زیباترین شعر سیمین بهبهانی با صدای بهشتی استاد کاکاوند: فعل مجهول، فعل آن پدری است،که دلم را ز درد پر خون کرد...😢+فیلم

  سه شنبه، 04 آذر 1404
زیباترین شعر سیمین بهبهانی با صدای بهشتی استاد کاکاوند: فعل مجهول، فعل آن پدری است،که دلم را ز درد پر خون کرد...😢+فیلم
ساعدنیوز: ویدیویی غم انگیز از شعرخوانی زیبای استاد کاکاوند را از سیمین بهبهانی مشاهده بفرمایید.

به گزارش سرویس چندرسانه‌ای پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، در این ویدیو، شعری پیش روی شما بود که آغشته به تأمل و آمیخته با حس‌هایی است که در هیاهوی روزگار، کمتر مجال بیان می‌یابند.

این خوانش کوتاه، تلاشی است برای زنده نگه داشتن لحظه‌ای از زیبایی؛ لحظه‌ای که کلمات، در سکوت، رنگی تازه می‌گیرند و معنایی ژرف‌تر می‌یابند.باشد که آهنگ واژه‌ها، دل‌نشین جانتان شود و شما را به سفری کوتاه در جهان شعر ببرد.

متن شعر:

" بچه ها صبحتان بخیر ، سلام !

درس امروز ، فعل مجهول است

فعل مجهول چیست می دانید ؟

نسبت فعل ما به مفعول است ... "

در دهانم زبان چو آویزی

در تهیگاه زنگ ، می لغزید .

صوت ناسازام آنچنان که مگر

شیشه بر روی سنگ می لغزید .

ساعتی داد آن سخن دادم

حق گفتار را ادا کردم

تا ز اعجاز خود شوم آگاه

ژاله را زان میان صدا کردم :

" ژاله از درس من چه فهمیدی ؟"

پاسخ من سکوت بود سکوت ...

" د جواب بده ! کجا بودی ؟

رفته بودی به عالم هپروت ؟..."

خنده دختران و غرش من

ریخت بر فرق ژاله ، چون باران

لیک او بود غرق حیرت خویش

غافل از اوستاد و از یاران .

خشمگین ، انتقام جو ، گفتم :

" بچه ها گوش ژاله سنگین است !"

دختری طعنه زد که :" نه خانم !

درس در گوش ژاله یاسین است "

باز هم خنده ها و همهمه ها

تند و پیگیر می رسید به گوش

زیر آتشفشان دیده من

ژاله آرام بود و سرد و خموش .

رفته تا عمق چشم حیرانم ،

آن دو میخ نگاه خیره او

موج زن ، در دو چشم بی گنهش

رازی از روزگار تیره او

آنچه در آن نگاه می خواندم

قصه غصه بود و حرمان بود

ناله ای کرد و در سخن آمد

با صدایی که سخت لرزان بود :

" فعل مجهول ، فعل آن پدری است

که دلم را ز درد پر خون کرد

خواهرم را به مشت و سیلی کوفت

مادرم را ز خانه بیرون کرد

شب دوش از گرسنگی تا صبح

خواهر شیر خوار من نالید

سوخت در تاب تب ، برادر من

تا سحر در کنار من نالید

در غم آن دو تن ، دو دیده من

این یکی اشک بود و آن دگر خون بود

مادرم را دگر نمی دانم

که کجا رفت و حال او چون بود ... "

گفت و نالید و آنچه باقی ماند

هق هق گریه بود و ناله او

شسته می شد به قطره های سرشک

چهره همچو برگ لاله او

ناله من به ناله اش آمیخت

که : " غلط بود آنچه من گفتم

درس امروز ، قصه غم توست

تو بگو ! من چرا سخن گفتم ؟

فعل مجهول فعل آن پدری است

که تو را بی گناه می سوزد

آن حریق هوس بود که در او

مادری بی پناه ، می سوزد ... "

امیدوارم این شعر به دل‌تون نشسته باشه.
اگر دوست داشتید، می‌تونید حس‌تون رو دربارهٔ این شعر یا پیشنهاد شعرهای بعدی برام بنویسید.
تا شعرخوانی بعدی، بدرود 🌿

برای مشاهده سایر ویدئوهای جذاب با سرویس دیدنی‌های ساعدنیوز در ارتباط باشید.

اینستاگرام ساعدنیوز را دنبال کنید اینستاگرام ساعدنیوز پلاس را دنبال کنید


دیدگاه ها


  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها