به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از همشهری، ناظران سیاسی در ادوار مختلف انتخابات ریاست جمهوری کشورمان به دنبال یک «پدیده» می گردند. پدیده انتخابات معمولا به فردی اطلاق می شود که در محاسبات و تحلیل های پیشینی کمتر روی او حساب باز می شود اما حین انتخابات، معادلات را به هم می زند و شگفتی می سازد. در انتخابات سیزدهم ریاست جمهوری اگرچه چنین نامزدی در میان نامزدهای احراز صلاحیت شده وجود نداشت و نتیجه نهایی انتخابات، همان شد که در اغلب تحلیل ها پیش بینی می شد اما اتفاق متفاوتی با ادوار قبلی پدید آمد. در این دوره، آرای باطله پس از منتخب مردم، رتبه دوم را کسب کرد و ۳ کاندیدای دیگر حاضر در صحنه را پشت سر گذاشت. در سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بیش از ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار رأی باطله به صندوق انداخته شده و آرای باطله نزدیک ۱۳ درصد مجموع آرای شرکت کنندگان در انتخابات ریاست جمهوری را تشکیل داده است. این در حالی است که در ادوار گذشته انتخابات ریاست جمهوری در کشورمان، معمولا این آرا ۲ تا ۳ درصد کل آرای ماخوذه را تشکیل می داده است.
افزایش بی سابقه آرای باطله می تواند یک پدیده اجتماعی نوظهور تلقی شود. صاحبان این رای ها را می توان کسانی تلقی کرد که ضمن وفاداری به سازوکار انتخابات، علاج دردهای مزمن جامعه و مسیر کنشگری عمومی را خارج از چارچوب های سنتی جست وجو می کنند و از دوگانه مرسوم در همه ادوار انتخابات عبور کرده اند. آرای باطله اگرچه در نتیجه نهایی انتخابات تأثیرگذار نبود اما می تواند پدیده انتخابات سیزدهم لقب بگیرد؛ پدیده ای که بیش از ظاهر سیاسی، بر دلالت های اجتماعی روشنی اشاره دارد و باید درصورت بندی تحولات جامعه مورد توجه قرار بگیرد. در ادامه در گفتارها و نوشتارهایی، به تحلیل پدیده آرای باطله در انتخابات ریاست جمهوری و پیام های اجتماعی آن پرداخته ایم.
تقی آزاد ارمکی: آرای باطله را باید اعتراضی تلقی کنیم
انتخابات ریاست جمهوری چه از نظر فرایند برگزاری و چه از نظر نتیجه نهایی، متفاوت از ادوار پیشین بوده است. در دوره ثبت نام این انتخابات، برخلاف ادوار قبلی، تعداد زیادی از سران و رجال سیاسی کشور برای کاندیداتوری ثبت نام کردند، گو اینکه همه آنها می خواستند بحران ناکارآمدی و بحران های مختلف اجتماعی و مشکلات اقتصادی را حل کنند و اساسا هیچ نقشی در به وجود آمدن وضع فعلی نداشتند. با وجود ثبت نام حداکثری اما نهایتا بسیاری از داوطلبان، احراز صلاحیت نشدند و در نهایت صحنه انتخابات با جمعی از نامزدهای اصولگرا و ۲ نامزد شبه اصلاح طلب چیده شد؛ ترکیبی که اگرچه واکنش های بسیاری را برانگیخت اما تغییر نکرد. در روز انتخابات هم، زمان رای گیری تمدید شد تا با افزایش رای دهندگان، مشارکت به حد قابل قبولی برسد. با توجه به ترکیب نامزدها، نتیجه انتخابات قابل پیش بینی بود. اما آنچه در نتیجه نهایی آرا توجه ناظران را به خود جلب کرد، این بود که بعد از نفر اول، شاهد آرای باطله به اندازه نزدیک به ۱۳ درصد آرای اخذشده هستیم، به طوری که فراوانی آرای باطله از تعداد آرای هر کدام از ۳ کاندیدای دیگری که انصراف ندادند و تا پایان در رقابت ها ماندند نیز بیشتر شده است.
اما این افراد که آرای باطله را به صندوق انداخته اند، چه کسانی هستند؟ به زعم نگارنده آنها در زمره شهروندانی هستند که هم معتقد به دمکراسی و نهاد انتخابات بوده و هم در میان کاندیداها فردی را نمی شناختند که از نظر آنها صلاحیت اداره کشور را داشته باشد. یعنی این حدود ۴ میلیون نفر ضمن این که به دمکراسی و مشارکت سیاسی اعتقاد داشته اند، اما در مجموعه انتخابات فاقد کاندیدا برای نمایندگی خود بوده اند. این دست از شهروندان در واقع خواهان نامزد جدید هستند.
آنها با آرای باطله عملا از دوگانه اصلاح طلب-اصولگرا عبور کرده اند. آنچه در این بین اهمیت دارد، نوع تلقی از افزایش چند برابری آرای باطله در سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و نحوه مواجهه با آن است. به نظر می رسد که اصلا نباید به این موضوع به عنوان یک پدیده ناخوشایند نگاه شود؛ این پدیده نشان می دهد که بخشی از جامعه دیگر در چارچوب دوگانه سبز و قرمز عمل نمی کنند و عمل اجتماعی خود را از مسیر دیگری پیش می برند. در سوی مقابل به اعتقاد من این اجازه را هم نداریم که آرای باطله را «رای اعتراضی» تلقی کنیم، چون شهروندان معترض که اصلا نیامدند رأی بدهند. به نظر می رسد رای دهندگان باطله حتی اگر در دوره بعدی انتخابات ریاست جمهوری نیز کاندیدایی نداشته باشند، چون به مشارکت اعتقاد دارند، باز هم پای صندوق حاضر می شوند اما باز هم به هیچ کدام از کاندیداهای حاضر در صحنه رأی نخواهند داد و آرای شان جزو باطله ها خوانده خواهد شد.
غلامرضا ظریفیان: رأی های باطله هم حس تعهد ملی دارند هم اعتراض
سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با برخورد بخشی از شهروندانی روبه رو شد که در گذشته با شور و شوق فراوان رأی می دادند. البته پیش بینی می شد که به دلیل انتقادها به وضع موجود و نارضایتی از روند بررسی صلاحیت کاندیداها، با عدم اقبال جدی تر از وضعیتی که الآن رخ داده است مواجه شویم. اما بسیاری از دلسوزان کشور با وجود انتقادهایی که به برخی رویه ها داشتند، احساس نگرانی و خطر کردند که خدای ناکرده اگر پایه رأی مردم با یک کاهش جدی روبه رو شود، مملکت در برابر اسرائیلی ها، آمریکایی ها، جریان هایی مانند سلطنت طلبان و منافقان و همه کسانی که در گذشته دشمنی شان را به کشور و ملت نشان داده اند و خیر این جامعه را هم نمی خواهند، آسیب ببیند و کشور با وجود مشکلاتی که با آن روبه رو است، دچار آسیب های دیگری هم بشود.
بنابراین بخشی از شهروندانی که به حوزه های اخذ رأی رفتند، هیچ کدام از کاندیداها را مطلوب ندیدند. ولی این سؤال مطرح است که کسانی که کاندیدای مطلوب نداشتند اصلا برای چه رأی دادند؟ افرادی که رأی باطله دادند از یک طرف می خواستند پایه رأی کلان در انتخابات آسیب نبیند و از طرف دیگر هم به نوعی اعتراض خود را با همین رای های باطله نسبت به برخی رویه ها اعلام کنند.
در دل این رای های باطله، هم نوعی احساس تعهد ملی به سرنوشت کشور و ایفای وظیفه ملی برای جلوگیری از آسیب های احتمالی ناشی از مشارکت کم دیده می شود و هم نوعی اعتراض و مخالفت با روندها و رویه ها. در تحلیل اینکه چه کسانی صاحب این آرای باطله هستند، نمی توان همه آنها را به اصلاح طلبان نسبت داد. چون دلسوزان این جامعه فقط اصلاح طلبان نیستند بلکه لایه هایی از روشنفکران که اصلا در دسته بندی های سیاسی رایج کشور نمی گنجند نیز مردم را برای رأی دادن دعوت کردند. هر چند که تلاش اصلاح طلبان باعث شد تا یک بخشی از مردم که از جهات گوناگون ناراحتی داشتند به صحنه مشارکت در انتخابات بیایند، که بخشی از آنها آمدند و بالاخره به یک کاندیدایی رأی دادند و بخشی هم رأی سفید به صندوق انداختند.
نکته دیگری که در این انتخابات وجود داشت این بود که رأی کاندیداهایی که وعده های کمی شده و مشخصی در حوزه یارانه نقدی، پرداخت حقوق به زنان خانه دار و... داده بودند، مورد استقبال مردم قرار نگرفتند. همین نشان دهنده این است که جامعه ما هوشمند است. درست است که سطح مطالعات کلاسیک پایین آمده اما سطح رجوع به اخبار سیاسی و دنیای مجازی خیلی گسترده و وسیع شده است.