به گزارش سرویس چندرسانهای پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، در این ویدیو، اشعاری پیش روی شما بود که آغشته به تأمل و آمیخته با حسهایی است که در هیاهوی روزگار، کمتر مجال بیان مییابند.
این خوانش کوتاه، تلاشی است برای زنده نگه داشتن لحظهای از زیبایی؛ لحظهای که کلمات، در سکوت، رنگی تازه میگیرند و معنایی ژرفتر مییابند.باشد که آهنگ واژهها، دلنشین جانتان شود و شما را به سفری کوتاه در جهان شعر ببرد.
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و
اشک من ترا بدرود خواهد گفت
نگاهت تلخ و افسرده است
دلت را خار خار نا امیدی سخت آزرده است
غم این نابسامانی همه توش و توانت را ز تن برده است
تو با خون و عرق ،این جنگل پژمرده را رنگ و رمق دادی
تو با دست تهی با آن همه توفان بنیاد کن در افتادی
تو را کوچیدن از این خاک ، دل بر کندن از جان است!
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است
تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران
تو را این خشک سالی های پی درپی
تو را از نیمه ره برگشتن یاران
تو را تزویر غمخواران
ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان
بانگ بی تعطیل زاغان
در ستوه آورد
تو با پیشانی پاک نجیب خویش
که از ان سوی گندم زار
طلوع با شکوهش خوشتر از صد تاج خورشید است
تو با آن گونه های سوخته از آفتاب دشت
تو با آن چهره افروخته از آتش غیرت
که در چشمان من والاتر از صد جام جمشید است
تو با چشمان غمباری
که روزی چشمه جوشان شادی بود و
اینک حسرت و افسوس ،بر آن
سایه افکنده ست خواهی رفت
و اشک من تو را بدرود خواهد گفت
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک، اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقی است می مانم
من ازاینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیرگی ها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک ،با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه،چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و میدانم
تو روزی باز خواهی گشت
امیدوارم این شعر به دلتون نشسته باشه.
اگر دوست داشتید، میتونید حستون رو دربارهٔ این شعر یا پیشنهاد شعرهای بعدی برام بنویسید.
تا شعرخوانی بعدی، بدرود 🌿
برای مشاهده سایر ویدئوهای جذاب با سرویس دیدنیهای ساعدنیوز در ارتباط باشید.
اینستاگرام ساعدنیوز را دنبال کنید اینستاگرام ساعدنیوز پلاس را دنبال کنید