به گزارش سرویس روانشناسی پایگاه خبری ساعدنیوز، اینکه "چرا شوهرم رفت و آمدم را کنترل میکند؟" تنها یک سوال نیست؛ بلکه بیانگر یک نگرانی عمیق و تجربهای فرسایشی در یک رابطه است. کنترلگری، بهویژه در مورد محدود کردن تعاملات اجتماعی و رفت و آمدهای شما، یکی از پرچمهای قرمز در روابط عاطفی است که میتواند به تدریج استقلال، اعتماد به نفس و سلامت روان شما را از بین ببرد. بسیاری از زنان در این شرایط احساس گناه، سردرگمی و انزوا میکنند و اغلب این رفتار را با عشق و غیرت اشتباه میگیرند.
مهم است بدانید که کنترلگری ریشه در عشق ندارد، بلکه از نیازها و کمبودهای درونی فرد کنترلگر نشأت میگیرد. این رفتار زنگ خطری است که نشان میدهد رابطه شما از مسیر سالم خود خارج شده است. در این مقاله، ما به جای قضاوت، به ریشهیابی علمی و روانشناختی این رفتار میپردازیم و دلایلی را بررسی میکنیم که چرا یک مرد به کنترل همسر خود روی میآورد. شناخت این دلایل، کلید درک عمیقتر مشکل و یافتن راهحلهای مؤثر برای مقابله با آن است.
یکی از اصلیترین دلایلی که یک شوهر به کنترل رفت و آمدهای همسرش میپردازد، ریشه در یک ترس بنیادین و اغلب ناخودآگاه از رها شدن دارد. این ترس میتواند ناشی از تجربیات تلخ گذشته، مانند طرد شدن در دوران کودکی، از دست دادن یکی از عزیزان یا شکست در روابط قبلی باشد. فردی که این ترس را با خود حمل میکند، هرگونه استقلال و آزادی همسرش را به عنوان تهدیدی برای ثبات رابطه تلقی میکند. او نگران است که اگر شما با دیگران (دوستان، خانواده یا همکاران) وقت بگذرانید، ممکن است جایگزینی برای او پیدا کنید یا متوجه شوید که بدون او زندگی شادتری دارید.
در ذهن چنین فردی، کنترل کردن رفت و آمدهای شما یک مکانیسم دفاعی برای جلوگیری از وقوع این ترس است. او با محدود کردن دنیای شما به خودش، سعی میکند متغیرهای غیرقابل پیشبینی را حذف کرده و احساس امنیت شکنندهای برای خود ایجاد کند. سوالات مداوم مانند "کجا بودی؟"، "با کی بودی؟" و نیاز به گزارش لحظه به لحظه، در واقع تلاشی برای کاهش اضطراب درونی اوست، نه نشانهای از علاقه سالم. این رفتار، اگرچه ممکن است از روی ناآگاهی باشد، اما در نهایت به جای تقویت رابطه، بذر بیاعتمادی و خفقان را در آن میکارد.
کنترلگری اغلب نقابی برای پنهان کردن احساس بیکفایتی و اعتماد به نفس پایین است. مردی که در جنبههای دیگر زندگی خود (مانند شغل، موقعیت اجتماعی یا تواناییهای فردی) احساس ضعف یا عدم موفقیت میکند، ممکن است سعی کند این کمبود را با اعمال قدرت و سلطه در خانه جبران کند. رابطه عاطفی به امنترین میدانی تبدیل میشود که او میتواند در آن احساس برتری و کنترل داشته باشد، زیرا در این محیط، قدرت در دست اوست. کنترل کردن رفت و آمدهای شما به او این حس کاذب را میدهد که "مدیر" و "تصمیمگیرنده" اصلی زندگی است.
این نمایش قدرت، یک راهکار ناسالم برای تقویت "ایگو" یا همان خودِ شکننده اوست. وقتی او شما را از معاشرت با دوستانتان منع میکند یا برای هر خروج از خانه نیاز به کسب اجازه از او دارید، در واقع در حال تثبیت جایگاه قدرتمند خود در یک قلمرو کوچک و محدود است. این رفتار نشان میدهد که ارزش و هویت او به جای آنکه از درون خودش سرچشمه بگیرد، به میزان تسلطی که بر شما دارد وابسته شده است. در حقیقت، هرچه فردی در درون خود احساس ضعف بیشتری کند، نیاز بیشتری به کنترل کردن دیگران در دنیای بیرون خواهد داشت.
بسیاری از رفتارهای ما ریشه در الگوهایی دارد که در دوران کودکی و نوجوانی از محیط اطراف خود، بهویژه خانواده، آموختهایم. اگر شوهر شما در خانوادهای بزرگ شده که در آن پدر، مادر را کنترل میکرده یا "مرد خانه" بودن با سلطهگری و محدود کردن زنان تعریف میشده است، احتمال زیادی وجود دارد که او نیز همین الگو را بازتولید کند. در چنین فرهنگی، کنترل کردن زن نه تنها یک رفتار منفی تلقی نمیشود، بلکه ممکن است به عنوان نشانه "غیرت"، "مردانگی" و "مراقبت از خانواده" ستایش شود.
این الگوهای ذهنی به قدری درونی شدهاند که فرد حتی متوجه نادرست بودن رفتار خود نیست و آن را امری طبیعی و از حقوق مسلم خود میداند. او ممکن است صادقانه باور داشته باشد که با کنترل کردن شما، در حال محافظت از شما و کانون خانواده است. در این موارد، بحث و مجادله مستقیم کمتر نتیجهبخش است، زیرا شما در حال به چالش کشیدن یک باور ریشهدار و عمیق هستید. تغییر این دیدگاه نیازمند آگاهیبخشی، زیر سوال بردن این الگوهای سنتی و گاهی کمک گرفتن از یک مشاور است تا او بتواند تعاریف سالمتری از مردانگی و رابطه مشترک را بیاموزد.
گاهی اوقات، کنترلگری افراطی فراتر از یک ویژگی شخصیتی ساده است و میتواند نشانهای از یک مشکل جدیتر در سلامت روان مانند اختلال اضطراب فراگیر (GAD)، اختلال شخصیت پارانوئید یا اختلال شخصیت وسواسی-جبری (OCPD) باشد. فرد مبتلا به اضطراب شدید، دائماً در حال پیشبینی بدترین سناریوهای ممکن است. وقتی شما بیرون از خانه هستید، ذهن مضطرب او مملو از افکار فاجعهبار میشود: "نکند تصادف کند؟"، "نکند کسی مزاحمش شود؟"، "نکند دیگر برنگردد؟". کنترل کردن شما، راهی برای مدیریت این اضطراب غیرقابل تحمل است.
در موارد شدیدتر مانند شخصیت پارانوئید، فرد دارای یک بیاعتمادی عمیق و غیرمنطقی نسبت به دیگران است و همیشه فکر میکند دیگران قصد فریب یا آسیب رساندن به او را دارند. این شک و بدبینی به نزدیکترین فرد زندگیاش، یعنی همسرش، نیز تعمیم داده میشود. او هر رفتار شما را با سوءظن تفسیر کرده و برای اثبات وفاداری، شما را تحت کنترل شدید قرار میدهد. تشخیص این اختلالات تنها توسط متخصص سلامت روان امکانپذیر است و اگر شک دارید که مشکل همسرتان فراتر از یک رفتار ساده است، حتماً باید به دنبال کمک حرفهای باشید.
یکی از دلایل پنهان اما قدرتمند کنترلگری، فقدان هویت مستقل در فرد کنترلگر است. چنین فردی تمام هویت، ارزش و معنای زندگی خود را در رابطه با شما تعریف میکند. او علایق، دوستان یا سرگرمیهای مستقلی ندارد و تمام دنیایش در شما خلاصه میشود. به همین دلیل، هر لحظهای که شما برای خود و علایق شخصیتان وقت میگذارید، او احساس پوچی، تنهایی و بیاهمیتی میکند. گویی با نبود شما، او نیز وجود ندارد.
این وابستگی شدید باعث میشود که او به طور ناخودآگاه تلاش کند تا شما را نیز مانند خودش، بدون هویت مستقل نگه دارد. اگر شما دوستان، فعالیتها و دنیای خودتان را داشته باشید، این تفاوت برای او یادآور کمبودهای خودش خواهد بود. بنابراین، با کنترل کردن رفت و آمدهای شما، سعی میکند شما را به دنیای کوچک و وابسته خود بکشاند تا هر دو در یک سطح باقی بمانید. این رفتار که ظاهراً از روی عشق و نیاز به بودن با شماست، در واقع نوعی خودخواهی ناشی از پوچی درونی است که مانع از رشد هر دو نفر در رابطه میشود.
اگر همواره از خود میپرسید "چرا شوهرم رفت و آمدم را کنترل میکند؟"، مهمترین نکتهای که باید به خاطر بسپارید این است که کنترلگری، هرچقدر هم با کلمات عاشقانه توجیه شود، شکلی از خشونت روانی و عاطفی است و نشانه یک رابطه سالم نیست. این رفتار از ترس، اضطراب، حسادت، نیاز به قدرت و الگوهای ناسالم نشأت میگیرد، نه از عشق و مراقبت واقعی. عشق حقیقی به فردیت و استقلال شریک زندگی احترام میگذارد و به او فضا برای رشد میدهد، نه اینکه بالهای او را برای پرواز بچیند.
اولین قدم برای تغییر، شناخت ریشههای مشکل و سپس اقدام عملی است. با همسر خود با آرامش و قاطعیت صحبت کنید، مرزهای خود را مشخص نمایید و در صورت نیاز، بدون تردید از کمک یک مشاور یا روانشناس متخصص در حوزه روابط زوجین بهره بگیرید. به یاد داشته باشید که شما شایسته رابطهای هستید که در آن احساس امنیت، آزادی و احترام کنید.
برای مشاهده سایر مطالب مرتبط با روانشناسی اینجا کلیک کنید