روایت تکان دهنده از مادری که دختر خود را 25 سال در زیرزمین خانه حبس کرد +عکس
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، وقتی که پلیس به عمارت مونیه رسید با دیده شک به ماجرا می نگریست: خانواده ثروتمند مونیه اعتباری خدشه ناپذیر داشت. خانم مونیه یکی از برجسته ترین و شناخته شده ترین شخصیت های پاریس بود که بیشتر به خاطر کارهای خیریه و انسان دوستانه اش شناخته می شد و حتی به خاطر این خدمات خود جایزه دریافت کرده بود.
پسرش، مارسل، در کالجی بسیار مشهور با نمرات عالی فارغ التحصیل شده و اکنون به عنوان یک وکیل موفق و قابل احترام مشغول به کار بود. خانواده مونیه همچنین یک دختر جوان بسیار زیبا به نام بلانش داشتند که البته هیچ کس در 25 سال اخیر او را ندیده بود. این دختر سرشناس جوان که همه او را دختری مهربان و دوست داشتنی می دانستند به یکباره در اوج جوانی محو شده بود؛ زمانی که بسیاری از چهره های سرشناس پاریس به خواستگاری او می رفتند. هیچ کس توجه زیادی به مفقود شدن او نکرد و خانواده اش نیز به زندگی عادی خود می پرداختند انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
پلیس یک بررسی ساده در عمارت مونیه انجام داده و متوجه چیز خاصی نشد تا این که متوجه بویی بسیار ناخوشایند از یکی از اتاق های طبقه بالای عمارت شدند. با کمی بررسی بیشتر مشخص شد که اتاق مذکور به شیوه ای مشکوک قفل شده است. پلیس که متوجه شده بود پشت این در اتفاق ناخوشایندی افتاده است قفل را شکسته و در را باز کردند، بدون این که انتظار دیدن صحنه وحشتناکی را داشته باشند که در داخل اتاق انتظار آن ها را می کشید. اتاق کاملاً تاریک بود و تنها پنجره اتاق بسته شده و پشت پرده ها پنهان شده بود. بوی تعفن درون اتاق چنان شدید بود که یکی از افسران پلیس سریعاً دستور داد که پنجره شکسته شود تا هوا به درون اتاق بیاید.
مادر بلانش مونیه
با تابیدن نور خورشید به درون اتاق، افسر مذکور متوجه شد که بوی تعفن به خاطر پس مانده های غذایی است که در سراسر کف اتاق و در اطراف تخت خوابی کهنه انباشته شده اند، تخت خوابی که یک زن بسیار لاغر اندام و رنجور به آن زنجیر شده بود. وقتی که پنجره باز شد، اولین باری بود که بلانش مونیه پس از نزدیک به 2 دهه نور خورشید را به چشم می دید. او کاملاً لخت بوده و از زمان ناپدید شدن اسرار آمیزش در 25 سال قبل به این تخت زنجیر شده بود. وی حتی نمی توانست خود را تکان دهد، زنی که اکنون میانسال به نظر رسیده و سراسر بدنش از مدفوع و ادرار و حشرات موذی که به خاطر تکه های باقیمانده غذا جمع شده بودند پوشیده شده بود.
افراد پلیس بیشتر از چند دقیقه توان تماشا و تحمل این صحنه دردناک و البته بوی تعفن و کثافت را نداشتند اما بلانش بیچاره 25 سال در آن اتاق حبس شده بود. بلانش خیلی زود به بیمارستان منتقل شده و مادر و برادرش نیز توسط پلیس دستگیر شدند. بلانش در زمان پیدا شدن تنها حدود 20 و چند کیلوگرم وزن داشته و به شدت دچار سوء تغذیه شده بود اما به گزارش پزشکان کاملاً سالم بوده و بلافاصله گفته بود که از تنفس هوای تازه لذت می برد. رفته رفته داستان غمناک و البته دهشتناک بلانش مونیه در سراسر پاریس و فرانسه پیچید.
زندانی شدن به خاطر عشق
بازجویی ها نشان داد که بلانش قبل از مفقود شدن عاشق یکی از خواستگاران خودش شده بود که البته مرد جوان، سرشناس و ثروتمندی که خانواده اش انتظار داشت نبود. این خواستگار جنجالی یک وکیل میانسال و فقیر بود و علیرغم اصرار مادر بلانش برای ازدواج با یک مرد جوان تر و سرشناس تر، بلانش به ازدواج با این مرد مصر بود. در نتیجه مادام مونیه دخترش را در اتاقی زندانی کرد تا وی دست از لجبازی برداشته و از تصمیم برای ازدواج با مرد مذکور منصرف شود.
روزها و هفته ها و ماه ها و حتی سال ها می گذشت اما بلانش همچنان به خواسته خود اصرار داشت. حتی بعد از مرگ خواستگار جنجالی اش نیز بلانش اجازه خارج شدن از سلولش را نیافت. در طول 25 سال بعد از آن، نه برادر بلانش و نه خدمتکاران خانه ذره ای برای نجات این دختر نگون بخت تلاش نکردند و بعدها ادعا کردند که از ترس مادام مونیه جرأت کمک به دختر بینوا را نداشته اند. هرگز مشخص نشد که چه کسی مسئول نوشتن نامه به دادستان بود که به آزادی بلانش مونیه منتهی شد. برخی می گویند که یکی از خدمتکاران خانه ماجرا را با نامزدش در میان گذاشته و او نیز دادستان را به صورت ناشناس در میان گذاشته بود.
واکنش مردم شهر به این ماجرای هولناک چنان شدید بود که گروهی خشمگین بیرون از عمارت مونیه ها جمع شده و در نهایت باعث سکته کردن مادام مونیه شدند. او تنها 15 روز بعد از آزادی دخترش از دنیا رفت. این داستان شباهت بسیاری با ماجرای اخیر الیزابت فریتزل داشت که به مدت 25 سال توسط پدرش در زیر زمین خانه خودش محبوس شد. بلانش مونیه به خاطر رنج هایی که در مدت 25 سال زندانی بودنش کشیده بود دچار مشکلات روانی متعددی شد و روزهای باقیمانده عمرش را در یک مرکز مراقبت از بیماران روانی در فرانسه گذراند تا این که در سال 1913 درگذشت.