دکتر سید مهدی امامی جمعه : علم مدنی و نسبت آن با حکمت در اندیشه فارابی

  یکشنبه، 09 آذر 1399   زمان مطالعه 14 دقیقه
دکتر سید مهدی امامی جمعه : علم مدنی و نسبت آن با حکمت در اندیشه فارابی
تفکر درباره مدنیت و وجوه و دلالت های اجتماعی زندگی فردی و جمعی انسان عموماً به عنوان امری ذاتاً غربی تلقی می شود. ولی تأمل در آثار و اقوال بزرگان تفکر در عالم اسلام نشان می دهد که اجتماع و مفاهیم و موضوعات اجتماعی و جامعوی مورد عنایت تام فیلسوفان و حکمای اسلامی بوده است. فارابی به عنوان مؤسس فلسفه اسلامی بزرگترین اندیشمند اجتماعی نیز هست.

وجه اجتماعی، مدنی و تمدنی تفکر اسلامی هم در عالم اسلام و در عالم غرب بسیار مغفول مانده است. بسیاری از محققان، فلسفه و حکمت اسلامی را تا حد انتزاعیات و متافیزیک نظری کاهش می دهند و بر این باورند که این تفکر، هیچ وجه عملی، مدنی، تمدنی و اجتماعی ندارد. این در حالی است که تدبر و تحقیق در مآثر و آثار بزرگان سنت فکر فلسفی در جهان اسلام نشان می دهد که نه تنها فیلسوفان اسلامی از مسأله اجتماعی و بلکه "امر اجتماعی" غافل نبوده اند بلکه سیر تفکر ایشان نیز به سمتی بوده است که هدفش رسیدن به یک "ایده متعالی" درباره اجتماع و جامعه بوده است. فارابی یکی از برجسته ترین متفکران اسلامی است که آثار او مشحون از تأملات مدنی و اجتماعی است. دکتر سید مهدی امامی جمعه استاد دانشگاه اصفهان و یکی از برجسته ترین محققان در حوزه فلسفه اجتماعی و تفکر جامعه شناختی در سنت اسلام خصوصاً در مکتب اصفهان طی یادداشتی اختصاصی برای ساعد نیوز به تأمل درباره وجوه مدنی و اجتماعی فارابی به عنوان بنیانگذار فلسفه اسلامی پرداخته است:

تصویر

این که آیا فلسفهٔ ما به معنای واقعی کلمه فلسفه است و آیا مسیر درستی را در فلسفه پیش می رویم یا نه، ملاک دارد. فارابی به عنوان مؤسس فلسفهٔ اسلامی خط کش به دست ما داده است. اولاً فلسفه باید به جزء اخیرش برسد که علم مدنی است. در علم مدنی و آن برنامه ریزی و مشارکتی که با علوم دیگر صورت می گیرد و با تجربه ها توأم می شود، همهٔ اهل مدینه باید به خیر برسند. در علم مدنی فارابی، نه سعادت قصوی فدای خیرات دنیوی است و نه تحقق خیرات دنیوی فدای سعادت قصوی است. فارابی به صراحت قائل است به این که این بدون سیاست و حاکمیت سیاسی امکان پذیر نیست؛ حاکمیت سیاسی که برآمده از یک تفکر فلسفی باشد. فارابی در کتاب الملة بیان می کند که این جا ادارهٔ جامعه یک صنعت و تخصص است. هر اسمی که می خواهید روی آن بگذارید، اسمش را ملک، امپراطور یا خلیفه بگذارید. این لفظ و اسم، مهم نیست. آن صناعت و تخصص است که مهم است. سیاست فعلی است که از این شغل و تخصص بیرون می آید.

فارابی چهار گونه ریاست را شناسایی و بیان می کند. یکی از آن ها ریاست فاضله است. ریاست فاضله چه ریاستی است؟! ریاستی است که دقیقاً پشت آن فلسفه وجود دارد، فلسفهٔ نظری و فلسفهٔ عملی، و فرآیندش از جهان بینی و انسان شناسی وجودی شروع می شود و به سعادت شناسی می رسد و بعد به آن اهداف میانی که سعادت شناسی را برای ما محقق می کند می رسد و بعد هم به برنامه ریزی ها؛ درصورتی که اگر حکومتی پشتوانهٔ فلسفهٔ نظری و عملی داشته باشد و فلسفه اش به حقیقت رسیده باشد، آن حکومت و ریاست فاضله است و به تبع آن، امت و مدینه هم فاضله است. اما اگر حکومتی اصلاً پشتوانهٔ فلسفی نداشته باشد، یعنی قائل نیستند که باید یک کار کارشناسی داشته باشیم روی این که انسان و جهان و هدف چیست ولی نه این که بی هدف باشند، آن حکومت جاهله است. اما حکومتی که قائل است به این که باید همه چیز حساب شده باشد و هم نظراً و هم عملاً کارشناسی شده باشد، منتها در این مسیر اشتباه رفته باشند، آن حکومت ضاله است. و یا این که اصلاً حکومت، حکومت مموهه یا تدلیس گر یا منافقانه است؛ در این حکومت، ظاهر با باطن فرق می کند. این هایی که در رأس حکومت اند خودشان دنبال یک اهدافی هستند، منتها این اهداف به یک گونهٔ دیگری برای مردم جلوه گر یا بازسازی شده است.

تصویر

اولین کشف بزرگ در فلسفهٔ اسلامی که می شود گفت بزرگ ترین کشف در تاریخ حیات عقل نظری انسان به شمار می آید، کشف واجب الوجود است. انسان به مدد کشف واجب الوجود بالذات، عقلاً کشف می کند که نظام هستی، نظام احسن است. کشف بزرگ سوم این است که در نظام احسن، که فعل واجب الوجود بالذات است، هیچ چیز لغوی وجود ندارد؛ ازجمله ناکران مندی که ما در عقل نظری و عملی و ارادهٔ خود می یابیم. یعنی انسان به لحاظ امکان وجودی و به لحاظ آن چه که می تواند برای خودش رقم بزند، هیچ حد و مرزی ندارد. اما وقتی انسان به این امکان وجودی پیش رویش می رسد، یک دفعه متوجه محدودیت های خودش می شود. اما ازطرف دیگر، باتوجه به دو کشف اول و دوم، اگر این طلب ها امکانی برای وصول نداشته باشند، همگی لغو هستند. این جاست که انسان متوجه می شود که همان واجب الوجود بالذات باید نظراً و عملاً هدایت گر انسان باشد تا امکان وجودیش مرحله به مرحله فعلیت پیدا کند و این جاست که چهارمین کشف بزرگ صورت می گیرد و آن عبارت است از ضرورت نبوت. فارابی در دو صفحهٔ اول کتاب الملة این مسیر را طی کرد.

فارابی می گوید که دوگونه فعل باید داشته باشیم؛ گونهٔ اول افعال، آن افعالی است که دست آوردهای آرای نظری و ارای ارادی را تجسم کرده است. یعنی آرای نظری و ارادی باید انعکاس اجتماعی داشته باشد. «وأما الأفعال فأولها الأفعال والأقاويل التي يعظم الله بها ويمجد ثم التي يعظم بها الروحانيون والملائكة ثم التي يعظم بها الأنبياء والملوك الأفاضل ورؤساء الأبرار وأئمة الهدى الذي كانوا فيما سلف ثم التي يخصص بها الملوك الأراذل ورؤساء الفجار وأئمة الضلال ممن سلف وتقبح به أمورهم». پس آرای نظری و ارادی تا پیش از این است ها و نیست های ما را رقم می زدند. این ها باید به مرحله ای برسند که بایدها و نبایدهای ما و ارزش ها و ضدارزش های ما را رقم بزنند. نوبت به قسم دوم افعال می رسد؛ «ثم من بعد هذا كله تقدير الأفعال التي بها تكون معاملات أهل المدن»؛ تقدیر، برنامه ریزی عملیاتی و اجرایی است که معاملات اهل مدن به واسطهٔ آن شکل می گیرد؛ «إما فيما ينبغي أن يعمله الإنسان بنفسه» معاملاتی که انسان، خودش با خودش دارد، «وإما فيما ينبغي أن یعامل به غيره» یا معاملاتی که انسان با دیگری دارد، «وتعريف العدل في شيء شيء من هذا الأفعال»، در تمام این افعال و معاملاتی که می خواهیم برنامه ریزی اجرایی آن را بیان کنیم و به اجرا درآوریم، باید در مورد به مورد آن، عدالت تعریف شود.

فارابی به صراحت بیان می کند که آرای ارادی عبارت است از آن چه که به اجرا درآمده است؛ یعنی آن آرا، نظریه ها و نگاه ها که مبنای یک زندگی اجتماعی در یک خانواده یا عشیره یا محله یا قوم واقع شده است. می گوید که ما برای رسیدن به علم مدنی فقط نمی توانیم به علم نظری اکتفا کنیم، باید به آرای ارادی هم یک توجه تام و تمام داشته باشیم. توجهمان هم باید تحلیلی-انتقادی باشد. فارابی می گوید که مگر شما در آرای نظری به یک دستگاه فکری و به یک انسان شناسی و سعادت شناسی نرسیدید؟ پس تاحدی مشخص می شود که ما اگر بخواهیم به آن سعادت و غایت برسیم، باید چه نحو عملکردی داشته باشیم. این مدینه ها که ما بررسی می کنیم، این تجربه هایی که از سر گذرانده و این راهی که رفته اند، چه نسبتی دارد با آن غایت و سعادتی که ما می خواهیم به آن برسیم؟ خودشان به چه غایتی رسیده اند؟ نسبت به یک دسته از آن ها خوش بینانه نگاه می کنیم و یک عده از این رویکردها، عملکردها و تجربه ها را درجهت خلاف آن چه که ما دنبالش هستیم، می بینیم و ارزیابی می کنیم. ولی فارابی می گوید به این هم نباید اکتفا کنید؛ باید در هرکدام از این دو دسته توجه کنید که نقاط مشترک این ها چه بوده است و نقاط اختصاصی در هرکدام از این مدینه ها را هم باید بدست آورید. این نوع تحقیق تحلیلی-انتقادی نسبت به مدینه ها را، هم در مدینه هایی که در زمانهٔ ما هستند و هم در مدینه های در زمانهٔ گذشته، باید انجام دهیم.

تصویر

کتاب التنبیه علی سبیل السعادة، صرفاً یک مقدمات عمومی و کلی را مطرح کرده است. می گوید سعادت، مطلوب ترین و کامل ترین خیرات است. سعادت از طریق انجام اعمال و افعالی به دست می آید، منتها این افعال و اعمال، نه به طور اتفاقی و نه به طور اجباری و نه به طور مقطعی و نه به طور موردی نمی تواند ما را به سعادت برساند. می گوید اصلاً انسان چه موجودی است؟ و می گوید ساختار شخصیتی انسان سه عنصر دارد؛ ۱، افکار. ۲، حالات و صفات. ۳، افعال. بعد می گوید انسان قوت و قدرت شکل دهی به ساختار شخصیتی خودش را داراست. انسان موجودی است که می تواند تحلیل کند، می تواند فکر کند و می تواند یک واکاوی روی خودش به عمل آورد. اصلاً انسان باید تأمل در خود داشته باشد. فارابی این بحث را مطرح می کند که انسان از طریق نظام اندیشه می تواند به «جودة الروية وقوة العظيمة» برسد؛ یعنی عواقب امور را دیدن و اطراف قضیه را دیدن، و البته ما باید آن چه که آن جودة الرویة اقتضا دارد را با قدرت اراده انتخاب کنیم و به سمت آن برویم. می گوید انسان هایی که دارای جودة الرویه و قوة العظیمه اند، این ها احرار و انسان های آزاده اند؛ آزادگان آن هایی اند که لذت ها و رنج های عاجل و آجل، ظاهر و باطن و مرتبهٔ ضعیف و مرتبهٔ شدید را تشخیص می دهند.

کتاب الملة، کتاب اصول و اسلوب زندگی از منظر فلسفهٔ اسلامی است. فارابی می گوید که اگر روش زندگی یا حیات اجتماعی یک مدینه بخواهد فاضله باشد، باید شبیه فلسفه باشد. می گوید «فالملة الفاضلة شبيهة بالفلسفة وكما أن الفلسفة منها نظرية ومنها عملية» همچنان که فلسفه دو بخش نظری و عملی دارد، ملت فاضله هم دو بخش نظری و عملی دارد «كذلك الملة». باز فارابی مطرح می کند که اگر شریعت ها، یا همان راه زندگی جمعی در مدینه بخواهد فاضله باشد باید تحت فلسفه باشد. می گوید «فإذا الشرائع الفاضلة كلها تحت الكليات في الفلسفة العملية والآراء النظرية التي في الملة براهينها في الفلسفة النظرية وتوخذ في الملة بلا براهين». در فرهنگ اجتماعی بین مردم، برهان فلسفی این که چه کاری باید انجام دهیم و چرا باید انجام دهیم، وجود ندارد. چرا؟ چون همهٔ مردم که فیلسوف نیستند؛ آرای آن در جامعه هست ولی برهانش در جامعه نیست؛ برهان آن در فلسفه است. چگونه آرای آن در جامعه هست؟ چون اگر بخواهد آرای آن در جامعه باشد، لامحاله باید مقدماتی که این آرا از آن استنتاج شده است، در جامعه باشد. فارابی می گوید که این امکان پذیر است؛ نه از مسیر طی کردن از مقدمات به نتیجه، بلکه نتیجه، از طریق راه کارهای مختلف، کاملاً مورد قبول جامعه قرار گرفته است.

در کتاب تنبیه السعادة صفحهٔ ۴ و ۵، فارابی می نویسد: «وينبغي أن يعلم آولاً أن الأفعال الجميلة قد يمكن أن توجد للإنسان بإتفاق وبأن تحمل عليها من غير أن يكون فعلها طوعاً» افعال جمیله ممکن است که به نحو اتفاق رخ دهد و ممکن است به صورت تحمیلی از انسان سر بزند، «والسعادة ليست تنال بأفعال الجميلة متى كانت عن الإنسان لهذه الحال» اما این ها باعث این که انسان به سعادت برسد نمی شود، «لكن أن يكون له وقد فعلها طوعاً وبإختياره ولا أيضاً إذا فعلها طوعاً في بعض الأشياء» حتی اگر افعال جمیله از روی آگاهی و انتخاب باشد ولی در بعضی از موارد، «وفي بعض الأزمان» یا به صورت مقطعی در بعضی از زمان ها، صورت بگیرد هیچ کدام موجب این نیست که انسان به آن اهداف بلند برسد. یعنی انسان باید سعی کند که در کل مسیر زندگی اش آگاهانه، از روی اختیار و انتخاب، در همهٔ موارد و علی الدوام مشی کند. برای اجرای آن چهار اصل، نظام مندی در تفکر، روش مندی در عمل و انگیزه مندی در اراده ورزی را نیاز داریم. این چهار اصل در مدینه هم قابل طرح است.

فارابی در ابتدای التحصیل می گوید: «الفضائل النظرية هي العلوم التي الغرض الأقصى منها أن تحصل الموجودات» فضایل نظری شامل علومی می شود که غرض اقصی از این علوم این است که موجودات تحقق پیدا کردند، «والتي يحتوي عليها معقولة مبتغياتها فقط» و کمال موجودات در چیست؟ فارابی این جا می گوید که راه های مختلف پیش روی انسان است و اتفاقات متعدد برای انسان رخ می دهد و به همهٔ آن ها اشاره کرده است؛ مثلاً می گوید که در مسیر کسب فضایل نظری ممکن است مسیر ما درست باشد و به یقین برسیم، ولی این هم ممکن است که مسیر ما درست نباشد و گمان کنیم که به هدف رسیدیم، ممکن است تخیلات دخالت بکند. در کسب فضایل نظری ممکن است به مرحله ای برسیم، که بعضی از دلایل اقامه شود بر این که چنین است و بعضی از دلایل اقامه شود بر این که چنین نیست، و از نظر فارابی این جا گرفتار حیرت می شویم. «جودة التمییز» یعنی این که من گرفتار هیچ کدام از این ها نشوم. این جاست که منطق برای فارابی اهمیت بسیار پیدا می کند. فارابی با طرح بحث منطق در علم مدنی می خواهد سیاست را عقلانی کند و عقل را سیاسی کند و فهم ما را از دین عقلانی کند؛ و از نظر فارابی بدون این دوتا، اتفاقات وحشتناکی برای ما رخ می دهد.

در صفحهٔ ۲۳ کتاب التنبیه می گوید که «يظن كثير من الناس إن هذه الصناعة قصدها أن تفيد الإنسان المعرفة بصواب العبارة»؛ می گوید کثیری از مردم قائلند به این که منطق علمی است که قصدش این است که به انسان، معرفت به صواب العبارة افاده کند. «وليس ذلك» و چنین نیست، «بل الصناعة التي يفيد العلم بصواب العبارة والقدرة عليه هو الصناعة النحو» علمی که صواب العبارة را به ما افاده می کند و قدرت تکلم به درست حرف زدن را به ما می دهد، آن همان علم نحو است. درصورتی که «وصناعة المنطق يفيد العلم بصواب ما يعقل والقدرة على اغتناء الصواب في ما يعقل» منطق می خواهد ما را در درست تعقل کردن و درست فکر کردن به صواب برساند. می گوید که «فقد تبين بهذا القول كيف السبيل إلى السعادة وكيف السلوك في سبيلها» منطق علم مدنی برای ما روشن می کند که راه به سوی سعادت و سلوک در این راه چگونه است، «كيف مراتب ما ينبغي أن يسلك عليه» آن مراتب و اهدافی که شایسته است بر آن ها سلوک داشته باشیم را منطق علم مدنی برای ما روشن می کند، «فإن أول مراتبها تحصيل صناعة المنطق» پس نقطهٔ شروعش به دست آوردن منطق علم مدنی است. وقتی که نقطهٔ شروع هر صناعتی با صنعت منطق است، پس منطق هر علمی منطق تکشف در آن علم است.

ما وقتی می گوییم که علم مدنی و هر علم و صناعتی را باید از منطق شروع کرد، همهٔ ذهن ها روی حاشیهٔ ملاعبدالله و منطق صوری که خوانده شده است، می رود و بعد می گوییم که این یک عقب گرد است و براساس این مشی و منطق که نمی شود قدم از قدم برداشت! درصورتی که ما انواع و اقسام منطق را داریم. باید روی این انواع و اقسام کار می شد. یکی از منطق های بسیار مهم که زیرساخت علم مدنی است، منطق تجربه است. منطق تجربه به شدت متفاوت است از منطق قیاسی. منطق قیاسی، منطقی است که زمان و مکان برنمی دارد ولی منطق تجربه، زمان تا زمان و مکان تا مکان تغییر و تحول دارد. شما در منطق قیاسی خیلی راحت دست به تعمیم می زنید ولی در منطق تجربه نمی توانید راحت دست به تعمیم بزنید. خب اگر یکی از پایه های علم مدنی منطق تجربه باشد، شما به راحتی نمی توانید در علم مدنی دست به تعمیم بزنید. منتها یک پایهٔ دیگر علم مدنی، منطق قیاسی و عقلانی ناظر به وجودشناسی است. آن جایی که می خواهیم برسیم به این که سعادت چیست، انسان چیست و در چه عالمی زندگی می کنیم، می گویند از منطق تجربه نمی توانید پیروی کنید. بنابرین منطق علم مدنی اولاً یک منطق ترکیبی است، و منطق علم مدنی باید از منطق تخیل، منطق شعری، منطق خطابه، منطق جدل و منطق مغالطه تفکیک و بازشناسی شود.


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
نظر خود را به اشتراک بگذارید
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها