گـاهـی در ذهـنـم
آنــقــدر واقـعـیــت داری
کـه دسـتـهـایـم هــوایت را در آغـوش می گــیـرد …دلتنگی
آدم خوب قصه های من
دلتنگت شده ام !
حجمش را میخواهی ؟؟؟
خدا را تصور کن …
هرچقدر که سرتو گرم کنی
هرچقدر که حواستو پرت کنی
هر چقدر که دور و برتو شلوغ کنی
باز تو یه لحظه میاد و مچتو میگیره
دلتنگیتو می گم!!!!!
دلتنگی
تنها نصیب من بود
از تمام زیبایی هایت….
کاش دهخدا می دانست
دلتنگی …
اشک ….
فاصله ….
بی وفایی….
تعریفش فقط دو حرف است “تـــو”
از ساعت متنفرم !
این اختراع غریب بشر که مدام ،
جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم می کشد!!
دلتنگى”
حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره
تمنای بودنش رامیکند
بیقرار تو ام و در دل تنگم گله هاست ،
آه ! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست …
امروز…
انگار کسی آمد…
و هوای دلتنگی ات را …
هی در آسمان اتاقم پاشید …
و تو نبودی……
دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی
آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی
بغلش کنی.
میخوام روی همه ی آجرها بنویسم دلم برات تنگ شده و بعد امیدوارم که یکیشون بیفته روی سر تو تا بفهمی که دلتنگ آدم خاصی مثل تو شدن چقدر دردناکه….
دلتنگی هایم را با کدام قایق خیالی روانه
دل دریاییت کنم تا بدانی دلتنگتم . . . ؟
از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم که کاش برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم ، میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه کم نشوم.
کاش الان کنارم بود
سرمو میزاشتم رو سینش
و با صدای قلبش آروم می شدم …
کاش به جای دلم گلویم تنگ میشد
هوا نمی ریسید و خلاص …
ای کاش …
روزهای دلتنگی من هم
مثل دوست داشتن های تو
کوتاه می شد …
همیشه کسانی هستند
که در نهایت دلتنگی
نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین اتفاق شاید همین باشد…
یاد بگیریم
دست های همو محکم تر بگیریم
توی شلوغی ها
دغدغه ها
و دلتنگی ها . . .
دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است
گاهی فکر میکنی تمام شده
اما یک دفعه
همه ات را آتش میزند …
