پنج‌شنبه با شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 6؛ برآمد برین روزگار دراز / متن صوتی و معنی اشعار + تصاویر قدیمی

  پنجشنبه، 18 بهمن 1403 ID  کد خبر 435145
پنج‌شنبه با شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 6؛ برآمد برین روزگار دراز / متن صوتی و معنی اشعار + تصاویر قدیمی
ساعدنیوز: در این بخش از مطالب فرهنگ و هنر ساعدنیوز اشعار کهن و شیرین شاهنامه فردوسی بخش آغاز کتاب را مطالعه می کنید همراه ما باشید. روزهای فرد منتظر بخش بعدی شاهنامه باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌های منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسه‌ها و تاریخ ایران از آغاز، تا حمله‌ی اعراب می‌پردازد. شاهنامه در سه بخش اسطوره‌ای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبان‌های زنده‌ی جهان نیز ترجمه شده است.

درباره‌ی کتاب شاهنامه فردوسی

یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستان‌های آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان می‌پردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر می‌گیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.

نکوداشت‌های کتاب شاهنامه فردوسی

  • محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گران‌قدرترین و بزرگ‌ترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی می‌دانست و معتقد بود که این اثر نه‌تنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار می‌داد.

  • محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامه‌ی خود، قدرت وعزت‌نفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشه‌ی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.

  • مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیله‌ای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.

  • حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفه‌ی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفه‌ی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بی‌نظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژه‌ای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.

  • بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را به‌خاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا می‌دانست. او معتقد بود که فردوسی وطن‌پرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشان‌دهنده‌ی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامه‌ی خود، ارزش‌های والای انسانی و ملی را به نسل‌های آینده منتقل کرده است.

شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 6

شاهنامه فردوسی فریدون بخش 6

شاهنامه فردوسی فریدون بخش 6

شاهنامه فردوسی فریدون بخش 6

شاهنامه فردوسی فریدون بخش 6

فایل صوتی شاهنامه فردوسی؛ فریدون - بخش 6

هدفون

خلاصه شاهنامهٔ فردوسی؛ فریدون - بخش 6

این متن درباره فریدون، یکی از شخصیت‌های افسانه‌ای ایران، و سه فرزندش است که به موضوعات عدالت و نابرابری در حکومت می‌پردازد. فریدون با گذشت زمان و سالخوردگی به فکر تغییراتی در خاندانش و تقسیم تخت و تاج بین فرزندانش می‌افتد. او از این که پسرش ایرج به جای خودش بر تخت نشسته، احساس نارضایتی می‌کند. فرزند بزرگتر به نام سلم، نامه‌ای به برادرش در چین می‌فرستد و در آن از نابرابری توزیع قدرت شکایت می‌کند.

سپس پیام‌آوران بین دو برادر رفت و آمد می‌کنند، و در نهایت فریدون متوجه می‌شود که فرزندانش، حتی با وجود ریشه‌های خوب، تحت تأثیر زمان و تقدیر ابدی قرار دارند. او به صداقت و شایستگی اشاره کرده و نسبت به آینده نگران است. در نهایت، او از رفتارهای ناپسند خواهرزاده‌هایش انتقاد می‌کند و بر اهمیت راستی و خداترسی تأکید دارد. متن به تدریج نشان می‌دهد که اجداد نباید برادران را قربانی قدرت کنند و نباید در حق یکدیگر ظلم کنند.

برگردان به زبان ساده

# برآمد برین روزگار دراز

زمانه به دل در همی داشت راز

هوش مصنوعی: در این روزگار طولانی، شخصی رازهایی را در دل خود نگه داشته است.

# فریدون فرزانه شد سالخورد

به باغ بهار اندر آورد گرد

هوش مصنوعی: فریدون، به عنوان یک فرد خردمند و باتجربه، به باغ بهار رفت و گرد و غبار را از آنجا پاک کرد.

# برین گونه گردد سراسر سخن

شود سست نیرو چو گردد کهن

هوش مصنوعی: وقتی که سخن به این شکل شود، قدرت و استحکام آن تضعیف می‌گردد و زمانی که برای مدت طولانی بگذرد، بیشتر صدمه می‌بیند.

# چو آمد به کاراندرون تیرگی

گرفتند پرمایگان خیرگی

هوش مصنوعی: وقتی که در دل کارها چیزی پیش می‌آید، افراد عاقل و با تجربه به سرعت متوجه می‌شوند و دچار تردید و حیرت می‌شوند.

# بجنبید مر سلم را دل ز جای

دگرگونه‌تر شد به آیین و رای

هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که در حرکتی سریع و تند، به استقبال سلام و آرامش برویم، چرا که دل و جان ما از محلی دیگر به سمت فضایی متفاوت و نیکو متمایل شده‌اند.

# دلش گشت غرقه به آزاندرون

به اندیشه بنشست با رهنمون

هوش مصنوعی: دل او پر از آرزو و نگرانی شد و با فکر و اندیشه‌اش به تنهایی نشسته و به مشاوره و راهنمایی نیاز دارد.

# نبودش پسندیده بخش پدر

که داد او به کهتر پسر تخت زر

هوش مصنوعی: پدر در پی نداشتن فرزندی شایسته، تخت زرین خود را به فرزند کوچک‌تر داد.

# به دل پر زکین شد به رخ پر ز چین

فرسته فرستاد زی شاه چین

هوش مصنوعی: دل پر از ناراحتی و غم دارد، اما چهره‌اش پر از زیبایی و ناز است. او را به عنوان کسی که از سرزمین چین آمده، معرفی می‌کند.

# فرستاد نزد برادر پیام

که جاوید زی خرم و شادکام

هوش مصنوعی: پیامی نزد برادر فرستاد که جاوید در حال زندگی شاد و خوشحال است.

# بدان ای شهنشاه ترکان و چین

گسسته دل روشن از به گزین

هوش مصنوعی: ای پادشاه ترکان و چین، بدان که دل روشن و شکسته را از انتخاب خود آگاه کن.

# ز نیکی زیان کرده گویی پسند

منش پست و بالا چو سرو بلند

هوش مصنوعی: اگر از نیکی کردن به دیگران ضرری هم ببری، باز هم نشان‌دهنده این است که خُلق و رفتار تو به گونه‌ای است که همواره سعی داری خوبی کنی و خود را از دیگران بلندتر و برتر ببینی، مانند سروکه‌ای که بر افراشته است.

# کنون بشنو ازمن یکی داستان

کزین گونه نشنیدی از باستان

هوش مصنوعی: حالا از من یک داستان بشنو که مثل آن را از گذشته نشنیده‌ای.

# سه فرزند بودیم زیبای تخت

یکی کهتر از ما برآمد به بخت

هوش مصنوعی: ما سه برادر زیبا بودیم که یکی از ما به واسطه‌ی شانس و اقبال بهتر از دیگران پیشرفت کرد.

# اگر مهترم من به سال و خرد

زمانه به مهر من اندر خورد

هوش مصنوعی: اگر من در سن و سال بزرگتر و با تجربه‌تر هستم، زمانه باید بر حسب محبت و دوستی‌ام به من احترام بگذارد.

# گذشته ز من تاج و تخت و کلاه

نزیبد مگر بر تو ای پادشاه

هوش مصنوعی: گذشته من چیزی نیست که شایسته‌ی تو باشد، ای پادشاه، نه تاج و نه تخت و نه کلاه.

# سزد گر بمانیم هر دو دژم

کزین سان پدر کرد بر ما ستم

هوش مصنوعی: اگر هر دو با هم ناراحت بمانیم، خوب است، زیرا پدر ما این‌گونه بر ما ظلم کرده است.

# چو ایران و دشت یلان و یمن

به ایرج دهد روم و خاور به من

هوش مصنوعی: ایران و دشت یلان و یمن، سرزمین‌های بزرگ و باشکوهی هستند که به فرزندی به نام ایرج تعلق دارند. همچنین، سرزمین روم و خاور نیز به من تقدیم می‌شود.

# سپارد ترا مرز ترکان و چین

که از تو سپهدار ایران زمین

هوش مصنوعی: تو را به سرزمین‌های دور و مرزهای ترکان و چین می‌سپارند، چرا که تو نگهبان ایران زمین هستی.

# بدین بخشش اندر مرا پای نیست

به مغز پدر اندرون رای نیست

هوش مصنوعی: به خاطر این بخشش، من هیچ‌گاه پایگاهی ندارم. در دل پدرم هم هیچ اندیشه‌ای نیست.

# هیون فرستاده بگزارد پای

بیامد به نزدیک توران خدای

هوش مصنوعی: هیون فرستاده را رها کرد و به سوی توران، سرزمین خداوند، رفت.

# به خوبی شنیده همه یاد کرد

سر تور بی‌مغز پرباد کرد

هوش مصنوعی: به خوبی در یاد همه باقی مانده است که بر سر تو، بی‌فکری و بی‌توجهی زیادی وجود دارد.

# چو این راز بشنید تور دلیر

برآشفت ناگاه برسان شیر

هوش مصنوعی: هنگامی که دلیر این راز را شنید، ناگهان بر افروخته شد و شیر را به سرعت فراخواند.

# چنین داد پاسخ که با شهریار

بگو این سخن هم چنین یاد دار

هوش مصنوعی: چنین پاسخ داد که به پادشاه بگو این موضوع را نیز به خاطر بسپار.

# که ما را به گاه جوانی پدر

بدین گونه بفریفت ای دادگر

هوش مصنوعی: پدر ما در جوانی به این شکل ما را فریب داد، ای عدالت‌خواه.

# درختیست این خود نشانده بدست

کجا آب او خون و برگش کبست

هوش مصنوعی: این درختی است که با دستان خود کاشته‌ایم، جایی که آب آن همانند خون است و برگ‌هایش مانند کبود.

# ترا با من اکنون بدین گفت‌گوی

بباید بروی اندر آورد روی

هوش مصنوعی: حالا باید با من صحبت کنی و به زودی به چهره‌ات نگاه کنم.

# زدن رای هشیار و کردن نگاه

هیونی فگندن به نزدیک شاه

هوش مصنوعی: در این بیت، به تصمیمات آگاهانه و دوراندیشانه اشاره شده که در آن فرد می‌خواهد با دقت و زیرکی به نظارت بر اوضاع و نزدیک شدن به مقام سلطنت بپردازد. به نوعی بیانگر تلاش برای تأثیرگذاری و پیشبرد اهداف خود در یک موقعیت حساس و مهم است.

# زبان‌آوری چرب گوی از میان

فرستاد باید به شاه جهان

هوش مصنوعی: کسی که توانایی سخنوری و بیان شیوا دارد، باید پیام خود را به گوش پادشاه جهان برساند.

# به جای زبونی و جای فریب

نباید که یابد دلاور شکیب

هوش مصنوعی: نمی‌توان یک دلیر و شجاع را به زبونی و فریبکاری وا داشت، بلکه باید با صبر و استقامت مواجهه کند.

# نشاید درنگ اندرین کار هیچ

کجا آید آسایش اندر بسیچ

هوش مصنوعی: در این کار هیچ جای درنگ وجود ندارد، چرا که آرامش حقیقی در جاهای زیادی پیدا نمی‌شود.

# فرستاده چون پاسخ آورد باز

برهنه شد آن روی پوشیده‌راز

هوش مصنوعی: وقتی فرستاده جواب را آورد، دوباره چهره‌اش که پنهان شده بود، برهنه و عریان شد.

# برفت این برادر ز روم آن ز چین

به زهر اندر آمیخته انگبین

هوش مصنوعی: یکی از برادران به قصد سفر به روم رفت و دیگری به چین. یکی از آن‌ها عطری شیرین و خوشبو با خود آورد که با زهر آمیخته شده بود.

# رسیدند پس یک به دیگر فراز

سخن راندند آشکارا و راز

هوش مصنوعی: آنها به هم نزدیک شدند و به وضوح درباره موضوعی صحبت کردند و اسرارشان را فاش کردند.

# گزیدند پس موبدی تیزویر

سخن گوی و بینادل و یادگیر

هوش مصنوعی: پس یک موبد باهوش و زرنگ را انتخاب کردند که با سخن‌وری و دانش بالا صحبت کند و همه چیز را به خوبی درک کند.

# ز بیگانه پردخته کردند جای

سگالش گرفتند هر گونه رای

هوش مصنوعی: بیگانه‌ای که فراهم شده بود، به جای خود نشسته و هر گونه نظری به او داده شده است.

# سخن سلم پیوند کرد از نخست

ز شرم پدر دیدگان را بشست

هوش مصنوعی: سخن سلیم از ابتدا به هم پیوسته به خاطر شرم پدر، چشمانش را پاک کرد.

# فرستاده را گفت ره برنورد

نباید که یابد ترا باد و گرد

هوش مصنوعی: فرستاده گفت: نباید که در مسیر، باد و گرد و غبار تو را بگیرد.

# چو آیی به کاخ فریدون فرود

نخستین ز هر دو پسر ده درود

هوش مصنوعی: وقتی به کاخ فریدون می‌رسی، ابتدا از هر دو پسر او سلام و درود بفرست.

# پس آنگه بگویش که ترس خدای

بباید که باشد به هر دو سرای

هوش مصنوعی: به او بگو که باید از خدا ترسید، زیرا او در هر دو جهان حضور دارد و باید به آن توجه داشت.

# جوان را بود روز پیری امید

نگردد سیه‌ ، مویِ گشته سپید

هوش مصنوعی: جوانی در دوران پیری امید دارد که در آینده بر زشتی‌ها فائق آید و موهای سفید او نشان از شکست و ناامیدی نباشد.

# چه سازی درنگ اندرین جای تنگ

که شد تنگ بر تو سرای درنگ

هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که چرا باید در مکان محدود و تنگ انتظار بکشی یا تردید کنی، وقتی که خود همین مکان بر تو تنگ شده است. به عبارتی، وقتی فضا و شرایط به شما فشار می‌آورد، دیگر جای درنگ نیست.

# جهان مرترا داد یزدان پاک

ز تابنده خورشید تا تیره خاک

هوش مصنوعی: خداوند پاک به جهان نظم و ترتیب بخشید، از نور خورشید تا زمین تاریک.

# همه بآرزو ساختی رسم و راه

نکردی به فرمان یزدان نگاه

هوش مصنوعی: تو برای خودت آرزوها و اهدافی را شکل داده‌ای، اما هیچ‌گاه به دستورات خداوند توجه نکرده‌ای و راهی که او خواسته را دنبال نکرده‌ای.

# نجستی به جز کژی و کاستی

نکردی به بخشش درون راستی

هوش مصنوعی: تو جز اشتباهات و نقص‌ها چیزی به دست نیاوردی و در بخشندگی، حقیقت درونت را نادیده گرفتی.

# سه فرزند بودت خردمند و گرد

بزرگ آمدت تیره بیدار خرد

هوش مصنوعی: سه فرزند دانا و باهوش داشتی که با پرورش و آموزش مناسب، بزرگ و شایسته شدند. این فرزندان، از نسل تو هستند و به خوبی آگاهی و فهم خود را پرورش داده‌اند.

# ندیدی هنر با یکی بیشتر

کجا دیگری زو فرو برد سر

هوش مصنوعی: شما هنر را مشاهده نکردید که چگونه با یکی بیشتر می‌تواند دیگری را به عمق خودش ببرد.

# یکی را دم اژدها ساختی

یکی را به ابر اندر افراختی

هوش مصنوعی: تو برای یکی دم اژدها درست کردی و برای دیگری او را در ابرها بلند کردی.

# یکی تاج بر سر ببالین تو

برو شاد گشته جهان‌بین تو

هوش مصنوعی: کسی بر تخت تو تاجی را بر سر نهاده و به خاطر آن، جهان را شاداب و زیبا می‌بیند.

# نه ما زو به مام و پدر کمتریم

نه بر تخت شاهی نه اندر خوریم

هوش مصنوعی: ما نه از نظر جایگاه خانوادگی از او کمتر هستیم، نه به اندازه‌ای که بر تخت شاهی بنشینیم و نه به قدری که در خور ما باشد.

# ایا دادگر شهریار زمین

برین داد هرگز مباد آفرین

هوش مصنوعی: ای کاش که حاکم عادل بر این زمین هرگز به ظلم و ستم دچار نشود و همیشه در کارهایش انصاف و عدالت را رعایت کند.

# اگر تاج از آن تارک بی‌بها

شود دور و یابد جهان زو رها

هوش مصنوعی: اگر تاج و زیبایی بر سر کسی بی‌ارزش شود، دنیا از او فاصله می‌گیرد و او را ترک می‌کند.

# سپاری بدو گوشه‌ای از جهان

نشیند چو ما از تو خسته نهان

هوش مصنوعی: اگر تو گوشه‌ای از دنیا را به او بسپاری، او مانند ما، که از تو خسته‌ایم، در آنجا پنهان خواهد شد.

# و گرنه سواران ترکان و چین

هم از روم گردان جوینده کین

هوش مصنوعی: اگر نه، سواران ترک و چین نیز در جستجوی انتقام از روم هستند.

# فراز آورم لشگر گرزدار

از ایران و ایرج برآرم دمار

هوش مصنوعی: من لشکری قدرتمند از ایران به راه می‌اندازم و آنها را به سمت دشمن می‌فرستم تا نابودشان کنم.

# چو بشنید موبد پیام درشت

زمین را ببوسید و بنمود پشت

هوش مصنوعی: وقتی موبد پیام مهم را شنید، زمین را بوسید و احترام گذاشت.

# بر آنسان به زین اندر آورد پای

که از باد آتش بجنبد ز جای

هوش مصنوعی: آن کسی که در حماسه و نبرد، قدرت و توانایی داشته باشد، همچون اسبی است که با پای خود بر زین می‌تازد، و به راحتی می‌تواند آتش و خطر را از خود دور کند.

# به درگاه شاه آفریدون رسید

برآورده‌ای دید سر ناپدید

هوش مصنوعی: به درگاه شاه آفریدون رسید و دید که کسی سرش ناپدید شده و در آنجا نیست.

# به ابر اندر آورده بالای او

زمین کوه تا کوه پهنای او

هوش مصنوعی: ابر بر فراز زمین را مانند بالی تصور کن که کوه‌ها در کنار هم به وسعت گسترده‌گی را تشکیل می‌دهند.

# نشسته به در بر گرانمایگان

به پرده درون جای پرمایگان

هوش مصنوعی: در کنار کسانی که ارزش و مقام بالایی دارند، نشسته‌ام و در درونم، احساساتی گرانبها و پرمحتوا دارم.

# به یک دست بربسته شیر و پلنگ

به دست دگر ژنده پیلان جنگ

هوش مصنوعی: شیر و پلنگ در یک دست و فیل‌های جنگی در دست دیگر، نشان‌دهندهٔ قدرت و کنترل بر دو جنبهٔ متفاوت است. یکی نماد قدرت طبیعی و دیگری نمایانگر نیروی انسانی و سازماندهی است. این تصویر، توازن و تسلط در رویارویی با چالش‌ها را تداعی می‌کند.

# ز چندان گرانمایه گرد دلیر

خروشی برآمد چو آوای شیر

هوش مصنوعی: از آن همه ارزش و بزرگی، دلیران برخواستند و صدایی شبیه به صدای شیر سر دادند.

# سپهریست پنداشت ایوان به جای

گران لشگری گرد او بر به پای

هوش مصنوعی: در اینجا به نظر می‌رسد کسی تصور کرده که در یک مکان مهم و با ارزش، جمعی از سربازان یا جنگجویان دور او را گرفته‌اند. اما در واقع، او تنها در یک فضای آرام و ساده به سر می‌برد که به اندازه یک ایوان یا محوطه بزرگ و مجلل نیست.

# برفتند بیدار کارآگهان

بگفتند با شهریار جهان

هوش مصنوعی: افراد دانا و بیدار رفتند و با پادشاه جهان سخن گفتند.

# که آمد فرستاده‌ای نزد شاه

یکی پرمنش مرد با دستگاه

هوش مصنوعی: یک فرستاده با شخصیت و با اعتبار نزد شاه آمد.

# بفرمود تا پرده برداشتند

بر اسپش ز درگاه بگذاشتند

هوش مصنوعی: او دستور داد تا پرده را کنار بزنند و بر اسبش از درگاه بیرون رفت.

# چو چشمش به روی فریدون رسید

همه دیده و دل پر از شاه دید

هوش مصنوعی: زمانی که او به چهرهٔ فریدون نگاه کرد، تمام دل و دیده‌اش پر از تماشای عظمت و بزرگی شاه شد.

# به بالای سرو و چو خورشید روی

چو کافور گرد گل سرخ موی

هوش مصنوعی: زیبایی و جمال تو مانند سروی بلند و چهره‌ات همچون خورشید می‌درخشد. موهای تو که به رنگ کافور است، مانند گل سرخی است که در میان باغ خوشبو می‌روید.

# دولب پر ز خنده دو رخ پر ز شرم

کیانی زبان پر ز گفتار نرم

هوش مصنوعی: لبان او از شادی پر است و چهره‌اش از شرم و حیا می‌درخشد؛ گفتارش نرم و دلنشین است.

# نشاندش هم آنگه فریدون ز پای

سزاوار کردش بر خویش جای

هوش مصنوعی: فریدون او را به موقع و به سزا از پای درآورد و بر جای خود نشاند.

# بپرسیدش از دو گرامی نخست

که هستند شادان دل و تن‌درست

هوش مصنوعی: از او پرسیدند که دو نفر با ارزش و بزرگ کی هستند که دل شاد و تن سالم دارند.

# دگر گفت کز راه دور و دراز

شدی رنجه اندر نشیب و فراز

هوش مصنوعی: او گفت که از مسیر طولانی و پرپیچ و خم، رنج‌کشیده‌ای.

# فرستاده گفت ای گرانمایه شاه

ابی تو مبیناد کس پیش‌گاه

هوش مصنوعی: فرستاده گفت: ای پادشاه گرانقدر، کسی نمی‌تواند به نزدیک تو بیاید و تو را نبیند.

# ز هر کس که پرسی به کام تواند

همه پاک زنده به نام تواند

هوش مصنوعی: اگر از هر کسی بپرسی، می‌توانی به خوبی در زندگی خود بهره‌مند شوی و همه چیز را به وضوح و با نامی شایسته تجربه کنی.

# منم بنده‌ای شاه را ناسزا

چنین بر تن خویش ناپارسا

هوش مصنوعی: من بنده‌ای هستم که به خاطر ناسزا گفتن به شاه، به این حال و روز دچار شده‌ام.

# پیامی درشت آوریده به شاه

فرستنده پر خشم و من بیگناه

هوش مصنوعی: فرستنده‌ای عصبانی پیامی واضح و تند برای پادشاه فرستاده و من بی‌گناه در این میان هستم.

# بگویم چو فرمایدم شهریار

پیام جوانان ناهوشیار

هوش مصنوعی: باید بگویم، همانطور که دستور دادی ای پادشاه، پیام جوانان نادان را رساندم.

# بفرمود پس تا زبان برگشاد

شنیده سخن سر به سر کرد یاد

هوش مصنوعی: سپس دستور داد تا زبانش را باز کند و آنچه را شنیده بود، به طور کامل بیان کند.

# فریدون بدو پهن بگشاد گوش

چو بشنید مغزش برآمد به جوش

هوش مصنوعی: فریدون به او گوش داد و وقتی که سخنانش را شنید، بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و حسی شورانگیز در او به وجود آمد.

# فرستاده را گفت کای هوشیار

بباید ترا پوزش اکنون به کار

هوش مصنوعی: فرستاده به شخص هوشیار می‌گوید که اکنون باید از تو عذرخواهی کنم و این کار ضروری است.

# که من چشم از ایشان چنین داشتم

همی بر دل خویش بگذاشتم

هوش مصنوعی: من به خاطر چشمان آن‌ها، احساسات قلبی خود را کنار گذاشتم و به آن‌ها چشم دوختم.

# که از گوهر بد نیاید مهی

مرا دل همی داد این آگهی

هوش مصنوعی: چیزی که از یک گوهر بد خارج می‌شود، نمی‌تواند برای من بزرگ و ارزشمند باشد؛ دل من هم از این موضوع باخبر است.

# بگوی آن دو ناپاک بیهوده را

دو اهریمن مغز پالوده را

هوش مصنوعی: بگویید که آن دو انسان ناپاک و بیهوده، مانند دو اهریمن هستند که مغزشان پاک و خالی از نیکی‌هاست.

# انوشه که کردید گوهر پدید

درود از شما خود بدین سان سزید

هوش مصنوعی: چون شما کاری شایسته انجام دادید و درخشش حقیقی را به وجود آوردید، درود بر شما سزاوار است.

# ز پند من ار مغزتان شد تهی

همی از خردتان نبود آگهی

هوش مصنوعی: اگر از نصیحت من بی‌خبر شدید، نشانه این است که عقل و اندیشه‌تان خالی شده است.

# ندارید شرم و نه بیم از خدای

شما را همانا همین‌ست رای

هوش مصنوعی: شما نه از خدا شرم دارید و نه از او بیمناک هستید، پس این رفتار شما جای تعجبی ندارد.

# مرا پیشتر قیرگون بود موی

چو سرو سهی قد و چون ماه روی

هوش مصنوعی: موهایم قبلاً شبیه قیر سیاه و چسبنده بودند، ولی اکنون قد بلند و افراشته مانند سرو و چهره‌ام مانند ماه زیباست.

# سپهری که پشت مرا کرد کوز

نشد پست و گردان بجایست نوز

هوش مصنوعی: کسی که پشت مرا به زمین نینداخته و به پایین کشیده، به جای آن، فضایی تازه و نو به من داده است.

# خماند شما را هم این روزگار

نماند برین گونه بس پایدار

هوش مصنوعی: این روزگار همواره در حال تغییر است و هیچ چیز دائمی نیست. بنابراین نباید به اوضاع ثابت و پایدار دل خوش کرد، چون این وضعیت نیز به زودی تغییر خواهد کرد.

# بدان برترین نام یزدان پاک

به رخشنده خورشید و بر تیره خاک

هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نام برتر و بهترین خداوند شفاف و درخشان است، همانند خورشید که روشنایی می‌بخشد و بر خاک تیره و تار چیره می‌شود.

# به تخت و کلاه و به ناهید و ماه

که من بد نکردم شما را نگاه

هوش مصنوعی: من به مقام و زیبایی‌ها و ستاره‌ها و ماه توجهی نکردم، اما شما را فراموش نکردم و به شما بدی نکردم.

# یکی انجمن کردم از بخردان

ستاره شناسان و هم موبدان

هوش مصنوعی: من گروهی از دانایان و دانشمندان ستاره‌شناس و همچنین بزرگان مذهبی را دور هم جمع کردم.

# بسی روزگاران شدست اندرین

نکردیم بر باد بخشش زمین

هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در این زمین، چیزی از ما از بین نرفته و بخشش‌های ما بی‌فایده نبوده است.

# همه راستی خواستم زین سخن

به کژی نه سر بود پیدا نه بن

هوش مصنوعی: من از این صحبت خواستم که همه چیز را درست بگویم، اما نه آغازش مشخص بود و نه پایانش.

# همه ترس یزدان بد اندر میان

همه راستی خواستم در جهان

هوش مصنوعی: من در این دنیا بر آن هستم که تنها حقیقت را جستجو کنم و از ترس خداوند که در میان همه چیز وجود دارد، بگریزم.

# چو آباد دادند گیتی به من

نجستم پراگندن انجمن

هوش مصنوعی: وقتی که دنیا را به خوبی و آبادانی بخشیدند، من در جستجوی پراکندگی و ناهماهنگی جمعیت نبودم.

# مگر همچنان گفتم آباد تخت

سپارم به سه دیدهٔ نیک بخت

هوش مصنوعی: آیا به راستی نمی‌دانم که تخت و سلطنت را به سه چشم خوشبخت بسپارم؟

# شما را کنون گر دل از راه من

به کژی و تاری کشید اهرمن

هوش مصنوعی: اگر دل شما اکنون به سمت کژی و تاریکی کشیده شده است، این به خاطر وسوسه‌های شیطانی است.

# ببینید تا کردگار بلند

چنین از شما کرد خواهد پسند

هوش مصنوعی: نگاه کنید که پروردگار بزرگ چگونه از شما انتظار دارد و چه چیزی را برایتان پسندیده است.

# یکی داستان گویم ار بشنوید

همان بر که کارید خود بدروید

هوش مصنوعی: اگر داستانی برایتان بگویم و شما به آن گوش دهید، نتیجه‌اش به خودتان بستگی دارد که چه کارهایی انجام دهید و چه میوه‌ای از آن برچینید.

# چنین گفت باما سخن رهنمای

جزین است جاوید ما را سرای

هوش مصنوعی: او به ما گفت که اینجا جایی است که ما را همیشه راهنمایی می‌کند و اینجا خانه‌ی جاودان ماست.

# به تخت خرد بر نشست آزتان

چرا شد چنین دیو انبازتان

هوش مصنوعی: چرا این دیو به دوستانتان نزدیک شده و شما را تحت تاثیر قرار داده است، در حالی که بر تخت خرد نشسته‌اید؟

# بترسم که در چنگ این اژدها

روان یابد از کالبدتان رها

هوش مصنوعی: نگرانم که این موجود خطرناک با قدرت زیاد، شما را به سرعت از خود دور کند و به مرحله‌ای برساند که نتوانید کنترل کنید.

# مرا خود ز گیتی گه رفتن است

نه هنگام تندی و آشفتن است

هوش مصنوعی: من از دنیا جدا شده‌ام و دیگر زمان واکنش‌های تند و پر آشوب نیست.

# ولیکن چنین گوید آن سالخورد

که بودش سه فرزند آزاد مرد

هوش مصنوعی: اما سالخورده‌ای می‌گوید که سه فرزند با اقتدار و آزاد دارد.

# که چون آز گردد ز دلها تهی

چه آن خاک و آن تاج شاهنشهی

هوش مصنوعی: وقتی که دل‌ها خالی از احساسات و عشق شوند، چه تفاوتی دارد میان خاک و تاج یک پادشاه؟

# کسی کو برادر فروشد به خاک

سزد گر نخوانندش از آب پاک

هوش مصنوعی: کسی که برادر خود را به خاک بفروشد، سزاوار است که او را از آب پاک هم یاد نکنند.

# جهان چون شما دید و بیند بسی

نخواهد شدن رام با هر کسی

هوش مصنوعی: دنیا مانند شماست و اگر با افراد مختلف روبرو شود، هرگز به راحتی تسلیم نخواهد شد.

# کزین هر چه دانید از کردگار

بود رستگاری به روز شمار

هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌دانید از خداوند است و نجات در روزهای شمارش شده است.

# بجویید و آن توشهٔ ره کنید

بکوشید تا رنج کوته کنید

هوش مصنوعی: تمییز کنید و وسایل سفر خود را جمع‌آوری کنید، تلاش کنید تا سختی‌ها و رنج‌ها را کاهش دهید.

# فرستاده بشنید گفتار اوی

زمین را ببوسید و برگاشت روی

هوش مصنوعی: فرستاده به حرف‌های او گوش داد و از زمین بوسه‌ای گرفت و سپس روی خود را به طرف دیگر برگرداند.

# ز پیش فریدون چنان بازگشت

که گفتی که با باد انباز گشت

هوش مصنوعی: او به شکلی بازگشت که انگار همراه با باد در حال پرواز است.

خلاصه داستان فریدون

پادشاهی فریدون پانصد سال به طول انجامید. فریدون به رسم کیانی در روز بر تخت نشستن مردم را به عدالت و دین پروری نوید می دهد و مادر او فرانک نیز با شنیدن خبر پادشاه شدن فرزندش دو هفته بخشش کرده و جشن بزرگی بر پا می کند. فریدون صاحب سه فرزند پسر میگردد دو فرزند از شهرناز و فرزند کوچکتر از ارنواز. فریدون شخصی امین، صاحب منصب و دلسوز به نام جندل را بر می گزیند تا گرد جهان گشته و سه دختر که همسان و برابر و از نژاد بزرگان بوده و در سطح و اندازه پسران او انتخاب کند. جندل در نهایت دختران شاه یمن را شایسته پسران فریدون می داند و پس از ابراز این موضوع به شاه یمن و قدری دشواری ها این سه دختر را به عقد پسران فریدون در می آورد. فریدون تمامی سرزمین خود را به سه بخش تقسیم کرده و به پسران خود واگذار می کند.

سلم پسر بزرگ فریدون، شاه منطقه غرب و روم می گردد. سرزمین ترکان و چین به پسر دوم تور سپرده شده و ایرج کوچکترین فرزند، پادشاه سرزمین مرکزی ایران و منطقه بین النهرین و شبه جزیره عربستان می شود. مدت طولانی می گذرد و فریدون سالخورده می شود .آتش حسادت دیرین به ایرج در دل سلم روشن می شود به تحریک تور پرداخته او را با خود همراه می سازد که چرا ما دو برادر که بزرگتر هستیم باید در سرزمین های دور باشیم و پسر کوچکتر در کنار پدر در سرزمین اصلی بماند.

نامه تهدید آمیزی به فریدون نوشته می شود که یا ایرج نیز همچون آنها از سرزمین اصلی ایران خارج شود یا به جنگ او می آیند. ایرج راه آشتی در پیش گرفته با وجود اخطارهای مکرر فریدون جهت گفتگو به نزد برادران خود می رود ایرج در نهایت به دست تور کشته شده و سر او را برای فریدون می فرستند. فریدون با دیدن این دیدگانش سفید شده و کور میگردد. تمامی سرزمین ایران سراسر سیاه پوش شده و روزگاری دراز فریدون به سوگواری می پردازد. ایرج را کنیزکی بود به نام ماه آفرید که از ایرج باردار بود. فریدون از این خبر شادمان شده به کین خواهی ایرج امیدوار میگردد.

از ماه آفرید دختری متولد می شود.دختر بزرگ شده و با پشنگ ازدواج می کند. از این ازدواج پسری بدنیا می آید درخور پادشاهی و تخت کیان. او را به نزد فریدون می برند که چشم بگشای و به او بنگر که سرتا به پا گویی ایرج است. فریدون از خداوند یاد کرده از او تمنای یاری دارد. دعای او پذیرفته شد فریدون بینا می گردد کودک را در آغوش گرفته او را منوچهر می نامد. بر منوچهر سالیان دراز می گذرد. هنرهای شاهان و بزرگان را می آموزد با سلاح های مختلف جنگی آشنا شده و فنون نظامی را می آموزد. خبر منوچهر در تمامی سرزمین ها می پیچد. سلم و تور از موضوع آگاه شده توطئه ای می چینند.

نامه ای به فریدون برای عذر خواهی می نویسند و خواهان بخشش گناهان قبلی خود می شوند. به فریدون می گویند منوچهر را به نزد ایشان بفرستد تا آنها غلامی او را کنند. فریدون پاسخ نامه را به تندی داده به آنها اعلام جنگ می نماید. منوچهر به انتقام ایرج به جنگ آنها می رود. در نبرد اول به جنگ تور می رود. تور که توان نبرد با او را ندارد شب هنگام دست به شبیخون می زند. منوچهر از شبیخون او مطلع شده اوست که تور را غافلگیر می کند در نبرد سخت تور به دست منوچهر کشته می شود. منوچهر سر تور را همراه با نامه ای برای فریدون می فرستد و ازآنجا عزم نبرد با سلم می کند. در قلمرو سلم دژی تسخیر ناپذیر به نام دژ آلانان بود. قارن جهان پهلوان ایران زمین پیش بینی می کند که سلم اگر در نبرد تاب نیاورده و به این دژ می گریزد که در این صورت هیچ راهی برای دست یابی به او نیست.

لذا در ابتدای جنگ با موافقت موچهر تدبیری اندیشیده به دژ آلانان نفوذ کرده و آنرا نابود می سازد. پیش بینی قارن اتفاق می افتد. در میدان نبرد سپاهیان سلم شکست سختی خورده، سلم به طرف دژ عقب نشینی می کند. اما دیگر دژی وجود ندارد به ناچار راه گریز در پی میگیرد. منوچهر سوار بر اسب بدنبال او می رود منوچهر به سلم می گوید از چه می گریزی آمده ام تا آن تاج خسروانی که از طمع آن ایرج را کشتی بتو دهم. آن دانه کینه ای که کاشتی اکنون به بار آمده است. منوچهر نزدیک سلم شده و با زخم شمشیرش او را به دو نیم می کند.

پس از کشته شدن سلم منوچهر به اعلام توقف قتل و خونریزی می دهد. سر سلم را همچون تور برای فریدون می فرستد. فریدون منوچهر را به شاهنشاهی جهان برمی گزیند فریدون از غم از دست دادن سه فرزند خویش در ماتم می ماند تازمانه او سر می رسد. منوچهر فریدون را با رعایت کلیه آداب و مراسم تدفین پادشاهان در دخمه ای جای میدهد.

تصاویر نسخه های قدیمی شاهنامه فردوسی

  • فانوس خیال

    شاهنامه فردوسی فانوس خیال

  • شاهنامهٔ جوکی

    شاهنامهٔ جوکی

برای مشاهده سایر بخش های کتاب شاهنامه فردوسی با سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز همراه باشید.

2 دیدگاه

  دیدگاه ها
آخرین ویدیو ها