به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی ساعدنیوز به نقل از دنیای اقتصاد، اگر 18 سال پیش آن واقعه تلخ رخ نداده بود، امروز بیتا توکلی جوانی 29 ساله و احتمالا یکی از ستارههای با استعداد سینمای ایران بود؛ کودکی که با وجود درگذشتش در یازدهسالگی، در طول پنج سال فعالیتش با بازی در چهار فیلم سینمایی و یک سریال مطرح نام خود را بهعنوان بازیگری دوستداشتنی ثبت کرد.
این بازیگر که تاجیکتبار بود، در سال 84 به همراه والدینش برای ادای نذر به هوش آمدن مادرش از کما، راهی مشهد شده بود که به هنگام بازگشت در جاده تصادف کرد و و همراه پدر و مادرش درگذشت. این اتفاق دردناک شوک بزرگی به هنرمندان بهویژه بازیگران جوانی که با او همبازی بودند وارد کرد. ارسلان قاسمی، بازیگر نقش کودکی بیژن ایرانی در سریال در چشم باد درباره این ماجرا میگوید: «آن موقع 7 سالم بود. تجربه عجیبی بود. من به خاطر آن کار سهسال و نیم شمال بودم. برای من که بچه کوچکی بودم و قبلا هم این کار را انجام نداده بودم، خیلی سخت بود؛ چون این سریال بسیار سنگین بود. اما شرایطی که آقای جوزانی و آقای کاسهساز در طول کار فراهم کرده بودند، خوب بود و از سختی کار کم میکرد.
برای اولین بار بود که این تعداد آدم را میدیدم و مجبور بودم با 40-30نفر یک جا باشم و زندگی و کار کنم. استرس داشتم و احساس دلتنگی و غربت میکردم. فقط لطفش به بچههای هم سن و سالم مثل بیتا توکلی بود که با هم دوست بودیم و بازی میکردیم و حضورشان نمیگذاشت خیلی متوجه سختیها بشوم. حتی درس خواندن ما با بچههای عادی فرق داشت. معلمی به اسم آقای رجبی از فومن به محل استقرار ما در ماسوله میآمد و به من، بیتا توکلی و پوریا، پسر خانم متخصص، درس میداد.
بعد از فومن برگه امتحانات را میآوردند و از ما امتحان میگرفتند و از فومن برایمان کارنامه صادر میکردند. ما هم خیلی اذیت میکردیم. هر روز یکیمان بهانه میگرفت و مثلا میگفت خستهام و سر کلاس نمیروم و… امیدوارم آقای رجبی هر جا هست از سر اذیتهایی که کردیم، بگذرد. بیتا توکلی، دوست و همبازی خوبمان در سریال «در چشم باد» بود که متاسفانه در سانحه رانندگی فوت کرد. فوت او تاثیر خیلی بدی روی من گذاشت و بسیار ناراحتم کرد. وقتی این خبر را شنیدم، نمیتوانستم باور کنم.
بهعنوان یک بچه هیچ درکی از مرگ نداشتم و برایم غیرقابل باور بود که چه اتفاقی افتاده. یادم هست مادر و پدرم زودتر باخبر شده بودند؛ اما از ترس عکسالعمل من چیزی به من نگفته بودند تا تصمیم بگیرند چطور این خبر را به من بگویند. در قسمت سوم کار بودیم که من 4-3 ماهی تعطیل بودم و سر کار نمیرفتم. خانه بودم و سرم به درس و مدرسه گرم بود. تا اینکه همان موقع که بیتا فوت کرد یک روز مجید حیدرینیا، یکی دیگر از همبازیهایم، به من زنگ زد و گفت فهمیدی بیتا مرد؟ با ناباوری گفتم چی؟! کدام بیتا؟! باورم نمیشد دارد درباره بیتا توکلی حرف میزند.