انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 بعد از سال ها تظاهرات گسترده و مجاهدت های فرآوان و تقدیم هزاران شهید که همه با استبداد و ارزش های ضداسلامی مخالف بودند، به پیروزی رسید. جامعه ایرانی به یک تصمیم بزرگ دست یافته بود، تصمیم به براندازی حاکمی از خودبیگانه که هیچ ارزشی برای ملت اش قائل نبود، چه رسد به این که دلنگران سنت ها، ارزش ها و باورهای آنها باشد. محمد رضا شاه پهلوی از حمایت آمریکا و دولت های برجسته اروپایی برخوردار بود و به عنوان فرمانده یکی از قدرتمندترین ارتش های در خاورمیانه بود. اما هیچ یک از اینها نتوانست او را در حفظ تاج و تخت کمک کند و او تسلیم اراده مردم شد. امام خمینی یک روحانی معتقد و مؤمن بود؛ او یک فیلسوف و عارف برجسته و یک شخصیت انقلابی تأثیرگذار بود. امام خمینی خودش را وقف تحقق ایده "جمهوری اسلامی" کرد؛ یک پارادایم سیاسی جدید که قرار بود که دموکراسی را برای مردم به ارمغان بیاورد و از ارزش ها و باورهایشان دفاع کند. به عنوان یک شخصیت دینی برجسته، امام خمینی بر این باور بود که یک حاکم با تقوا و فاضل نباید فقط دلنگران "سعادت دنیوی" مردم خودش باشد، بلکه مأموریتی اساسی تر از این در انتظار حاکم است؛ "سعادت اخروی"، که فقط می تواند از طریق ایجاد یک جامعه اسلامی بر پایه شریعت محمدی و ذیل نور مشکات توحید تحقق یابد. انقلاب اسلامی ایران از نقطه نظرهای مختلفی می تواند مورد بررسی قرار گیرد. جامعه شناسی یکی از این نقطه نظرها است. به مناسبت چهل و دومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران، ساعد نیوز برای بررسی این حادثه مهم تاریخی، از منظری جامعه شناختی به سراغ پروفسور داستین برد استاد گروه جامعه شناسی آلیویت کالج در میشیگان آمریکا رفته است. پروفسور برد مؤلف کتاب "آیت الله خمینی و آناتومی انقلاب اسلامی در ایران: به سوی نظریه ای درباره کاریزمای پیامبرانه" است. پروفسور برد زیر نظر یکی از پروفسور رودلف جی. سایبرت یکی از اعضای مکتب فرانکفورت رساله دکترای خودش را در دانشگاه میشیگان غربی دفاع کرده است. آثار متعدد قلمی از ایشان در قالب مقاله و کتاب در موضوعات متفاوت جامعه شناختی، دین شناختی و اسلام شناختی منتشر شده است. پروفسور برد در زمینه تفکرات اسلام شناختی دکتر علی شریعتی نیز کارهای تحقیقی قابل توجهی را انجام داده است.
ساعد نیوز: انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، از منظرها و نقطه نظرهای مختلفی و در قالب پارادایم های (تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، اجتماعی-سیاسی، دینی و انسان شناختی) متفاوت مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است که هر کدام از آن ها در تلاش هستند تا به بهترین وجه ریشه ها و علل این رویداد مهم قرن بیستم را فهم کنند. به اعتقاد حضرتعالی، کدام پارادایم دارای بیشترین ظرفیت برای فراهم ساختن یک چارچوب مفهومی جهت فهم انقلاب اسلامی ایران و ریشه های آن است؟
پروفسور داستین برد: به عنوان یک نظریه پرداز انتقادی، مکتب فکری من زمانی که به تحلیل رویدادها و شخصیت های تاریخی می پردازد، تمام نقطه نظرات و شاخه ها را مد نظر قرار می دهد. درباره انقلاب اسلامی 1357، تاریخ دخالت های بریتانیا و آمریکا در ایران باید به نحوی واضح و روشن مورد فهم قرار گیرد، چرا که این تاریخ دقیقاً بافتی است که انقلاب در آن رخ داد؛ رویدادهای اجتماعی ای که در داخل ایران رخ داد، خصوصاً حجم عظیمی از این تغییرات فرهنگی که در حد فاصل "انقلاب سفید" شاه و انقلاب اسلامی رخ داد، به ما کمک می کنند تا نیروهای داخلی درگیر در این رویداد را بهتر درک کنیم. تحلیلی اقتصادی از جامعه ایرانی زمان شاه، خصوصاً وابستگی روزافزون اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی، حجم عظیم سرمایه گذاری شاه بر روی گسترش قدرت تسلیحاتی و نظامی ایران، و رشد سریع شهرنشینی، تأثیری قابل توجه بر روی موقعیت اجتماعی-سیاسی پیش از انقلاب داشت. این مطلب را نمی توان دست کم گرفت. نکته آخری که می خواهم اضافه کنم، این است که جنبه دینی را نباید فراموش کنیم؛ چرا که بخش اعظمی از وقایع رخ داده در ایران در دوران پیش از انقلاب از صافی آگاهی دینی عبور کرده بود؛ منظورم الهیات و تئولوژی شیعی است و البته تحلیل دینی-سیاسی آیت الله خمینی و دیگر شخصیت های اجتماعی سیاسی که آگاهی دینی توده ها را الگوبندی می کردند هم باید مد نظر قرار داده شود. اگر تأثیر جهانی و تاریخی انقلاب اسلامی را بخواهیم به صورت کامل درک کنیم، نیاز هست تا تحلیل های کاملی را از منظر شاخه های مطالعاتی مختلف صورت دهیم.
ساعد نیوز: شما یک نظریه پرداز اجتماعی هستید و در بستر نظریه انتقادی کار می کنید. به عنوان یک نظریه پرداز و فیلسوف اجتماعی، شما چگونه می توانید وقوع یک جنبش اجتماعی-سیاسی دین بنیاد در حد و اندازه انقلاب اسلامی را در اوج مدرنیته و زمانی که انقلاب دیجیتال در حال رخ دادن بود، تبیین کنید؟
پروفسور داستین برد: یکی از چیزهایی که غرب دقیقاً در خط مقدم تاریخ قرار داد، تضاد میان عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی بود، که قبل از مدرنیته در جوامع مسلمان وجود نداشت. عقلانیت ابزاری جهان تکنولوژی، ابزارها، و غیره، را جان می بخشد. اگر میخواهید نام آن را "مذهب کارایی" بنامید. این در حالی است که عقلانیت ارتباطی به جهان خانواده، اجتماع، روابط بیناشخصی، نه بر اساس "ارزش کاربردی" دیگری، بلکه بر اساس خیریت ذاتی برادر و خواهری جهان شمول، و بین الاذهانیت، روح و جان میبخشد. همان طور که به تعبیر یورگن هابرماس، کج راهه سکولاریزاسیون غرب، به ریشه کن کردن اشکال سنتی تر عقل ارتباطی از طریق جهانی سازی، بیگانگی، سبعیت، ادامه داد، و به این ترتیب، تشویش درباره تغییرات اجتماعی و فرهنگی به نقد اجتماعی سیاسی مرتجعانه تفسیر و تعبیر شد. در برخی موارد، که طبع سکولار ماهیتی هنجاری دارد، انتقادات مربوط به این تغییرات در زبان سکولار بیان می شدند، حال آن که در آن مناطقی از جهان که از دینداری هنوز اشباع هستند، چنین انتقاداتی در شکل دینی مفصل بندی می شوند. در بحبوحه انقلاب اسلامی، روشنفکران سکولار بسیاری، نقدهای قوی ای به شاه و غرب، و خصوصاً ایالات متحده آمریکا وارد کردند. با این حال، اکثریت منتقدان دینی به نظر با ایشان موافق بودند (به طور مثال، آیت الله خمینی علیرغم علم به مواضع انتقادی علی شریعتی نسبت به روحانیت، بر علیه او سخنی نگفت). در واقع، انتقادات مطرح شده از طریق معناشناسی و نشانه شناسی دینی بود که توده ها را به سمت انقلاب بسیج کرد.
ساعد نیوز: همان طور که می دانید، ایران در دهه 1970 یکی از قدرت های بلامنازع منطقه خاورمیانه بود و شاه از طرف غربی ها و خصوصاً ایالات متحده آمریکا کاملاً حمایت می شد. اما دومینویی از وقایع به وقوع انقلاب اسلامی ختم شد. و این نشان می دهد که این حمایت ها و قدرت نظامی کافی نبوده است. بسیاری از کسانی که تاریخ انقلاب اسلامی را مطالعه می کنند، برای درک ماهیت انقلاب واقعاً با سؤالات بی شماری مواجه می شوند. به اعتقاد شما، چه دلایل جامعه شناختی و فلسفی می توان به این دست افراد ارائه کرد تا دیدگاهی معقول از انقلاب داشته باشند؟ اصلاً آیا انتظار معقولیت در اینجا بجا است یا این که انقلاب ها مسیر خودشان را طی می کنند؟
پروفسور داستین برد: مثل اکثر انقلاب ها، که طبق تعریفی که من از "انقلاب" دارم، شامل حذف یک طبقه حاکم می شود، مردم ایران شاهد این واقعیت بودند که دولتشان به عنوان مستعمره نیروهای خارجی عمل می کند؛ و فقط "جلوه ای ایرانی" به این استعمار داده می شود. این نما و جلوه، که بسیار به نفع کشورهای غربی، کارخانه های اسلحه سازی غربی، و نیز خود خانواده سلطنتی بود، فقط می توانست در طول زمان "اراده" و "هویت" مردم ایران را نابود سازد. فاصله روزافزون میان شاه و مردم، بیگانگی مدام او با بسیاری از عالمان دینی، خصوصاً کسانی که پیرو رویکرد "غیرتقیه مدارانه" امام خمینی در سیاست بودند (چیزی که من آن را "مدل امام حسینی" در برابر "رویکرد تقیه مدارانه امام حسنی" می نامم)، اوضاع را پیچیده تر می ساخت. از زمان یونانیان باستان و کوروش کبیر، تا زمان دولت های دموکراتیک مدرن، این ایده مطرح است که دولت ها باید در خدمت مردمی باشند که دلیل قوام یافتن شان هستند. وقتی دولت دیگر در خدمت مردم و نیازهای آنها نیست، بلکه خود را وقف برآورده کردن امیال کسانی می کند که قرار است حامی آن باشند، انقلاب هر زمان ممکن است رخ دهد. وقتی این مطلب اتفاق می افتد، هیچ تأثیر و نفوذ خارجی، حتی از سوی یک ابرقدرت، نمی تواند در برابر موج اراده مردم بایستد.
ساعد نیوز: به عنوان یک نظریه پرداز اجتماعی، و با توجه به تحصیلات حضرتعالی در زمینه مکتب فرانکفورت، بفرمایید آیا ما میتوانیم انقلاب اسلامی را بر اساس نظریه انتقادی دین مورد تحلیل و تجزیه قرار دهیم؟ انقلاب اسلامی یک انقلاب الهیات بنیاد است. آیا ما می توانیم از یک الهیات انقلابی سخن بگوییم؟
پرفسور داستین برد: بسیاری از روشنفکران مدرن از نقد مبنایی مارکس از دین پیروی می کنند؛ این نقد وسیله ای است برای مشروعیت بخشی، توجیه و مقدس سازی وضعیت موجود. آنها اغلب این نکته را فراموش می کنند که دین، قبل از این که به یک نهاد اجتماعی تبدیل شود، اغلب یک اعتراض به یک وضعیت موجود ناعادلانه است. موسی بر علیه برده سازی یهودیان توسط فراعنه مصری قیام کرد؛ عیسی مسیح به اشغال ناعادلانه امپراطور رومی در فلسطین اعتراض کرد؛ و محمد (ص) بر علیه جامعه ناعادلانه و خشن جاهلیت قیام کرد. دین در اصل درک این ایده است که جهان "آن طور نیست که باید باشد"، و بنابراین، دین زمانی که به این شکل نبوی خودش وفادار باقی می ماند، ماهیتی انقلابی دارد، زیرا خودش را با قربانیان تاریخ بر علیه کسانی که به این قربانیان ظلم کرده اند هم پیمان می سازد، و تلاش می کند تا یک جامعه همدل تر و عادل تر را به وجود آورد. دین فی نفسه بر این امل و آرزو بنیاد نهاده شده است که در نهایت "قاتل" بر قربانی بیگناه غلبه نخواهد یافت. مکتب فرانکفورت "دیالکتیک دین" را بهتر از "مارکسیست های عامیانه" درک می کند. تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر، اریش فروم، والتر بنیامین، و دیگران به این درک رسیدند که دین هم می تواند رهایی بخش باشد هم منشأ ظلم؛ نیرویی برای تحول اجتماعی رادیکال و رواتی که بی عدالتی را تصدیق میکند. بنابراین، مکتب فرانکفورت، از زمان نخستین نسل خود به این سو، تلاش کرده است تا دین را مورد "تأئید تؤام با تسلیب" قرار دهد، و بنابراین، آن دست از عناصری را که هنوز انقلابی، رهایی بخش و آزادی بخش هستند، از طریق تأویل آنها به زبان "پسامتافیزیکی"، یعنی زبان سکولار، نجات دهد، حفظ نماید و به حرکت درآورد؛ و از طریق این فرایند است که این عناصر میتوانند وارد ساحت عمومی سکولار شوند. برعکس، آنها آن دسته از عناصر دینی را که منشأ ظلم، بی عدالتی و خشونت هستند کنار نهاده اند. به بیان دیگر، آنها دینی را که به تعبیر هگل در خدمت "قصاب تاریخ" است، به زباله دانی تاریخ می اندازند.
ساعد نیوز: امام خمینی یک فیلسوف و عارف کلاسیک اسلامی بود. او در سطوح عالی درس فلسفه، الهیات و عرفان را در حوزه علمیه قم برگزار می کرد. او به ابن عربی و ملاصدرا علاقه داشت. آیا این علایق فلسفی، الهیاتی و عرفانی نقشی در ایده های انقلابی امام خمینی داشته اند؟ به بیان دیگر، آیا انقلاب اسلامی به لحاظ ماهوی یک انقلاب فلسفی-الهیاتی-عرفانی بود؟
پروفسور داستین برد: یقیناً، خود امام خمینی یک انقلاب فلسفی-الهیاتی، و عرفانی در تفکر و دینداری شیعی بود. من نمی خواهم تا آنجا پیش بروم که کل این انقلاب را چنین تعبیر و تفسیر کنم، زیرا حتی آنهایی هم که با دینداری امام خمینی همدل نبودند، سهمی در انقلاب سال 1357 داشتند. چیزی که درباره این انقلاب جالب توجه است این بود که انقلاب ایران توانست تمام بخش های جامعه ایرانی را با هم متحد سازد و به یک هدف متمرکز کند: براندازی دیکتاتور. وقتی این انقلاب به نتیجه رسید، مثل تمام انقلاب ها، اختلافات فرآوانی بین احزاب سیاسی مختلف فعال در جبهه ضد شاه رخ داد و تمام مباحث هم درباره شکل حکومت و کشورداری ای بود که باید جانشین سلطنت موروثی می شد. به هر صورت، ولایت فقیه مد نظر آیت الله خمینی از طریق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران غلبه یافت. این که آیا عرفا و علمایی مثل ابن عربی و ملاصدرا بر آگاهی سیاسی امام خمینی تأثیر داشته اند یا نه مطلبی است که یقیناً باید مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.
ساعد نیوز: شما بر روی افکار و آثار دکتر علی شریعتی کار کرده اید. همان طور که می دانید، دکتر علی شریعتی یکی از پدران نظری کلیدی انقلاب اسلامی بود و تحلیل های جامعه شناختی او از اسلام شیعی با رویکرد اگزیستانسیالیستی اش بخش های مهمی از ایرانیان را بسیج کرد و متقاعد ساخت که به جنبش امام خمینی بپیوندند. سهم دکتر علی شریعتی به عنوان یک جامعه شنا و فیلسوف اجتماعی در انقلاب اسلامی ایران دقیقاً چه بود؟
پروفسور داستین برد: شریعتی به عنوان یک شخصیت انقلابی به "تجدید" اعتقاد داشت و با تکیه بر این ایده توانست نیروهایی را که پیشتر در جامعه اسلامی ای که در مدینه تشکیل یافته بود، بسیج کند. در کمتر از یک قرن بعد از رحلت پیامبر اسلام، دین مبین اسلام به یک دین روتین، استاندارد و نهادینه شده تبدیل شد و "پویایی های اجتماعی" مندرج در آن جای خودشان را به "رخوت و ایستایی" اجتماعی داد؛ منظورم ثبات امپراطوری است. پویایی اجتماعی و سیاسی جامعه مسلمین در ابتدای حاکمیت اسلام در زیر خروارها روایت و سنتی که در طول قرن ها انباشته شدند هم در میان سنی ها و هم در میان اهل تشیع، دفن شد. مواجهه شریعتی با تفکر چپگرای طبقه بنیاد در زمان تحصیل اش در فرانسه به او این توانایی را داد که تعارضات سیاسی و اجتماعی ای را که در درون جامعه مکه در زمان جاهلیت رخ می داد به روشنی مشاهده کند؛ و او به این نتیجه رسید که هنوز این تعارضات در جامعه مسلمان وجود دارد. این طور نبود که او مفاهیم فلسفه غرب را به داخل اسلام شیعی "قاچاق" کرده باشد؛ بلکه تحصیلات چپگرایانه وی در فرانسه به او ابزارهای فکری ای را عرضه کرد تا در درون اسلام در شکل نبوی آن "پویایی اجتماعی" ای را شناسایی کند که برای مقابله با شاه و حکومت پهلوی در دوران مدرن مورد نیاز بود. او آن چیزی را هویدا ساخت که پیشتر مقوم ذات اسلام بود: موضع پیامبر بر علیه ظلم، استثمار طبقه ای، نژادپرستی و غیره. اسلام، آن طور که پیامبر (ص) ترسیم نمود، همیشه مدافع قربانی بیگناه بود، بدون در نظر گرفتن هویت مظلوم. این پویایی انقلابی در درون کار شریعتی بازیافته شدو بسیاری از کسانی را که در انقلاب شرکت داشتند تحت تأثیر قرار داد. امام خمینی، به اعتقاد من، به درستی بسیاری از تحلیل های شریعتی را به خدمت گرفت، و آنها را در قالب زبانی مذهبی تر بیان ساخت، زبانی که برای توده های ایرانی بیشتر قابل فهم بود. بنابراین، هرچند شریعتی به دلیل مرگ نابهنگام اش شاهد نتیجه نهایی انقلاب اسلامی نبود، تفکرات او در بسیج طبقات مختلف مردم ایران بر علیه شاه مؤثر بود. به باور من، علی شریعتی یکی از مهمترین روشنفکران انقلابی در قرن بیستم است.
ساعد نیوز: همان طور که می دانید، یک تبلیغات رسانه ای گسترده بر علیه جمهوری اسلامی ایران در غرب وجود دارد که کشورهای غربی و رسانه های صهیونیستی آن را آب و تاب می دهند. چگونه جمهوری اسلامی با وجود این تبلیغات توانسته است که قدرت و هژمونی خودش را در خاورمیانه (سوریه، عراق، لبنان و افغانستان) و حتی در آفریقا (نیجریه) و حتی بخش هایی از اروپا به غرب تحمیل کند؟ آیا یک پاسخ جامعه شناختی برای این سؤال وجود دارد؟
پروفسورداستین برد: جمهوری اسلامی ایران یک حکومت بی عیب و نقص نیست؛ مثل تمام ملت ها، مسائل بسیاری هست که باید روی آنها کار شود. با این حال، ایران یک کشور مستقل است، از زمان انقلاب 57، این استقلال، و علاقه این کشور به مبارزه با هژمونی کشورهای غربی در منطقه، این کشور را به سمت تقابل دائم با نظام سیاسی-اجتماعی حاکم در سوق داده است. برای این که وضعیت موجود غالب از بین برود، من علاقه دارم که مردم ایران را تشویق کنم که با مردم دنیا ارتباط بیشتری داشته باشند، فراسوی ساحت سیاست؛ تا این چهره منفی ای که از این کشور در رسانه های غربی ترسیم می شود را اصلاح کنند. آمریکایی ها واقعاً نسبت به ایران با اطلاعات غلط و اشتباهی مواجه هستند. حتی من دوستانی دارم که می گویند که "ایرانی ها می خواهند آمریکایی ها را بکشند"! این ذهنیت باید عوض شود تا تقابل های غیرضروری میان ایالات متحده و ایران کمتر شود. فراسیاست، هنر بُردن (برنده شدن) تقابل ایده ها، "نبردگاهی" است که می تواند یک صلح پایدارتر و عادلانه تر را برای ایران به ارمغان بیاورد. مواجهه با مردم ایران، فرهنگ ایران، زیبایی ای که در هنر و معماری ایرانی وجود دارد، تشیع، و سنن مردم ایران، بهترین راه برای مردم ایران برای کسب پیروزی در نبرد فراسیاسی در برابر کسانی است که می خواهند به آنها آسیب برسانند. انتقال از سیاست به فراسیاست، هنر تسخیر قلب ها و ذهن ها، چیزی است که باید اتفاق بیفتد. این مستلزم آن است که غرب، به سمت ایران، دغدغه ها و دردهای اش، و نیز تمامیت هویت اش، گشوده باشد. از طرف دیگر، ایران هم باید با غرب با همین گشودگی مواجه شود و فعال تر ظاهر شود. کار بیشتری باید صورت گیرد؛ و بخشی از کار من با دانشمندان و محققان ایرانی و نیز کار من بر روی آیت الله خمینی و دکتر شریعتی، تلاشی است برای برای ایجاد پلی میان کسانی که نیازی نیست که از همدیگر جدا باشند.