️من، هرسال به نمایشگاه کتاب می رفتم و مدّتی هم در غرفۀ انتشارات «روزنه» می نشستم برای دوستانی که علاقه مند بودند کتاب شان را امضاء کنم یا عکس با آن ها بگیرم. دو سالِ گذشته، بواسطۀ کرونا، نمایشگاه کتاب برگزار نمی شد؛ تا امسال، که برگزار گردید. جمعه رفتم و چند ساعتی در غرفۀ «روزنه» نشستم و دیدار با دوستان. شبِ قبلش در صفحۀ اینستاگرامم هم اعلام کرده بودم. اگرچه همانند سال های قبل، بسیاری آمده بودند؛ اما دو نکته، امسال قابلِ تأمل بود. دو نکته ای که در سال های گذشته، نبودند.
️نخست، واکنش منفیِ شماری از کاربران بحضورم در نمایشگاه بود. برخی، که تعدادشان کم هم نبود، به رفتنم به نمایشگاه، و اساساً تشکیلِ نمایشگاه بواسطۀ شرایطی که کشور در آن قرار دارد، معترض بودند. البته بعضی از کامنت ها از اعتراض گذشته و کار را به توهین و ناسزا کشانده بودند. نوشته بودند که با شرکت در نمایشگاه، آن هم در بحرانِ گرانی و وضعیت بدِ اقتصادیِ بسیاری از مردم، ماهیت ضدِ مردمی ام را نشان داده بودم. لحن شان بگونه ای بود که البته من همواره این ماهیت را داشته ام و حالا آن را برملا کرده بودم.

️امّا نکتۀ دوّم: در سال های گذشته، از جمله در آخرین نمایشگاه در سال ۱۳۹۸، همۀ پرسش ها پیرامون آثارم بود. بسیاری از کسانی که کتاب هایم را برای امضاء می آوردند، پرسش هایی هم پیرامون آن ها داشتند. امّا امسال، ظرف چند ساعتی که در غرفۀ «روزنه» بودم، بسیاری از دوستانی که برای امضاء کتاب یا گرفتنِ عکس یادگاری آمده بودند، فرصت را غنیمت شمرده و در خصوصِ شرایط کشور سؤال می کردند. همان سؤالات و پرسش هایی که جامعۀ ما، بخصوص نسلِ جوان را در خود فرو برده: «آخرش چی می شه؟»؛ «آیا نظام از این بحران، بسلامتی عبور خواهد کرد؟»؛ «دیدید چقدر اشتباه می کردید مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می کردید»؛ «آیا همچنان به اصلاحات امید دارید؟»؛ «آیا اصلاح ناپذیر بودنِ نظام، هنوز برای تان به اثبات نرسیده؟»؛ «با توجه به بُن بستِ اصلاحات، چرا همچنان با براندازی مخالفت می ورزید؟»؛ «آیا شما اساساً هیچ نوری در انتهای تونل برای آیندۀ ایران می بینید؟» و پرسش هایی از این دست. بسیاری از جوانان هم می پرسیدند که با توجه باینکه آینده ای برای کشور متصور نیست، آیا نباید از کشور مهاجرت کرد؟ دو سال پیش، یعنی در اردیبهشتِ سال ۱۳۹۸، حتی یکی از این دست پرسش ها هم مطرح نبودند. به کجا داریم می رویم؟