چکیده بیوگرافی ژوزه ساراماگو
- زادروز : ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲
- مرگ : ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ میلادی
- ملیت : پرتغالی
- پیشه : نویسنده
- سال های نویسندگی : ۲۰۱۰-۱۹۴۷
زندگی نامه ژوزه ساراماگو
ساراماگو در دهکده ای کوچک در شمال لیسبون در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد، او دو سال بعد به همراه خانواده به لیسبون رفت و تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغل های مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری روزمزدی پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اولین کتاب او روشنایی است. رمانی به نام کشور گناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید ولی ناکامی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد رمان نویسی را کنار بگذارد، تا این که با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در سال ۱۹۸۲ و ترجمه آن به انگلیسی در ۱۹۸۸ شهرت به سراغ او آمد، رمانی تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم می پردازد.
اتمسفر سیاسی زمانه ی ساراماگو
والدین این نویسنده نمی توانستند از عهده ی مخارج مدرسه ی زبان آموزی برآیند، از همین رو او به مدرسه ی فنی رفت. ساراماگو پس از تجربه ی کارهایی مختلف، در نهاد خدمات رفاه اجتماعی پرتغال مشغول به کار شد و در سال 1968 به حزب کمونیست کشورش پیوست. زمانی که رژیم «حکومت جدید» به قدرت رسید، حزب کمونیست پرتغال را به منظور سرکوب هرگونه مخالفت با جریان اصلی قدرت، غیرقانونی اعلام کرد. بسیاری از رهبران این حزب زندانی و شکنجه شدند اما خوشبختانه ساراماگو از اتهامات جان سالم به در برد. در سال 1974، رویدادی که به عنوان کودتایی نظامی شروع شده بود، خیلی سریع به جنبشی مردمی برای براندازی دولت تبدیل شد. خیزشی موسوم به «انقلاب میخک» که با نام «انقلاب دموکراتیک» نیز شناخته می شود، دولت سرکوب گرِ «حکومت جدید» را از قدرت ساقط کرد و حکومتی سوسیالیستی را بر کرسی حکومت نشاند. ساراماگو در این زمان به عنوان سردبیر روزنامه ای مشغول به کار بود، اما پس از این که این جنبش مردمی از تبدیل شدن به انقلابی کمونیستی فاصله گرفت، او خیلی زود شغلش را از دست داد. ساراماگو در این هنگام به منظور برآمدن از عهده ی مخارج زندگی، به ترجمه روی آورد. مشکلات مالی ساراماگو ادامه دار بود تا این که رمان چهارمش، «بالتازار و بلموندا» با بازخوردهای بسیار مثبتی رو به رو شد و او توانست روی نویسندگی به عنوان شغلی درآمدزا حساب کند.
تأثیرات سیاسی و خانوادگی بر ژوزه ساراماگو
نقطه نظرات سیاسی ساراماگو از این جهت مهم هستند که بر شکل گیری کاراکترهای آثار او تأثیر می گذراند. این نویسنده در سخنرانی نوبل گفت: خردمندترین مردی که تا به حال در زندگی ام شناخته ام، نه می توانست بنویسد و نه بخواند. ساراماگو در این جمله داشت درباره ی پدربزرگش صحبت می کرد. پدربزرگ و مادربزرگ او که دهقانانی ساده و صادق بودند، رنج های زیادی را از حکومت های مستبد و کودتاهای نظامی متحمل شدند. زندگی پدربزرگ و مادربزرگ ساراماگو به این نویسنده در شکل دهی قالب شخصیت هایش کمک بزرگی کرد و باعث شد که او بتواند از آدم هایی عادی، کاراکترهایی ادبی بسازد. ساراماگو به یاد می آورد که مادربزرگش می گفت: «دنیا خیلی خیلی زیباست و این چقدر مایه ی تأسف است که مجبورم بمیرم.» این نویسنده درباره ی جمله ی مادربزرگش بیان می کند: او از مرگ نمی ترسید بلکه مردن باعث تأسفش بود، انگار که زندگیِ آکنده از زحمت و رنجش، در آن لحظات پایانی، دریافتگرِ شکوهِ وداعی والا و غایی شده بود. درنهایت، ژوزه ساراماگو شخصیتی بدبین داشت و معتقد بود که اغلب انسان ها تحت تأثیر کوریِ «ندیدنِ عامدانه» هستند، به خصوص در پرتغال که زوال طولانی مدت آن، سال ها به وسیله ی ویرانه های آرزوهای امپریالیستی از نظر پنهان بوده و بسیاری از مردم آن، هنوز منتظر شخصی منجی هستند تا نجاتشان دهد. ساراماگو به جزر و مد بی پایان زمان، برای رساندن حرف هایش به انسان های «بینا» اعتماد داشت؛ انسان هایی که قادر به تغییر کردن و «دیدن» هستند.
سبک ادبی ژوزه ساراماگو
منحصربه فردترین ویژگی آثار ساراماگو عدم کاربرد نشانگان سجاوندی به صورت متداول و استفاده از جملات بسیار طولانی است، که گاه در درون آن زمان نیز تغییر می کند. او از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده می کند و از سایر علامات که مثلاً جمله سئوالی را مشخص می کند یا آن را در گیومه می گذارد و… مطلقاً می پرهیزد. گفتگوهای شخصیت های داستان را پشت سرهم می نویسد و مشخص نمی کند که کدام جمله را چه کسی گفته و به ندرت یک پاراگراف را تمام می کند. اگرچه بسیاری از منتقدان ادبی ساراماگو را در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسم جادویی قرار داده و آثار او را با نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین مقایسه می کنند اما او خود را ادامه دهنده ادبیات اروپا و تأثیرپذیری خود را بیشتر از گوگول و سروانتس می داند. ساراماگو گاه در دل داستان های خود از جملات طعنه آمیزی استفاده می کند که ذهن خواننده را از حوادث تخیلی و غالباً تاریخی داستان خود به واقعیت های جامعه امروز معطوف می کند. نوک پیکان کنایه های ساراماگو معمولاً مقدسات مذهبی، حکومت های خودکامه و نابرابری های اجتماعی است. رویکرد ساراماگو علیه مذهب آنچنان در رمان ها و مقالات او آشکار است که وزیر کشور پرتغال در سال ۱۹۹۲ در پی انتشار کتاب انجیل به روایت عیسی مسیح نام او را از لیست نامزدهای جایزه ادبی اروپا حذف کرد و این کتاب را توهینی به جامعه کاتولیک پرتغال خواند، ساراماگو پس از آن به همراه همسر اسپانیایی اش به تبعیدی خودخواسته به لانزاروته جزیره ای آتشفشانی در جزایر قناری در اقیانوس اطلس رفت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید. ساراماگو به همراه ژان مورو عضو هیئت داوران پنجاه و چهارمین دورهٔ جشنواره بین المللی فیلم سن سباستین بود.
ژوزه ساراماگو برنده جایزه ی نوبل ادبیات
شکی نیست که زندگی در بحبوحه ی چندین انقلاب، حسی قوی از بدبینی را برای ساراماگو به ارمغان آورده است. او در سخنرانی پس از دریافت جایزه ی نوبل ادبیات در 10 دسامبر 1998 گفت: اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، دقیقاً همین امروز در 50 سال پیش به تصویب رسید. زمانی که موضوعات جدی و مهم مطرح می شوند، علاقه و توجه عموم رو به کاهش می گذارد. بدیهی است که در این پنجاه سال، دولت ها از نظر اخلاقی، تمام کاری را که باید در رابطه با حقوق بشر انجام می دادند، به انجام نرسانده اند. بی عدالتی ها چند برابر شده و نابرابری ها بدتر می شود، جهل افزایش می یابد و بدبختی فراگیر می گردد. همین انسانیتِ اسکیزوفرنیک و متوهم که توانایی این را دارد ابزارآلاتی را به سیاره ای بفرستد و ترکیب بندی سنگ های آن را مورد مطالعه قرار دهد، مرگ میلیون ها انسان از گرسنگی را با بی تفاوتی از نظر می گذراند. به نظر می رسد که رفتن به مریخ از رفتن نزد همسایه، آسان تر است.
کتاب های ژوزه ساراماگو
- ۲۰۱۱ - دفتر یادداشت (به پرتغالی: Caderno)
- ۲۰۰۹ - قابیل (به پرتغالی: Caim)
- ۲۰۰۸ - سفر فیل (به پرتغالی: A Viagem do Elefante)
- ۲۰۰۶ - خاطرات جوانی من (به پرتغالی: As Pequenas Memórias)
- ۲۰۰۵ - وقفه در مرگ (به پرتغالی: As Intermitências da Morte)
- ۲۰۰۴ - بینایی (به پرتغالی: Ensaio sobre a Lucidez)
- ۲۰۰۳ - همزاد (به پرتغالی: O Homem Duplicado)
- ۲۰۰۱ – دخمه (به پرتغالی: la Caverna)
- ۱۹۹۷ - همه نام ها (به پرتغالی: Todos os Nomes)
- ۱۹۹۵ – کوری (به پرتغالی: Ensaio sobre a Cegueira)
- ۱۹۹۱ – انجیل به روایت عیسی مسیح (به پرتغالی: O Evangelho Segundo Jesus Cristo)
- ۱۹۸۹ – تاریخ محاصره لیسبون (به پرتغالی: História do Cerco de Lisboa)
- ۱۹۸۶ - بلم سنگی (به پرتغالی: A Jangada de Pedra)
- ۱۹۸۶ - سال مرگ ریکاردو ریش (به پرتغالی: O Ano da Morte de Ricardo Reis)
- ۱۹۸۲ - بالتازار و بلموندا (به پرتغالی: Memorial do Convento)
- ۱۹۷۷ - مبانی نقاشی و خطاطی (به پرتغالی: Manual de Pintura e Caligrafia)
- ۱۹۷۶ - یادداشتها (به پرتغالی: Os Apontamentos)
آثار ترجمه شده به فارسی ژوزه ساراماگو
- کنتاوروس. ژوزه ساراماگو. ترجمهٔ نازنین دیهیمی. تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۰۸۸-۵
- آناخوسیفا (بالتازار و بلموندا). ترجمه کیومرث پارسای نشر چلچله۱۳۹۶
- کوری. ترجمه ها به فارسی
- در ستایش مرگ. ترجمه شهریار وقفی پور . انتشارات مروارید ۱۳۸۹
- بینایی. ترجمه اسدالله امرایی . انتشارات مروارید
- تاریخ محاصره لیسبون. ترجمه عباس پژمان . انتشارات نشر مرکزی
- همه نام ها. ترجمه عباس پژمان. انتشارات هاشمی
- همزاد. ترجمه مهرداد وثوقی. انتشارات مروارید
- مرد تکثیر شده، ترجمه پارسای کیومرث، ۱۳۸۲
- بلم سنگی. ترجمه: کیومرث پارسای. نشر: تهران، علم، ۱۳۸۶
درگذشت ژوزه ساراماگو
ساراماگو از لوسمی رنج می برد. او در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰، در سن ۸۷ سالگی، درگذشت. خانواده اش گفتند که او صبحانه و صبح جمعه با همسرش و مترجم پیلار دل ریو صحبت می کرد و پس از آن شروع به خندیدن کرد و درگذشت. گاردین او را «بهترین نوازنده پرتغالی نسلش» توصیف کرد، در حالی که فرناندا ابردشتات از نیویورک تایمز می گوید او «تقریباً به همان اندازه برای کمونیسم بی رحمانه اش شناخته شده است».ساراماگو نوشته های خود را تا زمان مرگ خود ادامه داد. اخیراً انتشار او، Claraboia، در سال ۲۰۱۱ پس از مرگ او منتشر شد. ساراماگو یک سال قبل از مرگش از پنومونی رنج می برد. به نظر می رسید که او به طور کامل بهبود پیدا کرده بود، او در اوت سال ۲۰۱۰ قصد داشت در جشنواره بین المللی کتاب ادینبورگ شرکت کرد.