.

* باید تفریح داشته باشید!

آن‌روزها، در اوج جوانی علاوه بر درس‌های حوزه، روزانه صدها صفحه کتاب می‌خواند. از کتاب قصه گرفته تا کتاب‌های سیاسی و اجتماعی و تاریخی مثل کتاب‌های سیداحمد کسروی! «خیلی مطالعه می‌کرد. همه کتاب‌های کسروی را خوانده بود.»

در کنار تحصیل و مطالعه از تفریح هم غافل نبود. می‌گفت: «من نه یک ساعت تفریحم را گذاشته‌ام برای درس و نه یک‌ساعت وقت درسم را برای تفریح گذاشته‌ام. باید تفریح داشته باشید؛ اگر تفریح نداشته باشید، نمی‌توانید خودتان را برای تحصیل آماده کنید.»«مطالعه را دوست داشت. به‌قدری مطالعه می‌کردند که چشمشان خسته شود. پرمطالعه‌ترین روحانی بودند چه در زمینه‌های اجتماعی و چه سیاسی بارها تاریخ ایران را مطالعه کرده و تاریخ مشروطه را خوب می‌دانست.»

در کنار تحصیل و مطالعه از تفریح هم غافل نبود. می‌گفت: «من نه یک ساعت تفریحم را گذاشته‌ام برای درس و نه یک‌ساعت وقت درسم را برای تفریح گذاشته‌ام. باید تفریح داشته باشید؛ اگر تفریح نداشته باشید، نمی‌توانید خودتان را برای تحصیل آماده کنید.»

* تنهاشرط برای همسرش!

«بی‌گناه بمان» این تنها شرط آقاروح‌الله برای شروع زندگی مشترک بود.

همان ابتدا به همسرش قدسی‌خانم گفت: «هر نوع لباسی که دوست داری بخر و بپوش. هرطور می‌خواهی رفت‌وآمد کن. اما آنچه از تو می‌خواهم فقط یک‌چیز است؛ واجبات دینی را انجام بده و سمت محرمات نرو. گناه نکن. بی‌گناه بمان!»

«آقا به کارهای من کاری نداشتند. هرطور که دوست داشتم زندگی می‌کردم. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند. چه وقت بروم، چه وقت برگردم. من به من خیلی احترام می‌گذاشتند.»

* به‌قصاب بگو به ما هم مثل بقیه گوشت بدهد

در نجف هم مثل مردی عادی زندگی می‌کرد. یک‌کیلو خیار، مقداری کمی گوجه، 250 گرم گوشت و نیم‌کیلو بادمجان برنامه خرید روزانه منزلش در نجف بود. یک‌بار صمد قصاب ناپرهیزی کرد و 250 گرم گوشت خوب (بدون استخوان و چربی) به مشهدی حسین (خادم بیت) داد. نیم‌ساعت بعد، مشهدی حسین گوشت را برگرداند و به قصاب گفت، گوشت را بردم منزل، آقا دقت کردند و گفتند: «تو خودت خواستی که قصاب این‌طوری گوشت بدهد؟» گفتم نه آقا، من فقط یک‌ربع کیلو گوشت خواستم. گفتند: «بیخود کرده است. گوشت را ببر و بگو مثل بقیه به ما گوشت بده. باید این 250 گرم گوشت، استخوان و چربی هم داشته باشد!»

* هرگز نترسیده‌ام

«والله من به عمرم نترسیده‌ام...» هیچ‌گاه با ترس ملاقات نکرد. هرگز از چیزی نمی‌ترسید. در جلسه خصوصی به یکی از بستگان خود گفته بود: «من اصلا نمی‌دانم ترس چیست و وقتی آدم می‌ترسد چطور می‌شود.»

اضطراب و نگرانی برایش معنا و مفهوم نداشت. بارها می‌گفت که: «من هیچ‌گاه مضطرب نمی‌شوم.» «در سخت‌ترین و پیچیده‌ترین شرایط، آرامش درونی خود را حفظ می‌کرد ... در هیچ‌یک از دشواری‌های انقلاب، کمترین اضطراب و دستپاچگی پیدا نمی‌کرد. مسئولان با ناراحتی و نگرانی شدید [نزد ایشان] می‌رفتند و گزارش می‌دادند، اما با خاطر آسوده و آرام برمی‌گشتند.

* کاری که برای خداست دلسردی ندارد

هیچ‌گاه از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمی‌کرد و از سختی کار دلسرد نمی‌شد، می‌گفت: «کاری که برای خداست، دلسردی ندارد. اگر برای دنیا یک‌کاری بکنید، البته وقتی دیدید دنیا خیلی تامین نشد دلسرد می‌شوید، اما کسی که برای خدا کار می‌کند دلسرد نباید بشود، معنا ندارد دلسردی. هرچه زحمت زیادتر، ارج زیادتر. هرچه گرفتاری زیادتر، پیش خدا ارجمندتر خواهد شد.»

می‌گفت: «شما یک‌جفت دمپایی دارید یک‌سال می‌پوشید، من هفت‌جفت دارم، هفت‌سال می‌پوشم. اسراف هم نکردم‌ام. دمپایی که [من] توی آشپزخانه می‌پوشم با توی اتاق فرق می‌کند. شما هم همین‌کار را بکنید.»وقتی نزد ایشان مسئولی یا شخصی از سنگینی کار گلایه می‌کرد، می‌گفت: «اگر بناست کسی دست از کار بکشد و از وظیفه شانه خالی کند، من از شما اولی‌ هستم. چون با این سن پیری و خستگی فراوان بیشتر نیاز به آسایش دارم.»

* برنامه جداگانه روزانه برای مطالعه

ساعت خاصی از روز را برای مطالعه، به‌ویژه خواندن کتاب‌های جدید اختصاص داده بود. به‌شدت اهل مطالعه بود. می‌گفت: «زندگی زیر چتر علم و آگاهی آن‌قدر شیرین و انس با کتاب و قلم و اندوخته‌ها، آن‌قدر خاطره‌آفرین و پایدار است که همه تلخی‌ها و ناکامی‌های دیگر را از یاد می‌برد.» برای مطالعه کتاب، برنامه جداگانه‌ای داشت. تحت هیچ‌شرایطی برنامه مطالعه‌اش تغییر نمی‌کرد و عوض نمی‌شد.»‌ «به‌قدری کتاب‌های متنوع مطالعه می‌کرد که صدای کسانی که برای ایشان کتاب تهیه می‌کردند، درمی‌آمد.»

* دمپایی‌های مختلف امام

حتی تعلین‌پوشیدنش هم حساب و کتاب داشت. مثل اغلب علما نعلین می‌پوشید، اما تمیز و مرتب. به‌قولی شیک و مجلسی! هرگز بدون جوراب بیرون نمی‌رفت، حتی در گرمای تابستان. وقتی می‌خواست از منزل بیرون برود، نعلین‌ها را برمی‌داشت و با دستمال مخصوص پاک می‌کرد. به کسی هم اجازه نمی‌داد این‌کار را بکند. وقتی هم به خانه برمی‌گشت، نعلین‌ها را جای همیشگی خود می‌گذاشت و دستمالی روی آن‌ها می‌کشید تا گرد و غبار روی آن‌ها ننشیند.

هفت‌جفت دمپایی داشت. دمپایی مخصوص اتاق، دمپایی مخصوص حیاط، دمپایی مخصوص دستشویی، دمپایی مخصوص آشپزخانه و ... می‌گفت: «شما یک‌جفت دمپایی دارید یک‌سال می‌پوشید، من هفت‌جفت دارم، هفت‌سال می‌پوشم. اسراف هم نکردم‌ام. دمپایی که [من] توی آشپزخانه می‌پوشم با توی اتاق فرق می‌کند. شما هم همین‌کار را بکنید.»

* غذا و میوه‌های مورد علاقه

غذای مورد علاقه‌اش خورشت بادمجان بود، البته بدون گوشت. به‌خاطر همین علاقه، شب اولی که در حسینیه جماران مستقر شد، با خورشت بادمجان از ایشان پذیرایی کردند.

خیلی کم غذا می‌خورد. غذا خوردنش هم آداب خاصی داشت. هیچ‌وقت گوشت غذایشان را نمی‌خورد؛ هیچ‌وقت! یک‌مقدار فقط آب گوشت را سر می‌کشید. مقدار خیلی‌کم هم پلو می‌خورد. اغلب گوشت غذایشان را می‌دادند به گربه‌ و می‌گفتند: «اگر ما به این غذا ندهیم، کی باید بهش بدهد؟»

در بین میوه‌ها هم بیشتر به توت و خرمالو علاقه داشت.


6 پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز دوشنبه 05 آذر
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
حکایت های خواندنی/ حکایت دوستی شیر و شتر ( از داستان‌ های کلیله و دمنه)
پایان نامه خود را چگونه به مقاله تبدیل کنیم؟
مراحل سابمیت مقاله
چاپ مقاله در ژورنال های معتبر+ گارانتی چاپ فوری
آموزش گام به گام نحوه سابمیت مقاله در مجلات ISI (آی اس آی)
استخراج فوری مقاله از پایان نامه برای مجلات ISI با بهترین کیفیت
پشت پرده جمعه سیاه یا بلک فرایدی، بزرگترین تخفیفات سال / مراقب باشید🚫
ویدیو| معجزه ادبیات و صدا؛ "آمدی جانم به قربانت" «استاد شهریار» با صدای "اردشیر رستمی"، شاهکاری که اشک هر عاشق دل‌خسته‌ای را در می‌آورد
(عکس) همه روسای جمهور روحانی سابق ایران بدون لباس روحانیت و عبا و عمامه / از رهبر انقلاب تا شهید رئیسی
بهترین ترجمه با بهترین مترجم آنلاین + معرفی 8 پلتفرم برتر ترجمه