از سیلی لیلا به پدرش تا سیلی فهمیه به بهتاش / برادران لیلا یا خواهرزاده‌های نقی؟

  سه شنبه، 26 فروردین 1404 ID  کد خبر 445445
از سیلی لیلا به پدرش تا سیلی فهمیه به بهتاش / برادران لیلا یا خواهرزاده‌های نقی؟
ساعدنیوز: فصل جدید سریال پایتخت با عبور از حواشی گذشته، به آیینه‌ای تمام‌قد برای بازخوانی بحران گفت‌وگو و شکاف بین‌نسلی در خانواده ایرانی بدل شده است. این نوشتار با نگاهی تحلیلی به سکانس‌های کلیدی، چگونگی صیانت از نهاد خانواده در برابر فشارهای اقتصادی و تضادهای فرهنگی را بررسی کرده و تفاوت این روایت را با سینمای موسوم به فلاکت تبیین می‌کند.

به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه خبری ساعدنیوز، در میانه آشوبِ رسانه‌ای و انبوهِ روایت‌هایی که گاه مسیر غریبی را در پیش می‌گیرند، بازگشت به ریشه‌های یک قصه محبوب، فرصتی برای بازخوانیِ مفاهیمِ بنیادینِ اجتماع فراهم آورده است. سریالی که روزگاری با نقدهای تند و تیز درباره ساختار و محتوایش مواجه بود، اکنون در فصل جدید خود فراتر از یک سرگرمیِ صرف، به لایه‌های زیرینِ مناسباتِ خانوادگی نفوذ کرده است. آنچه امروز بر صفحه نمایش جان می‌گیرد، نه فقط یک کمدی موقعیت، بلکه تلاشی هوشمندانه برای بازتعریفِ مفهوم "گفت‌وگو" در میانه تضادهای نسلی و فشارهای خردکننده اقتصادی است؛ روایتی که می‌کوشد در عصرِ اصطکاک‌های دائمی، دژی به نام خانواده را از گزند فروپاشی مصون بدارد.


عبور از سایه‌ی نقدها؛ وقتی خانواده دوباره محور می‌شود

فصل‌های پیشین مجموعه «پایتخت» با فراز و فرودهای بسیاری همراه بود؛ جایی که برخی منتقدان از تند شدن زبان دیالوگ‌ها و فاصله گرفتن از مفاهیم اصیل خانوادگی گله داشتند. اما با گذشت زمان و بلوغ دوباره قصه در فصل جدید، شاهد بازگشتی هوشمندانه به هسته مرکزی سریال هستیم. اگر در گذشته ابهام در سرنوشت شخصیت‌ها یا ناتمام ماندن روایت‌ها مخاطب را سردرگم می‌کرد، حالا قصه با تمرکز بر گره‌های باز نشده، به دنبال پاسخی برای تنش‌های قدیمی است. هدف دیگر تنها خنداندن نیست، بلکه به تصویر کشیدن تلاش یک خانواده برای بقا در میانه طوفان‌های اجتماعی است.

بهتاش؛ واکاوی عصیان در هزارتوی شکست‌های فردی

شخصیت «بهتاش» در این روایت، فراتر از یک کاراکتر طنز، نماد نسلی است که خود را در بن‌بست می‌بیند. او که میان آرزوهای بربادرفته ورزشی، بحران‌های عاطفی و فشارهای اقتصادی گرفتار شده، عصیان خود را به شکل تندخویی بروز می‌دهد. او تنها عضو خانواده است که احساس «غیرمعمولی» بودن دارد و همین حسِ مطرود بودن، او را به تقابل با نقی می‌کشاند. اما سریال به‌جای قضاوت سطحی، ریشه‌های این خشم را در روابط او با کاراکترهایی چون هما و فهیمه جست‌وجو می‌کند تا به مخاطب بفهماند که پشت این چهره عصبی، جوانی است که زیر بارِ تفاوت‌های طبقاتی جامعه مدرن، تاب تحمل خود را از دست داده است.

هوشمندی در میانه میدان؛ فرار از دوقطبی‌سازی‌های کاذب

بسیاری از نویسندگان در برخورد با سوژه شکاف نسلی، به دام دوقطبی‌سازی می‌افتند؛ یا از بزرگ‌تر خانواده یک «بدمن» می‌سازند و یا نسل جدید را کاملاً مقصر جلوه می‌دهند. اما هنر روایتگری در اینجا، گذشتن از این دوقطبی است. در لحظات پرفشارِ دعواهای خانوادگی، دوربین به‌گونه‌ای حرکت می‌کند که مخاطب با تمام شخصیت‌ها همدلی می‌کند. ما همزمان دردِ پدری را می‌فهمیم که برای حفظ آبرو می‌جنگد و هم رنجِ پسری را درک می‌کنیم که صدایش شنیده نشده است. هدف نهایی قصه نه پیروزی یکی بر دیگری، بلکه جلوگیری از فروریختن سقف خانه است.

شکوهِ ترمیم به‌جای لذتِ فروپاشی؛ تفاوت نگاه پایتخت با روایت‌های تلخ

برای درک اهمیت این رویکرد، کافی است نگاهی به آثار سینمای اجتماعی سال‌های اخیر بیندازیم که در آن‌ها، حرمت‌شکنی و زدن سیلی بر صورت پدر، به مثابه فاتحه‌ای بر پیکر خانواده تلقی می‌شود. اما در اینجا، حتی تندترین پرخاش‌ها نیز به مرز فروپاشی کامل نمی‌رسد. سریال اجازه نمی‌دهد تضادهای نسلی به ابزاری برای بیانیه‌های سیاسی یا نمادهای شورش تبدیل شود. در این قاب، خانواده هنوز یک کلِ واحد است که پستی‌ها و بلندی‌ها را با هم طی می‌کند و همین موضوع، اثر را از «ژانر فلاکت» جدا کرده و به سوی «واقع‌گراییِ امیدوارانه» سوق می‌دهد.

کمپر؛ استعاره‌ای از حرکت در بن‌بستِ سنت و مدرنیته

سکانس‌های کلیدی در فضاهای بسته، مانند داخل یک ماشین در حال حرکت، اوج هنر دراماتیک این مجموعه را نشان می‌دهد. این ماشین، استعاره‌ای دقیق از زیستِ امروز ماست؛ محیطی محدود، تحت فشار و پر از تنش که راه گریزی به بیرون ندارد، اما ناگزیر به حرکت رو به جلو است. این «حبسِ خانوادگی» نشان‌دهنده وضعیتی است که در آن اعضا با وجود تمام اختلافات، مجبورند با هم گفت‌وگو کنند. این سکانس‌ها بازتابی از فقدان فرهنگ گفت‌وگو در جامعه هستند؛ جایی که حرف‌های انباشته‌شده سالیان، ناگهان در قالب پرخاش سر باز می‌کنند، اما همچنان در دل ساختار خانواده باقی می‌مانند.

قهرمانانِ معمولی؛ ضرورت احیای فرهنگ گفت‌وگو در گذار زمان

در نهایت، پایتخت به ما یادآوری می‌کند که در هر خانواده ایرانی، قهرمانانی بی‌صدا وجود دارند که با سکوت یا ایستادگی خود، مانع از فروپاشی کانون گرم خانه می‌شوند. شخصیت‌های این قصه برای مردم آشنا هستند چون آینه زندگی واقعی آن‌هایند. این سریال نه سفید است و نه سیاه؛ بلکه تصویری واقعی از جامعه‌ای است که در میان خنده و بغض، به دنبال راهی برای درک متقابل می‌گردد. پیام نهایی روشن است: حتی در دنیایی که شکاف‌های طبقاتی و فکری عمیق شده، خانواده تنها دارایی‌ است که ارزش جنگیدن و ترمیم کردن را دارد.

سایر اخبار اجتماعی را از دست ندهید


دیدگاه ها


  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها