دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

هنر و رسانه /

نامه شاعرانه فروغ فرخزاد برای احمدرضا احمدی در عنفوان جوانی 

سه شنبه، 20 تیر 1402
کد خبر: 347906
ساعدنیوز : نامه فروغ فرخزاد را به احمدرضا احمدی مشاهده میفرمایید.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، احمدرضا احمدی، شاعر و نویسنده متولد 30 اردیبهشت 1319 در کرمان است. از آثار او در حوزه شعر می‌توان به «دفترهای واپسین»، «دفترهای سالخوردگی»، «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود» و «روزی برای تو خواهم گفت» و از آثاش در حوزه کودک و نوجوان می‌توان به «دیگر در خانه پسرک هفت صندلی بود»، «دخترک ماهی تنهایی» و «مزرعه گل‌های آفتابگردان» اشاره کرد.

در ادامه نامه فروغ به احمدرضا احمدی را میخوانید:

…خیلی خوشحالم که رفته‌ای به جایی که نشانی از این زندگی قلابی روشنفکری تهران ندارد. برای تو که هوش و ذوق فراوانی داری و همچنین معصومیت و پاکیزگی فراوان، و همچنین ذهنی پاک و تأثرپذیر، یک دوره زندگی مستقل و دور از این جریان‌های مصنوعی و کم عمق، بهترین زمینه و پشتوانۀ تکامل می‌تواند باشد.

سعی نکن زیاد شعر بگویی. فریفتۀ هیجان و شدت نشو. بگذار همه چیز در ذهنت ته‌نشین شود. آنقدر ته‌نشین شود که فکر کنی اصلاً اتفاق نیفتاده. زندگی کن تا از یکنواختی بیرون بیایی. آدم وقتی خودش را در جریان زندگی بگذارد، هر روز استحاله‌ای در او صورت می‌گیرد و این استحاله است که انسان را لحظه به لحظه و روز به‌روز می‌سازد و وسعت می‌دهد. وقتی دیدی که داری یک ایدۀ مشخص را تکرار می‌کنی، اصلاً قلم و کاغذ را کنار بگذار. مثل من که لااقل برای یک‌سال کنار خواهم گذاشت. زندگی می‌کنم و صبر می‌کنم تا باز دوباره شروع کنم. اصل، ریشه است که نباید گذاشت از میان برود. حالا بگذار دیگران بگویند که «دیدی، این یکی هم تمام شد.» اگر کسی این حرف را زد و تو شنیدی، نمی‌خواهد جوابش را بدهی، فقط در دلت و بخودت بگو «من که کارخانۀ شعرسازی نیستم و دنبال بازار هم نمی‌گردم.»

من گمان می‌کنم که انسان وقتی واقعاً به حدّ خلاقیت رسید، تنها وظیفه‌اش این است که این نیرو را دور از هر انتظار و قضاوتی بروز دهد. حالا چه اهمیت دارد که ساکنان «ریویرا» یا «کافه نادری» در مجلس ختم آدم، برای آدم دلسوزی کنند. آدم برمی‌گردد، مثل مرده‌ای به مجلس ختم خودش برمی‌گردد و با موجودیتی تازه و جوان و خیره کننده.

اوضاع ادبیات همان شکل است که بود، مقدار زیادی وراجی و حرف مزخرف زدن و مقدار کمی کار…من که دلم بهم می‌خورد و تا آنجا که بتوانم سعی می‌کنم خودم را از شعاع این مقیاس‌ها و هدف‌های احمقانه و مبتذل کنار نگه دارم. من به دنیا فکر می‌کنم، هرچند امید دنیایی شدن خیلی کم و تقریباً صفر است، اما خوبی‌اش این است که آدم را از محدودیت این محیط 2 ضربدر 4 و این حوض کرم‌ها نجات می‌دهد و دیگر از این که در مراکز حقیر هنری این مملکت مورد قضاوت قرار گرفته است و بدبختانه رد شده است، وحشتی نخواهد کرد، حتی خنده‌اش خواهد گرفت. خیلی نوشتم.

احمدرضای عزیز _ «وزن» را فراموش نکن، به توان هزار فراموش نکن، حرف مرا گوش بده. به خدا آرزویم این است که استعداد و حساسیت و ذوق تو در مسیری جریان پیدا کند که یک مسیر قابل اطمینان و قرص و محکم باشد. حرف‌های تو این ارزش را دارد که به یاد بماند. من معتقدم که تو هنوز فرم خودت را پیدا نکرده‌ای و این راهی که می‌روی راه درستی نیست. این چیزی که تو انتخاب کرده‌ای، اسمش آزادی نیست. یک نوع سهل بودن و راحتی است. عیناً مثل این است که آدمی بیاید تمام قوانین اخلاقی را زیر پا بگذارد و بگوید من از این حرف‌ها خسته‌ام و همین‌طور دیمی زندگی کند. درحالیکه ویران کردن اگر حاصلش یک نوع ساختمان تازه نباشد، بالنفسه عمل قابل ستایشی نیست.

تا می‌توانی نگاه کن و زندگی کن و آهنگ این زندگی را درک کن. تو اگر به برگ‌های درخت‌ها هم نگاه کنی می‌بینی که با ریتم مشخصی در باد می‌لرزند. بال پرنده‌ها هم همینطور است. وقتی می‌خواهند بالا بروند بال‌ها را بهم می‌زنند، تند تند و پشت سر هم. وقتی اوج می‌گیرند در یک خط مستقیم می‌روند. جریان آب هم همین‌طور است. هیچ‌وقت به جریان آب نگاه کرده‌ای، به چین‌ها و رگه‌ها. وقتی یک سنگ را در حوضی می‌اندازی، دایره‌ها را دیده‌ای که با چه حساب و فرم بصری مشخص در یکدیگر حل می‌شوند و گسترش پیدا می‌کنند هیچ‌وقت حلقه‌های کندۀ درخت را تماشا کرده‌ای که با چه هماهنگی و فرم حساب شده‌ای کنار هم قرار گرفته‌اند. اگر این حلقه‌ها می‌خواستند همین‌طور بی‌حساب به راه خودشان بروند، آن‌وقت یک کندۀ درخت، دیگر یک حجم واحد نمی‌شد. در تمام اجزاء طبیعت این نظم وجود دارد، این حساب و محدودیت وجود دارد. تو اگر بیشتر دقت کنی، حرف مرا خواهی فهمید. هر چیزی که به وجود می‌آید و زندگی می‌کند تابع یک سلسله فرم‌ها و حساب‌های مشخصی است و در داخل آن‌ها رشد می‌کند. شعر هم همین‌طور است و اگر تو بگویی نه، و دیگران بگویند نه، به نظر من اشتباه می‌کنند. اگر نیرویی را در یک قالب مهار نکنی، آن نیرو را بکار نگرفته‌ای و هدر داده‌ای، حیف است که حساسیت تو هدر برود و حرف‌های قشنگ و جاندار تو، فرم هنری را پیدا نکنند. یک روز خواهی فهمید که من راست می‌گفتم. خیلی نوشتم. امیدوارم خسته‌ات نکرده باشم. برای من نامه بنویس. خوشحال می‌شوم. مرا خواهر خودت حساب کن. اگر من دیر به‌دیر می‌نویسم در عوض زیاد می‌نویسم و در نتیجه جبران می‌شود.

در آرزوی موفقیت تو


پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز چهارشنبه 27 تیر
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
چگونه پایان نامه را به کتاب تبدیل کنیم؟
اعتراف طناز طباطبایی/ عاشق فوتبالیست معروف بودم و به خاطرش فوتبال می دیدم
شاعرانه ترین سکانس عاشقانه سینمای ایران/ عاشقانه بی تکرار پارسا پیروزفر و نیکی کریمی/ عاشقانه ای که رودست نداره
تبدیل پایان نامه به مقاله و کتاب
ترجمه تخصصی کتاب
نگاهی به چیدمان هنرمندانه اتاق خواب رامین رضاییان+عکس/ از لوسترهای ژاپنی بالای تخت‌خواب تا گلهای استوایی و سرسبز کنار تخت/ اینجا خود بهشته😍
محاسبه آنلاین هزینه چاپ کتاب در چند ثانیه
ستاره معصومی همسر سابق مهدیی قائدی عاشورا وتاسوعای حسینی را اینگونه تسلیت گفت + عکس
ترجمه تخصصی متن
خطای دید/ حتی افرادی با ضریب هوشی بالا نمی‌توانند در 10 ثانیه "اسکوتر" را در میان انبوهی از "سگ بولداگ" پیدا کنند