یکی از مباحث بنیادین در اصلاح ساختارهای کشور مسئله "نظارت مستمر" می باشد که دارای چالش های جدی است. اما مفهوم نظارت یک بخش صوری دارد و یک بخش محتوایی. هرگاه فشارهای اجتماعی زیاد می شود مسئولان تلاش می کنند با تغییراتی در "ساحت صوری" از فشارهای اجتماعی بکاهند ولی آنچه مایه "استمرار نظارت" می گردد "ابعاد محتوایی" است که صرفاً قابل تقلیل به امر سیاسی نیست ولو بر این باور باشیم که ساخت سیاسی قدرت اجرایی بیشتری نسبت به دیگر ساختهای حوزه جامعوی دارد. به نظر من، ساخت فرهنگی "رفیق بازانه" در خنثی کردن نهادهای نظارتی نقش عمده ای بازی می کند و این ابعاد فرهنگی رفیق بازانه در ساخت آموزش عالی کشور و نظام دانایی ایران نقش عمده ای دارد و دمار از روزگار نهاد علم و دانشگاه و پژوهشگاه های کشور درآورده است و حتی علمی ترین افراد به محض ورود به پست های مدیریتی برای حفظ و تداوم پست خویش مجبور می شوند که وارد "مناسبات رفیق بازانه" در درون نهادهای علمی بشوند و موریانه وار تمامی استراتژی های پیشبرد اهداف نظام را به عکس خود بدل کنند.
اگر نهادهای نظارتی در وزارت علوم و آموزش عالی کشور یک خطا می کردند و این یک خطا محدود به یک سال مشخص می بود آنگاه ما میتوانستیم این خطا را با مفهوم "خطای انسانی" در ساز و کارهای سیستم تبیین کنیم و آن را به "کل سیستم" نسبت ندهیم. اما اگر نهادهای نظارتی ۳۰ سال در وزارت علوم در ۳۰ نمونه دچار خطا بشوند دیگر این لغزش را نمی توان با ارجاع به مفهوم "خطای انسانی" تشریح کرد بل باید از مفهوم دیگری بهره جست و آن "رویه ساختاری" است که به صورت سیستماتیک "چشم خطاپوش" دارد. این آن نکته ای است که نیاز به واکاوی جامعه شناختی از منظر جامعه شناسی معرفت دارد. به عبارت دیگر، اگر از منظر حافظ به این مسئله بنگریم شاید موضوع ملموس تر گردد. حافظ در نسبت با نظامی که خداوند تعبیه کرده است بر این باور است که خطا بر قلم صنع نرفته است و بهمین دلیل حافظ می گوید آفرین بر نظر پاک خطاپوش خداوند باد. زیرا خدا مبری از خطاست و از این روی بر اساس ستاریتش خطای خطا کنندگان را می پوشاند. اما نکته اینجاست که ما در وضعیت نظام اجتماعی با یک صنع الهی روبرو نیستیم بل با موقعیت انسانی روبرو هستیم که نظمی پی ریزی کرده است که پر از خطا و لغزش است و برای مدیریت چنین سیستمی نیازمند نظارت مستمر و "نظر خطا-ناپوش" داریم تا بتواند خطاها را ببیند و آنها را اصلاح کند و از استمرار خطاها جلوگیری کند تا نظام بتواند تداوم کارا داشته باشد.
به نظر من نهادهای نظارتی دچار خلط ساحت شده اند و نظم انسانی را "صنع الهی" فرض کرده اند و بر خاطیان نظر پاک خطاپوش دارند و بر آنها آفرین می گویند والا ممکن نبود که در وزارت علوم ۳۰ سال خطا کنی ولی هیچ نهاد نظارتی قادر به اصلاح آن نباشد. من در اینجا صرفاً وزیر علوم کنونی را مقصر نمیدانم ولی او هم در این "رویه خطاپوشی" سهیم است و مادامی که در عمل تبری نجوید بخشی از ساخت خطاپوش است که به خاطیان آفرین می گوید. البته این پروسه که حافظ آن را با عبارت "آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد" صورتبندی کرده است دارای منازل و مراتب گوناگون است که هم عاملیت دارد و هم ساختاری است و هم قابل رصد کردن در اجزای گوناگون سیستم آموزش عالی کشور می باشد.
اجازه دهید برای نمونه ای که دقیق ساختارها و عاملیت هایش را مورد مطالعه انتقادی قرار داده ام شاهد مثال بیاورم. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی یکی از اجزای مهم نظام دانایی کشور است که یک پست ریاست دارد و سه پست معاونت پژوهشی و مالی و فرهنگی و هر کدام از این معاونت ها دارای بخش هایی هستند که ذیل نظارت یک مدیریت واقع شده اند. اما آنچه از منظر علمی برای مطالعه من حائز اهمیت است، ارتباط ریاست و معاونت پژوهشی و مدیریت پژوهشکده ها می باشد که البته برای فهم دقیق تر باید به جنبه های مالی و تخصیص منابع مالی نیز پرداخت ولی در اینجا من تلاش می کنم به ابعاد غیر مالی و نسبت آن با نهادهای نظارتی سخن بگویم. به سخن دیگر، برای رصد فعالیت های اعضای هیئت علمی معاونت پژوهشی باید بر طرح های اساتید نظارت داشته باشد و بر اساس آن پایه و ترفیع سالانه و ارتقاء از مرحله مربی به استادیاری و دانشیاری و استادی رخ می دهد. حال می توان یک برش تاریخی را در نظر گرفت و مبتنی بر آن ریاست پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و معاونت پژوهشی آن را در نسبت با اعضای هیئت علمی و نقش نهادهای نظارتی وزارت علوم و جایگاه وزیر علوم و معاونت های ذیربط آن را در "ساخت سیستماتیک خطا" مبتنی بر "رویکرد رفیق بازانه" و علیه مصلحت عمومی کشور و دخل و تصرف رفیق بازانه در بیت المال کشور را از منظر جامعه شناسی مطالعه کرد.
به عنوان مثال، ما می توانیم دو نمونه را بین سال های ۱۳۹۴ الی ۱۳۹۸ انتخاب کنیم و ببینیم ترفیع و پایه سالانه و نسبت آن با ارتقاء از مرتبه استادیاری به دانشیاری زیر نظر معاونت پژوهشی و ریاست پژوهشگاه چگونه اتفاق افتاده است و منابع مالی که از این طریق ضایع شده است چگونه کانالیزه شده است و جایگاه نهادهای نظارتی وزارت علوم چگونه با "نظر پاک خطاپوش" خویش بر این فاجعه "آفرین باد" گفته اند. اگر با همین رویکرد پیش برویم آنگاه می توان نقش و سهم روسای پژوهشکده ها (به عنوان مثال بین سالهای ۱۳۹۳ الی ۱۳۹۵ در دوران دکتر نعمت اله فاضلی) در برساخت سیستماتیک "قلم خطاپوش" پی برد و از قِبل این مطالعه به ساز و کار پنهان فرهنگ رفیق بازانه در ایران دست یافت. به عنوان مثال، سیستم جذب یکی از جایگاه های کلیدی است و اگر به فعالیت آن در دانشنامه نظر کنید و رویه دکتر نعمت الله فاضلی (که به ظاهر، از منتقدترین افراد در مسایل اجتماعی کشور است) نظر کنید آنگاه متوجه می شوید که کسی را جذب می کند که نسبت به سایر متقاضیان هیچ حسن ویژه ای جز ارتباط خاص با ایشان ندارد و نام این رفیق بازی را می گذارد علوم اجتماعی انتقادی. اما نهادهای نظارتی به صورت سیستماتیک غایب هستند و جالب است که این فرهنگ رفیق بازانه که منجر به حذف شایستگان می شود را به حساب "گفتمان انقلاب" می نویسند ولی گفتمان انقلاب یکی از اصولش عدالت است که کیمیا شده است. برای اصلاح نهادهای نظارتی باید به سراغ اصلاح فرهنگ رفیق بازانه رفت و این مهم نیازمند استمداد از بینش انتقادی جامعه شناسانه است.