به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای رهبر انقلاب، در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام اشارهای به عملیات فتحالمبین داشتند. ایشان در این باره فرمودند: صدام هنگام آغاز جنگ نزدیک ایلام یک مصاحبه کرد و بعد گفت مصاحبه بعدی را در تهران انجام میدهم، اما دیدید به چه سرنوشتی دچار شد در جنگ و بعد از جنگ.
ایشان افزودند: در فتحالمبین صدام شانس آورد. نزدیک بود توسط بچههای سپاه دستگیر شود. اگر نیم ساعت زودتر رسیده بودند، دستگیر میشد ولی شانس آورد و در رفت.
در عملیات فتحالمبین، در محور قرارگاه نصر، یگانهای عملکننده در ساعت 1:30 بامداد، با دشمن درگیر شدند. در حالی که واحدهای ارتش عراق در این محور به شدت مقاومت میکردند، رزمندگان گردان حبیب، از تیپ27 محمد رسولالله (ص)، که مأموریت تصرف علی گرهزد و خاموشکردن آتش توپخانه مستقر در آن را بر عهده داشتند، با پیشروی در عمق منطقه دشمن، قرارگاه توپخانه و قرارگاه تاکتیکی سپاه چهارم ارتش عراق را تصرف کردند. در همین زمان، صدام و عدهای از فرماندهان ارشد ارتش بعث که انتظار این مقدار پیشروی رزمندگان اسلام را نداشتند، به عقبه یگانهای خود آمده بودند که ناگهان با هجوم سیلآسا و دشمنشکن سپاهیان اسلام روبهرو شدند و به تعبیر مقام معظم رهبری، شانس آوردند و موفق به فرار از مهلکه و اسارت به دست نیروهای سپاه اسلام شدند.
در این باره، مهمترین اسناد، روایتهای متواتر و مستند فرماندهان ارشد ارتش بعث، بهویژه فرماندهان همراه صدام است که در آثار خارجی و داخلی انتشار یافته است. مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در ادامه، مهمترین این روایتها را ذکر کرده است:
ژنرال حسین کامل مجید، وزیر صنعت و صنایع نظامی سابق رژیم بعث و داماد معدوم صدام، پس از فرار به اردن در زمستان سال 1374، در مصاحبهای مفصل با نشریه السفیر، چاپ بیروت، اذعان کرده است: در عملیات شوش - دزفول (فتح مبین)، هنگامیکه نیروهای ایران در منطقه سپاه چهارم عراق پیشروی کردند، واحدهای پشتیبانی این سپاه رزمی نیز از بین رفت و چیزی نمانده بود که صدام و همراهان او، که من هم جزء آنها بودم، به اسارت نیروهای ایرانی درآیند. در آن لحظات، رنگ از چهره صدام پریده و بسیار نگران بود. صدام به ما نگاه کرد و گفت: از شما میخواهم در صورتیکه اسیر شدیم، من و خودتان را بکشید. (بابایی و بهزاد، 1396: 346 و 347)
سرلشکر ستاد، عَبِد حمید محمود الخطاب، رئیس دفتر ریاست جمهوری عراق و از همراهان دائمی صدام در طول دوران جنگ با ایران گفته است: آقای رئیسجمهور مضطرب از عدنان خیرالله پرسید: عدنان، بگو چه باید بکنیم؟ عدنان خیرالله جواب داد: سرورم، جای دیگری برای فرار و پنهان شدن پیدا میکنم. دوباره آقای رئیسجمهور پرسید: سلاح و مهماتی هم به همراه دارید؟ من جواب دادم: فقط یک قبضه تفنگ داریم. ایشان با خشم و غضب گفت: اگر ایرانیها مرا پیدا کنند، میدانید چه میشود؟! افراد همراه، همگی سعی میکردند آقای رئیسجمهور را آرام کنند. او در حالی که به تانکهای ما که در آتش میسوخت، نگاه میکرد، دائم زیر لب میگفت: لعنت بر آنها! ما را در ورطه جنگ گرفتار کردند. او اسم کسی را نمیآورد؛ فقط بر لعنتکردن اکتفا میکرد؛ اما من میدانستم که منظورش آمریکا و رهبران عربستان و کویت هستند. آن روز، برای چند ساعتی ما در محاصره بودیم؛ اما ناگهان یک دستگاه خودرو را که حامل افراد مجروح بود، پیدا کردیم. افراد زخمی را بیرون کشیده، خودمان سوار شدیم. رئیسجمهور وقتی سر جایش نشست، گفت: "زخمیها مداوا خواهند شد؛ اما اگر ما اسیر ایرانیها بشویم، چه باید بکنیم؟ (بابایی و بهزاد، 1396: 347 و 348)