متن آهنگ عاشقی از همایون شجریان
من بر آن سرم که سر برآورم برون به من بگو که چون عاشقی به رفتن است بگو که ره کجاست گریزم از سکون بی تو خوان آخرین چگونه بگذرد؟ با تو دل مرا به شهر تازه می برد روزی دگر در آتشی سالی دگر به خامشی بار دگر فراموشی، آه وا گو نهان کینه ات بشکن سکوت سینه ات بغض غم دیرینه ات پایان آر من بر آن سرم که سر بر آورم برون به من بگو که چون سر به دامنت نهم به اشک دیده ام بگو ره جنون بین سکوت کوچه ها پر از صدا شده زین ندا و آن ندا شرر به پا شده سازی نوای عاشقی سوزم به پای عاشقی جانم فدای عاشقی، آه روزی دگر در آتشی سالی دگر به خامشی بار دگر فراموشی ای جانا