به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز، میرزا عباس فروغی بسطامی غزلسرای بزرگ دوران قاجار در سال 1213 هجری قمری در کربلا زاده شد. بعد از فوت پدر به ایران آمد و نزد عموی خود دوستعلیخان به مازندران رفت. او ابتدا «مسکین» تخلص میکرد ولی پس از ورود به دستگاه شجاعالسلطنه، تخلص خود را به نام فروغالدوله از فرزندان او به «فروغی» تغییر داد. در غزلسرایی شیوهٔ سعدی را درپیش گرفت و الحق به خوبی از عهده برآمد. وی با قاآنی شیرازی معاشر و مصاحب بوده است. فروغی در 25 محرم 1274 هجری قمری در تهران درگذشت.
دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را
وز مژه آب دادهام باغ نچیدهٔ تو را
قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیدهٔ تو را
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نمودهام بازِ رمیدهٔ تو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیدهام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهٔ تو را
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیدهٔ تو را
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی
چنگ نمیتوان زدن زلف خمیدهٔ تو را
شام نمیشود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیدهٔ تو را
خسته طرهٔ تو را چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت، مار گزیدهٔ تو را
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زان که کسی نمیخرد هیچ خریدهٔ تو را
شاعر در این شعر به عشق و زیبایی معشوق خود اشاره میکند. او از خوابهای خود گفت میکند که در آن معشوق را دیده و از احساسات عمیقش نسبت به او صحبت میکند. شاعر بیان میکند که دلش پر از عشق برای معشوق است و نمیتواند از او غافل شود. او عشق را به تیر و کمان تشبیه میکند و میگوید که خمیدگی قامتش از عشق به معشوق است. در نهایت، او به زیباییهای معشوقش و تأثیر عمیق آن بر زندگیاش اشاره میکند و از دیگران میخواهد که قدرت عشق او را درک کنند. شاعر در طول شعر باید مبارزهای را با احساسات و وابستگیهای عاطفی خود تجربه کند.