12 دلیل خیانت زنان از دیدگاه روانشناسی

  چهارشنبه، 08 مرداد 1404   زمان مطالعه 11 دقیقه
12 دلیل خیانت زنان از دیدگاه روانشناسی
ساعدنیوز:چرا یک زن خیانت می‌کند؟ این مقاله به بررسی جامع 12 دلیل روانشناختی خیانت زنان، از خلاءهای عاطفی و نارضایتی جنسی گرفته تا انتقام و مشکلات شخصیتی می‌پردازد. با نگاهی علمی و بدون قضاوت، ریشه‌های این پدیده پیچیده را بشناسید و راهکارهایی برای حفظ و ترمیم روابط خود بیابید.

به گزارش سرویس روانشناسی پایگاه خبری ساعدنیوز، خیانت، واژه‌ای که لرزه بر اندام هر رابطه‌ای می‌اندازد و اعتماد را به تاراج می‌برد. این پدیده پیچیده، به‌ویژه زمانی که از سوی زنان سر می‌زند، با سوالات و ابهامات بسیاری در هم آمیخته است. در این مقاله، به کاوشی عمیق و روانشناسانه در دنیای زنان می‌پردازیم و 12 دلیل کلیدی خیانت زنان را از منظر علم روانشناسی بررسی می‌کنیم. درک این دلایل نه به معنای توجیه، بلکه گامی برای شناخت عمیق‌تر روابط انسانی، پیشگیری از بحران و ایجاد ارتباطی سالم‌تر و پایدارتر است.

نگاهی به آن سوی سکه‌ی وفاداری

پدیده خیانت در روابط زناشویی، یکی از آسیب‌زاترین تجربیاتی است که می‌تواند پایه‌های یک زندگی مشترک را متزلزل سازد. اگرچه خیانت مختص به جنسیت خاصی نیست، اما انگیزه‌ها و دلایل روانشناختی آن در زنان و مردان می‌تواند تفاوت‌های معناداری داشته باشد. روانشناسی مدرن به جای تمرکز بر انگاره‌های سنتی و قضاوتمحور، به دنبال درک ریشه‌ای عواملی است که یک زن را به سمت بی‌وفایی سوق می‌دهد. این عوامل طیف وسیعی را از نیازهای برآورده نشده عاطفی و جنسی تا مسائل عمیق‌تر شخصیتی و تجربیات گذشته در بر می‌گیرد.

درک این دلایل به مردان کمک می‌کند تا با دیدی بازتر به نیازها و دنیای درونی شریک زندگی خود بنگرند و به زنان نیز فرصت می‌دهد تا با خودآگاهی بیشتری، ریشه مشکلات احتمالی در رابطه را شناسایی کرده و برای حل آن‌ها گام بردارند. این مقاله با هدف ارائه یک دیدگاه جامع و سئو شده، به تحلیل 12 دلیل اصلی خیانت زنان از دیدگاه روانشناسی می‌پردازد تا نوری بر این موضوع حساس و پیچیده بتاباند و به خوانندگان در جهت ساختن روابطی سالم‌تر یاری رساند.

 وفاداری

1. خلاء عاطفی و احساس تنهایی در رابطه

یکی از شایع‌ترین و بنیادین‌ترین دلایل خیانت زنان، تجربه خلاء عاطفی عمیق در رابطه زناشویی است. زن‌ها به طور ذاتی موجوداتی عاطفی هستند و نیاز به شنیده شدن، درک شدن، و دریافت محبت کلامی و غیرکلامی دارند. زمانی که مرد در دنیای کار و مشغله‌های روزمره غرق می‌شود و از ابراز محبت، گفتگوی صمیمانه و صرف وقت با کیفیت با همسرش غافل می‌گردد، زن احساس تنهایی و نادیده گرفته شدن می‌کند. این احساس که "در کنار او هستم اما تنها هستم"، می‌تواند به شدت ویرانگر باشد.

این خلاء عاطفی، زن را در برابر توجه و محبت فردی دیگر به شدت آسیب‌پذیر می‌سازد. فرد جدیدی که به حرف‌های او گوش می‌دهد، از او تعریف می‌کند و به او احساس خاص بودن می‌بخشد، به سادگی می‌تواند جای خالی همسر را در دنیای عاطفی او پر کند. در بسیاری از موارد، خیانت زنان با یک ارتباط عاطفی و کلامی آغاز می‌شود و لزوماً از ابتدا جنبه جنسی ندارد. این جستجو برای پر کردن جای خالی عاطفه، مهم‌ترین زنگ خطر برای یک رابطه سرد و بی‌روح است.

خلاعاطفی

2. نارضایتی جنسی و عدم صمیمیت فیزیکی

برخلاف تصور کلیشه‌ای که نیاز جنسی را صرفاً مختص مردان می‌داند، رضایت جنسی یکی از ارکان اصلی سلامت روانی و ثبات در روابط برای زنان نیز محسوب می‌شود. نارضایتی جنسی در زنان می‌تواند دلایل متعددی داشته باشد؛ از عدم شناخت مرد نسبت به نیازهای جنسی زن و تمرکز صرف بر رضایت خود گرفته تا یکنواختی، عدم معاشقه و پیش‌نوازی کافی، و نبود صمیمیت فیزیکی خارج از اتاق خواب. زنی که در رابطه جنسی خود احساس خواسته شدن، لذت و رضایت نکند، به تدریج دچار سرخوردگی و کاهش عزت نفس می‌شود.

این نارضایتی مداوم می‌تواند او را به این باور برساند که مشکل از اوست یا اینکه دیگر برای شریک زندگی‌اش جذاب نیست. در چنین شرایطی، اگر فرد دیگری بتواند این حس زنانگی، جذابیت و رضایت جنسی را در او زنده کند، احتمال لغزش و خیانت به شدت افزایش می‌یابد. بنابراین، گفتگوی صادقانه درباره نیازها و فانتزی‌های جنسی و تلاش دوطرفه برای ایجاد یک رابطه جنسی رضایت‌بخش، نقشی حیاتی در پیشگیری از خیانت دارد.

3. انتقام و تلافی کردن خیانت همسر

خیانت، زخمی عمیق است که حس خشم، تحقیر و میل به انتقام را شعله‌ور می‌سازد. برخی از زنان پس از تجربه خیانت از سوی همسرشان، راهی مشابه را برای تلافی و ایجاد دردی متقابل انتخاب می‌کنند. این نوع خیانت که به آن "خیانت انتقام‌جویانه" گفته می‌شود، تلاشی است برای بازگرداندن قدرت از دست رفته و نشان دادن این پیام که "من هم می‌توانم به تو آسیب بزنم". زن در این حالت، بیش از آنکه به دنبال لذت یا یک رابطه جدید باشد، به دنبال تسکین درد و خشمی است که خیانت همسرش در او ایجاد کرده است.

این رفتار اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت حس تسکین کاذبی به همراه داشته باشد، اما در بلندمدت معمولاً به تشدید بحران، افزایش حس گناه و پیچیده‌تر شدن فرآیند بخشش و ترمیم رابطه منجر می‌شود. این یک چرخه معیوب از آسیب است که هر دو طرف را در خود گرفتار می‌کند. روانشناسان در این موارد، یافتن راه‌های سالم‌تر برای ابراز خشم و مدیریت درد، مانند مشاوره فردی یا زوج‌درمانی را به جای انتقام‌جویی توصیه می‌کنند.

4. کاهش عزت نفس و نیاز به تأیید از بیرون

عزت نفس پایین یکی از ریشه‌های پنهان بسیاری از مشکلات رفتاری، از جمله خیانت است. زنی که به طور مداوم در رابطه خود مورد انتقاد، سرزنش، تحقیر یا مقایسه قرار می‌گیرد، به تدریج احساس بی‌ارزشی می‌کند و هویت فردی خود را از دست می‌دهد. این زن تشنه تأیید و تحسینی است که آن را از شریک زندگی خود دریافت نمی‌کند. او نیاز دارد کسی به او یادآوری کند که هنوز جذاب، دوست‌داشتنی و ارزشمند است.

در این بستر روانی، توجه و ابراز علاقه از سوی فردی خارج از رابطه، مانند مرهمی بر زخم‌های عزت نفس او عمل می‌کند. این توجه بیرونی به او کمک می‌کند تا دوباره احساس خوبی نسبت به خود پیدا کند و حس زنانگی و ارزشمندی فراموش شده‌اش را بازیابد. بنابراین، خیانت در این مورد، نه یک جستجوی صرف برای رابطه جنسی، بلکه تلاشی مذبوحانه برای ترمیم عزت نفس خرد شده و دریافت تاییدی است که در خانه از آن محروم بوده است.

5. هیجان‌خواهی و فرار از یکنواختی زندگی

زندگی مشترک پس از مدتی، به خصوص اگر زوجین برای حفظ طراوت آن تلاش نکنند، می‌تواند دچار روزمرگی و یکنواختی کسل‌کننده‌ای شود. هیجان روزهای اول آشنایی فروکش می‌کند و مسئولیت‌های زندگی جای شور و اشتیاق را می‌گیرد. برای برخی از زنان، به ویژه آن‌هایی که شخصیت هیجان‌خواهی دارند، این یکنواختی می‌تواند خفه‌کننده باشد. آن‌ها دلتنگ حس تازگی، ماجراجویی و آن شور و هیجان غیرقابل پیش‌بینی ابتدای رابطه می‌شوند.

ورود به یک رابطه پنهانی، می‌تواند این هیجان ممنوعه را به زندگی آن‌ها بازگرداند. پنهان‌کاری، ریسک و ماهیت ممنوعه بودن رابطه، خود به یک منبع آدرنالین تبدیل می‌شود که زندگی را از کسالت بیرون می‌آورد. این زنان لزوماً از همسر خود ناراضی نیستند، بلکه از "زندگی" خود ناراضی هستند و به اشتباه، خیانت را راهی برای فرار از این ملال و تزریق هیجان به رگ‌های زندگی خود می‌بینند.

6. مشکلات شخصیتی و اختلالات روانی

در برخی موارد، ریشه خیانت نه در مشکلات رابطه، بلکه در ساختار شخصیتی و مسائل روانشناختی حل نشده خود فرد نهفته است. اختلالات شخصیتی مانند اختلال شخصیت مرزی (Borderline)، اختلال شخصیت خودشیفته (Narcissistic) یا حتی دوره‌های شیدایی (Mania) در اختلال دوقطبی، می‌توانند فرد را مستعد رفتارهای تکانشی، بی‌ثباتی در روابط و ناتوانی در حفظ تعهد کنند. برای مثال، فردی با اختلال شخصیت مرزی، به دلیل ترس شدید از رها شدن و بی‌ثباتی عاطفی، ممکن است برای پر کردن خلاء درونی خود وارد روابط متعدد شود.

علاوه بر این، تجربیات آسیب‌زای دوران کودکی (تروما)، مانند سوءاستفاده جنسی یا عاطفی، می‌تواند الگوهای دلبستگی ناایمن را در فرد ایجاد کند که حفظ یک رابطه سالم و متعهدانه را برای او دشوار می‌سازد. در این شرایط، خیانت بیش از آنکه یک انتخاب آگاهانه باشد، یک علامت از یک مشکل روانی عمیق‌تر است که نیازمند مداخله درمانی و روانشناسی تخصصی است.

7. بحران میانسالی و تلاش برای بازیابی جوانی

بحران میانسالی، که معمولاً در دهه 40 و 50 زندگی رخ می‌دهد، یک دوره گذار روانی است که هم مردان و هم زنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این دوره، افراد با واقعیت بالا رفتن سن، از دست رفتن جوانی و نزدیک شدن به پایان زندگی مواجه می‌شوند. برای برخی زنان، این دوره با احساساتی مانند پشیمانی از کارهای نکرده، ترس از دست دادن جذابیت و میل به تجربه دوباره شور و حال جوانی همراه است.

یک رابطه خارج از ازدواج می‌تواند به عنوان تلاشی برای به چالش کشیدن زمان و اثبات اینکه "من هنوز جوان و جذاب هستم" عمل کند. توجه یک فرد جوان‌تر یا فردی جدید، می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا احساس پیری و از کار افتادگی را به طور موقت فراموش کنند. این نوع خیانت، نوعی انکار واقعیت و تلاشی برای بازگشت به دورانی است که احساس سرزندگی و امکانات نامحدود بیشتری وجود داشت.

بحران میانسالی

8. عدم درک و حمایت در شرایط سخت زندگی

زندگی پر از فراز و نشیب است؛ از مشکلات مالی و بیماری گرفته تا از دست دادن عزیزان یا فشارهای شغلی. در این دوران‌های سخت، حمایت و همدلی شریک زندگی، حیاتی‌ترین منبع قدرت و تاب‌آوری است. زنی که در بحبوحه مشکلات، همسرش را در کنار خود نمی‌بیند و او را فردی بی‌تفاوت، منتقد یا غایب می‌یابد، احساس رهاشدگی و درماندگی می‌کند. او احساس می‌کند که باید به تنهایی با تمام سختی‌ها بجنگد.

در این شرایط، اگر فرد دیگری پیدا شود که به او گوش دهد، او را درک کند، به او دلگرمی دهد و در عمل از او حمایت کند، یک پیوند عاطفی قوی شکل می‌گیرد. این فرد نقش "ناجی" را برای او بازی می‌کند و پناهگاهی امن در میان طوفان مشکلات فراهم می‌آورد. این پیوند عاطفی که بر پایه حمایت و درک متقابل شکل گرفته، به راحتی می‌تواند به یک رابطه عاشقانه و در نهایت خیانت منجر شود.

9. فرصت و دسترسی آسان (تأثیر تکنولوژی و محیط کار)

گاهی خیانت نه از یک برنامه‌ریزی قبلی یا یک مشکل عمیق، بلکه از یک "فرصت" در دسترس نشأت می‌گیرد. گسترش شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای ارتباطی آنلاین، مرزهای روابط را کمرنگ کرده و امکان برقراری ارتباطات پنهانی را به شدت افزایش داده است. یک گفتگوی ساده و دوستانه در اینستاگرام یا تلگرام می‌تواند به تدریج به یک صمیمیت عاطفی و سپس به یک رابطه کامل تبدیل شود، بدون آنکه فرد از ابتدا قصد خیانت داشته باشد.

محیط کار نیز یکی دیگر از بسترهای اصلی برای شکل‌گیری این فرصت‌هاست. گذراندن ساعات طولانی با یک همکار، به اشتراک گذاشتن مشکلات کاری و حمایت از یکدیگر، می‌تواند به ایجاد پیوندهای عاطفی عمیقی منجر شود که گاهی از پیوند با همسر نیز قوی‌تر می‌شود. در این موارد، نزدیکی مداوم و در دسترس بودن یک فرد دیگر، به مرور زمان می‌تواند تعهد به رابطه اصلی را تضعیف کرده و راه را برای خیانت هموار سازد.

10. تفاوت در اهداف و ارزش‌های زندگی

گاهی دو نفر با عشق و علاقه زندگی مشترک را آغاز می‌کنند، اما با گذشت زمان متوجه می‌شوند که در اهداف بلندمدت و ارزش‌های بنیادین زندگی با یکدیگر اختلاف نظر جدی دارند. یکی به دنبال پیشرفت شغلی و کسب ثروت است، در حالی که دیگری ارزش بیشتری برای خانواده، معنویت یا سبک زندگی ساده قائل است. یکی رویای مهاجرت در سر دارد و دیگری به شدت به کشور و خانواده خود وابسته است.

این شکاف عمیق در ارزش‌ها و اهداف، به تدریج باعث می‌شود که زوجین احساس کنند در دو مسیر کاملاً متفاوت حرکت می‌کنند و دیگر درک مشترکی از "زندگی خوب" ندارند. این احساس بیگانگی و عدم تعلق، می‌تواند زن را به سمت فردی سوق دهد که با او دیدگاه و رویای مشترکی برای آینده دارد. یافتن کسی که "شبیه" خود او فکر می‌کند و اهداف مشابهی دارد، می‌تواند جذابیتی مقاومت‌ناپذیر ایجاد کند و زمینه را برای شکل‌گیری یک رابطه جدید فراهم آورد.

11. اعتیاد همسر (به مواد مخدر، الکل یا کار)

زندگی با یک فرد معتاد، چه اعتیاد به مواد مخدر و الکل و چه اعتیاد به کار، تجربه‌ای فرسایشی و طاقت‌فرساست. اعتیاد، فرد را از نظر عاطفی، روانی و فیزیکی از خانواده دور می‌کند. زنی که همسرش درگیر اعتیاد است، اغلب با بی‌توجهی، رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی، مشکلات مالی، خشونت و عدم وجود حمایت عاطفی دست و پنجه نرم می‌کند. او عملاً نقش یک پرستار یا یک والد را برای همسرش ایفا می‌کند و نیازهای خودش به طور کامل نادیده گرفته می‌شود.

این شرایط سخت و مزمن، زن را خسته و ناامید می‌کند و او را به دنبال منبعی از آرامش، ثبات و محبت در خارج از خانه می‌گرداند. خیانت در این حالت، یک فریاد کمک و تلاشی برای فرار از یک زندگی پر از استرس و هرج و مرج است. او به دنبال کسی است که بتواند برای لحظاتی او را از این فشار روانی رها کرده و به او احساس امنیت و آرامش ببخشد.

اعتیاد همسر

12. پایان عشق و تمایل به خروج از رابطه

در نهایت، گاهی دلیل خیانت بسیار ساده‌تر و در عین حال دردناک‌تر است: عشق تمام شده است. ممکن است به دلایل مختلف، از جمله مواردی که در بالا ذکر شد، زن دیگر هیچ حس عاشقانه یا تعهدی نسبت به همسر خود نداشته باشد. او به این نتیجه رسیده است که این رابطه برای او تمام شده است، اما به دلیل ترس از تنهایی، پیامدهای طلاق، نگرانی برای فرزندان یا فشارهای اجتماعی، شهامت یا توانایی پایان دادن رسمی به رابطه را ندارد.

در این حالت، خیانت به نوعی "استراتژی خروج" تبدیل می‌شود. زن به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه، وارد یک رابطه جدید می‌شود تا پلی برای عبور از رابطه فعلی به یک زندگی جدید بسازد. این رابطه جدید به او قدرت و انگیزه لازم برای جدایی را می‌دهد. گاهی نیز فرد با فاش کردن خیانت خود، به صورت غیرمستقیم همسرش را وادار به پایان دادن رابطه می‌کند تا خود مسئولیت سنگین این تصمیم را به دوش نکشد.

جمع‌بندی

همانطور که مشاهده شد، خیانت زنان پدیده‌ای چندوجهی و پیچیده است که نمی‌توان آن را به یک دلیل واحد تقلیل داد. از خلاءهای عاطفی و جنسی که نشان‌دهنده مشکلات عمیق در رابطه هستند، تا مسائل فردی مانند عزت نفس پایین، بحران‌های روانی و شخصیتی، همگی می‌توانند در سوق دادن یک زن به سمت بی‌وفایی نقش داشته باشند. عواملی چون میل به انتقام، فرار از یکنواختی، تأثیر تکنولوژی و تفاوت در ارزش‌های بنیادین زندگی نیز از دیگر دلایل مهمی هستند که در این مقاله به تفصیل بررسی شدند.

درک این دلایل روانشناختی، گام اول برای پیشگیری و مدیریت این بحران است. ایجاد یک فضای امن برای گفتگوی صادقانه، توجه به نیازهای عاطفی و جنسی یکدیگر، تلاش برای حفظ طراوت و هیجان در زندگی، و در صورت لزوم، کمک گرفتن از متخصصان و مشاوران خانواده، می‌تواند به تقویت پایه‌های تعهد و وفاداری در رابطه کمک کرده و از وقوع آسیب‌های جبران‌ناپذیر جلوگیری نماید.

برای مشاهده سایر مطالب مرتبط با روانشناسی اینجا کلیک کنید


دیدگاه ها


  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها