به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از ورزش سه، پژمان جمشیدی حالا تنها لژیونر واقعی فوتبال در حوزه ای دیگر،نماش و سینما و تلویزیون است و به دوستداران خود افزوده. این یادداشت،نوشته ای از سوی یک دوست قدیمی و یک هم مدرسه ای درباره پژمان است . همراه با نکاتی که بعید است آن را قبلا خوانده باشید:
بسیاری درباب لحن زننده ی پرسشگری که در نقد حضور پژمان جمشیدی در سینما، زبان به توهین گشود، نوشتند و گله کردند. رخدادی کوتاه که بانگی بلند در پی داشت. نگارنده اما از منظری دیگر میکوشد خود "پژمان" را رصد کند. سال 69-1368 وقتی در مدرسه ای در گوهردشت کرج کلاس پنجم دبستان را می گذراندم، پژمان جمشیدی هم مدرسه ای من بود. هر چند قرابت شغلی پدرانمان، تجربه چند هم نوردی با پدرش را بعدا فراهم آورد، ولی خودش را 28 سال بعد، در زمستان 97 در خانه هنرمندان دیدم. بی آنکه چیز زیادی به یاد بیاورد، دقایقی کوتاه گفتگو کردیم.در همان زمان کوتاه رقتارش با مخاطب را نظاره کردم: یک طمانینه قابل توجه همراه با صبر و احترام.
به سال 1369 برگردیم، دورانی که هنوز مدارس غیر انتفاعی رشد قارچ گونه نداشته و عمده مدارس دولتی هم صرفا درایده آل ترین حالت ممکن برآموزش متمرکز بودند. مدرسه مورد اشاره اما یک نظام تربیتی-پرورشی ویژه طراحی کرده بوده که در دل آن، مهارتهای هنری، ورزشی و ظرفیتهای اجتماعی دانش آموزان به صورت سازمان یافته تقویت، رصد و ارزبابی می شد.
برای نسل ما که ورود به تیزهوشان، رویایی فوق العاده می نمود، این نوع تمرکز برروی حوزه های "پرورشی" هم غریب بود و هم جذاب. خلاصه آنکه پژمان جمشیدی، دانش آموز سال دوم راهنمایی در بین تمام دانش آموزان مدرسه (قریب 500 نفر) در تلفیق نتایج آموزشی، تربیتی، فرهنگی، هنری، ورزشی و اجتماعی رتبه اول را کسب کرد. عنوان "الگوی مدرسه" که باعث شد همه خود را در جایگاه "پژمان جمشیدی" بودن تجسم کنند.
به خاطر دارم که استعداد فوتبالی ش در همان دوران هم زبان زد بود، بهتربن نمره ها را کسب می کرد و رفتارش متین می نمود. سال بعد به سبب جابجاییم به مدرسه تیزهوشان (جایی برای تزریق مطالب درسی و به نابودی کشاندن مهارتها در آن مقطع زمانی)، دیگر هم مدرسه ای نبودیم. زمان گذشت و صرفا در دوران دانشجویی با دیدن بازیهایش، استعداد فوتبالی او تداعی می شد. بقیه روند برای همگان آشکارست و تکرار آن غیر ضروری. پیچ و تابهای ورزشی و دشواریهای رقابت در فضای پر ستاره آن دوران، پژمان جمشیدی را از دایره فعالیت خارج نکرد.
او مدارش را تغییر داد تا حول محور مهارتی دیگر، سر برآرد. عرصه تلویزیون، سینما و نمایش، نشان از ظرفیتهای فردی داد که صاحب "مهارت" است. مهارت ورزشی، مهارت هنری و البته مهارت وقار. آنچه در این میان مغفول است، تربیت فردی در دل ساختار آموزش و پرورش دهه 60 شمسی ست که در فضای بحران زده آن دوران، مهارتهایش هم همراه به آموزه های نظری اش رشد می کند و مسیر پیشرفت خود را نه صرفا در آموزه ها که در مهارتهایش می جوید.
در جایگاه فردی که ماموریت شغلی ش با تعلیم و تربیت گره خورده، ضمن ادای احترام به یک هم مدرسه ای قدیمی که تعریفی از ابعاد مهارت را به صورت کاملا ملموس ارایه کرده، فقدان یک ساختار مدون در حوزه "پرورش" را عمیقا حس می کنم. جایی که صدها وبلکه هزاران مفهوم نظری را به هر شیوه ی ممکن به فرزندانمان تزریق می کنیم و از بسط قابلیتهایشان غافلیم.
اینکه پژمان جمشیدی، بالغ بر 80 بار پیراهن پرسپولیس و 13 بار پیراهن تیم ملی را پوشیده؛ اینکه دو بار نامزد سیمرغ جشنواره فیلم فجر شده؛ اینکه فیلمهایش در سال 98 بیش از 62 میلیارد تومان فروش داشته؛ همه قابل توجه هستند. اما نکته مهم تر اینکه وی تعریفی ملموس از توسعه ابعاد یک فرد را ارایه نموده است.
به همه اینها، آن متانت و آرامش مورد اشاره را اضافه کنیم. کسی که "زندگی برایش آنقدر ارزشمند نیست که برای دیده شدن هر کاری کند" قطعا ماهر ست و واجد احترام.