متن آهنگ سرباز وطن از محمد اصفهانی
با دست بسته با پای خسته پشت حصار همچون شهیدان در مسلخ جان بر سر دار صد جان تشنه با تیغ و دشنه مانده به بند عریان تر از دشت تنهاتر از باد پای قرار هرجا رود دل از تو امان ندارد مجنون تو پا بر سر جان گذارد تکست آهنگ سرباز وطن از محمد اصفهانی آزاده ام اگر چه جان را در بند و بلا پسندی خود خیر تو را نبیند چشمی که تواش ببندی دلداده تو چه نالد از عشق تو و خیالت با گریه او بگریی با خنده ی او بخندی افتادم اگر در بند و تو را از من اثری نیامد دل خسته نشو سرباز وطن برگشت و سری نیامد آن را که خبر شد از غم عشق از او خبری نیامد
4 سال پیش