روابط زناشویی بسیار پیچیده است. چیزی که کمتر از آن حرف زده می شود این است که حتی پایدارترین ازدواج ها فرازوفرودهای شدیدی را از سر گذرانده اند و توانسته اند از آنها به سلامت عبور کنند؛ اما گاهی وضعیتی در زندگی زناشویی پیش می آید که مجبورتان می کند تصمیم به طلاق بگیرید. اگر می خواهید بدانید آیا باید به رابطه عاطفی و ازدواجتان پایان دهید یا خیر، به ۱۷ نشانه ای که در این مطلب برایتان آورده ایم توجه کنید.
آیا باید طلاق بگیرم؟
اگر از خود می پرسید «آیا باید طلاق بگیرم؟»، بدانید که تنها نیستید. نتیجه یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۵ نشان داد نیمی از افراد متأهل به طلاق فکر کرده بودند. با وجود این، تصمیم به طلاق تصمیمی کاملا شخصی است که عوامل مهمی در نتیجه آن نقش دارند. این عوامل موجب می شوند شما تصمیم بگیرید به زندگی ادامه دهید و مشکلات زناشویی تان را حل کنید یا راه جدایی را پیش بگیرید.
نشانه های واضحی وجود دارد که نشان می دهد ازدواج شما به پایان رسیده (خیانت، نبود ارتباط و تعامل کافی، رفتارهای سمی، سوء رفتار، و…). با وجود این، بیشتر نشانه های طلاق بسیار نامحسوس اند و برای شناخت و پردازش آنها کمی وقت لازم است. البته اگر برخی از این نشانه ها برایتان فقط آشنا هستند، بدین معنا نیست که باید فورا وکیلی برای طلاق بگیرید. بسیاری از این نشانه ها به شما یادآوری می کنند که به کمک نیاز دارید و باید به طریقی، مثلا از یکی از اعضای خانواده، دوست یا مشاور، این کمک و حمایت را دریافت کنید. مشاوره ممکن است زندگی تان را فورا بهتر نکند؛ اما به شما می آموزد که در آینده با دیگران (و حتی با خودتان) روابطی سالم تر، شادتر و قابل تحمل تر داشته باشید. در ادامه، ۱۷ نشانه از نگاه کارشناسان روابط زناشویی بررسی شده است. این نشانه ها به شما می گوید وقت آن است که مشکلتان را با مشاور ازدواج مطرح کنید یا اینکه از همسرتان جدا شوید. توصیه می کنیم این موارد را قبل از تصمیم به طلاق حتما بخوانید.
۱. درمورد خود تان دچار شک و تردید شده اید
وقتی دیگر اولویت شریک زندگی تان نیستید ـ یا بدتر از آن، او برایتان ارزشی قائل نیست ـ کم کم نسبت به ارزش وجودتان دچار شک و تردید می شوید. بنا به گفته ماریا سالیوان، متخصص روابط زناشویی، «وقتی دائما تحقیر شوید یا به افکارتان اهمیتی داده نشود، ممکن است شغل، خانواده و محیط های دیگر اجتماعی تان تحت تأثیر این احساس منفی قرار گیرد و گمان کنید بی اهمیت و بی ارزش هستید. همچنین درمورد تمام توانایی هایی که زمانی به آنها اطمینان داشته اید دچار شک و تردید شوید.» سالیوان می گوید بدتر از همه زمانی است که شریک زندگی تان گناه هر مشکلی را به گردنتان بیندازد و شما را مقصر اصلی بداند.
۲. شریک زندگی تان دیگر برای حفظ زندگی تلاش نمی کند
زندگی متأهلی پر از چالش و انواع مشکلات است. بنا بر نظر آلیسا بومن، نویسنده کتاب «پروژه ای با نام خوشبختی برای همیشه»، زن و شوهر هر دو برای حل مشکل باید احساس مسئولیت کنند، نه اینکه بار مشکل فقط روی دوش یک نفر باشد. نباید فقط مرد یا زن به دنبال راه حلی برای برطرف کردن مشکل باشد، زیرا با این روش به جایی نخواهند رسید. سالیوان هم با این گفته موافق است. به نظر او: «وقتی همسرتان در برابر مشکلات احساس مسئولیت نکند، طبیعی است که احساس کمبود کنید.» از مسائل و مشکلات بزرگ گرفته تا گفت وگوهای روزمره، زن و شوهر باید با یکدیگر گفت وگو کنند. اگر شریک زندگی تان تمایلی به این کار نداشته باشد، مسلما گفت وگوی مناسبی رخ نمی دهد و مشکلی حل نمی شود و این به معنای پایان راه است.
۳. شما دیگر این زندگی را دوست ندارید و برای آن تلاشی نمی کنید
زن و شوهر هر دو باید برای حفظ زندگی تلاش کنند. اگر علاقه ای به مشاورۀ ازدواج ندارید یا نمی خواهید مشکلی را حل کنید، این شاید نشانه دیگری باشد که باید تصمیم به طلاق بگیرید و از همسرتان جدا شوید. سالیوان می گوید: «اگر احساسات سرکوب شده تان آن قدر زیاد است که حل مشکلات برایتان اهمیتی ندارد، زمانش رسیده از این زندگی بیرون بیایید.» البته ممکن است به دلیل اینکه گمان می کنید شما مقصر وضعیت به وجودآمده نیستید تلاشی برای بهبود آن نکنید. دکتر گری براون، درمانگر مشکلات زناشویی می گوید: «بیشتر ما تمایل داریم گناه تمام مشکلات پیش آمده در زندگی زناشویی مان را به گردن طرف مقابلمان بیندازیم؛ اما معمولا زن و شوهر ۵۰/۵۰ مقصرند. وقتی زن و شوهر به این موضوع واقف باشند، هرکدام از آنها در برابر ۵۰ درصد از قصور خود، ۱۰۰درصد مسئولیت خود را می پذیرند.» البته اگر نمی خواهید نقص های خود را بپذیرید، این هم علامت دیگری است که باید متارکه کنید.
۴. برای گفت وگوی رودررو زمان کمی می گذارید
سر خود را با مسائل کاری بیش ازحد شلوغ کردن یا بیشتر اوقات مشغول تماس تلفنی با دیگران بودن نشان دهنده این است که زندگی زناشویی تان به خطر افتاده است؛ به ویژه که این رفتارها را هم به عمد انجام دهید. داون کاردی، وکیل خانواده می گوید: «مقداری کار مشخص در روز وجود دارد که هرکس مجبور است آن را انجام دهد؛ اما وقتی می بینید حجم این کارها هر روز بیشتر و بیشتر می شود تا جایی که تمام وقت تان، به ویژه روزهای تعطیلتان را هم می گیرد، بدین معناست که شما از همسرتان فاصله گرفته اید.»
الین ساویج، نویسنده کتاب «اتاق تنفس» می گوید: «بین زن و شوهرهایی که معمولا به ته خط رسیده اند اغلب فاصله می افتد یا آنها قبل از اینکه به طور رسمی از هم طلاق بگیرند، از یکدیگر فاصله می گیرند.» او ادامه می دهد: «اگر شما دیگر وقتی برای یکدیگر ندارید یا اگر یکی از شما یا هر دویتان تمام وقت تان را صرف کار، دوستان یا اینترنت می کنید و در عین حال وقتی کنار یکدیگر نیستید راحت ترید، یعنی اینکه شما از یکدیگر جدا شده اید و زندگی زناشویی تان به طور غیررسمی به پایان رسیده است.»
۵. به حرف های یکدیگر گوش نمی دهید یا از همدیگر حمایت نمی کنید
سیدنی سروتو، دکتر روان شناس و مربی زندگی می گوید: «شنیدن صحبت های همسر، با تمام دل وجان، برای بقای زندگی زناشویی حیاتی است. وقتی هیچ یک از زوجین برای شنیدن حرف های دیگری وقت نمی گذارد، نشان می دهد افکار و احساسات شان برای یکدیگر اهمیتی ندارد. این وضعیت بیشتر مواقع باعث می شود یکی از زوجین یا هر دو به دنبال شخص دیگری باشند تا بتوانند به او اعتماد کنند، که در نهایت به خیانت منجر می شود.» در زندگی های زناشویی سالم، زن و شوهر درمورد تمام مسائل زندگی شان (از اداره خانه گرفته تا پشتیبانی از خواسته های شخصی یکدیگر) مانند تیم رفتار می کنند. همان طور که ساویج اشاره می کند: «اگر هرکدام از شما در مداری کاملا جدا از یکدیگر عمل می کنید یا مسائل و مشکلات روزانه تان را تنهایی و بدون کمک یکدیگر حل وفصل می کنید، یعنی در زندگی زناشویی تان با مشکلی جدی روبه رو هستید.»
۶. یکی از شما توقعات غیرواقعی دارد
بنا بر نظر لوری پون، وکیل خانواده، گاهی ممکن است یکی از زوجین به این فکر بیفتد که اگر اوضاعشان متفاوت از گذشته می بود، آنها به مشکلاتی که الآن دارند گرفتار نمی شدند. این تفکر معمولا موجب ناامیدی می شود. دکتر سروتو با این عقیده موافق است و ادامه می دهد: «میزان توانایی در سازگارشدن با تغییرات در زندگی زناشویی تا حد بسیار زیادی به توقعات واقع بینانه از همسر بستگی دارد. اگر این توقعات برآورده نشود، نارضایتی بسیار زیادی به وجود می آورد. تا جایی که فرد توان مصالحه و سازگاری را از دست می دهد و به شکستی جبران نشدنی در ازدواج منجر می شود.»
۷. صمیمیت بینتان روزبه روز کمتر شده است
مسلما زن و شوهرها دائما رابطه جنسی ندارند؛ اما گاهی این نبود رابطه بیش از آنچه بایدوشاید می شود. کاردی می گوید: «اگر علاقه به رابطه جنسی بینتان کم شده و درمورد آن با یکدیگر صحبت هم نمی کنید، نشان دهنده این است که دیگر بینتان صمیمیتی وجود ندارد و انگیزه رابطه جنسی هم در شما از بین رفته است.»
۸. بین خواسته ها و نیازهایتان سازگاری وجود ندارد
بخش مهمی از زندگی زناشویی به تلاش برای برآورده ساختن نیازهای همسرتان و همچنین اطمینان از اینکه نیازهای خودتان هم برآورده می شود می گذرد. این تلاش و بده بستان امری مادام العمر است و به برقراری ارتباط مداوم بین شما نیاز دارد؛ اما اگر همسرتان دائما به نیازهایتان (وقت، محبت، رابطه جنسی، کمک در بزرگ کردن کودکان) توجهی ندارد، یعنی شما در جای خوبی قرار نگرفته اید. همچنین وقتی احساس می کنید بین علایقتان هیچ نوع هم خوانی ای وجود ندارد (یا تلاش می کنید که نوعی هم خوانی پیدا کنید)، یعنی زندگی زناشویی تان دچار مشکل شده است. ساویج می گوید: «زن و شوهر باید بتوانند تمام تجربه های موردعلاقه شان را باهم در میان بگذارند؛ حتی اگر یکی از آنها علاقه ای به آن فعالیت خاص نداشته باشد.»
۹. درمورد آینده تان تفکر یکسانی ندارید
گاهی وقتی دو نفر تصمیم به ازدواج می گیرند، ممکن است یکی از آنها برنامه ای برای آینده در ذهن داشته باشد و آن را قبل از ازدواج به همسر آینده اش نگوید. تالیا لیتمن، درمانگر ازدواج و خانواده می گوید: «وقتی برنامه های زندگی تان و زمانی را که برای آن لازم دارید با ازدواجِ آینده تان هم سو نباشد، دچار مشکل خواهید شد.» موضوعات بسیاری در زندگی وجود دارد که می توانید بر سر آنها با یکدیگر سازش کنید؛ اما اگر یکی از زوجین بچه می خواهد و دیگری به طور جدی نمی خواهد، مسلما به دردسر خواهید افتاد.
بومن می گوید: «اگر بچه داشتن یا نداشتن آن قدرها هم برایتان مهم نیست، می توانید امیدوار باشید که دچار مشکل نخواهید شد؛ اما اگر داشتن بچه یکی از اهداف زندگی تان باشد، ممکن است مجبور شوید تصمیم به طلاق بگیرید.» دکتر براون می افزاید: «اگر شما بچه می خواهید اما همسرتان به وضوح نمی خواهد، ممکن است بنیان زندگی تان به هم بریزد. در این گونه مواقع، بهتر است از خودتان بپرسید آیا می توانید از چیزی اساسی مانند خواستن (یا نخواستن) یک خانواده صرف نظر کنید. اگر همسرتان خانواده پرجمعیت بخواهد اما شما نخواهید، پس شاید بهتر باشد بررسی کنید که آیا ازدواجتان دوام خواهد داشت یا خیر.»
۱۰. یکی از شما همکاری نمی کند
بنا بر نظر سروتو: «همکاری نکردن و مانع تراشیدت زمانی رخ می دهد که یکی از زوجین در هیچ کاری با همسر خود صحبت و گفت وگو نمی کند یا در تعامل نیست و از نظر احساسی هم کاملا خنثی است. در واقع، او به جای حل مشکل زناشویی شان، ممکن است به صحبت های همسر خود گوش نکند، روی از او برگرداند یا خود را به حواس پرتی بزند. این رفتارها نشان می دهد که او علاقه ای به این ازدواج ندارد.»
۱۱. در روابطتان احترامی وجود ندارد
یکی از مهم ترین ویژگی های ازدواج سالم، احترام دوجانبه است. وقتی حرمت ها شکسته شود و یکی از زوجین مدام احساس طردشدگی کند، این رابطه دیگر سالم نیست. ساویج می گوید: «وقتی ازدواجتان به این نقطه برسد، ازدواجتان سمی است و شما دیگر رفتار مناسبی نخواهید داشت و در هر بحث و گفت وگویی یا به دیگری حمله می کنید یا در مقام دفاع از خود برمی آیید.» این بی احترامی حتی ممکن است به احساس تحقیر تبدیل شود. سروتو می گوید: «ایجاد حس تحقیر در زن یا شوهر برای زندگی زناشویی سم است، زیرا حسی از انزجار و برتری را تا عمق وجود زن و شوهر پیش می برد. تحقیر با افکار منفی درمورد همسر شدت می یابد. تا جایی که به وجود و درکی که فرد از خود دارد حمله می شود. تحقیر معمولا همسران را دچار رنجش می کند و بین آنها آن قدر فاصله می اندازد که دیگر جایی برای ارتباط و صمیمیت بینشان باقی نمی گذارد.»
۱۲. بیش از گذشته در حال جنگ وجدل هستید
زندگی زناشویی معمولا با ناملایماتی روبه رو می شود؛ اما گاهی برخی از زن و شوهرها هر مشکلی که در زندگی پیش می آید آن را به موضوعی برای جنگ ودعوا تبدیل می کنند. دکتر براون این ازدواج ها را زندگی های پرتنش می نامد. در این ازدواج ها تقریبا هر موضوعی به تجربه ای احساسی و مخرب تبدیل می شود. او توضیح می دهد: «اگر این چرخه بدون هیچ نوع مداخله مؤثری ادامه یابد، این ازدواج سالم نخواهد بود و هیچ امیدی به آن نیست.» او می گوید: «هر ازدواجی با داشتن مهارت های خوبِ ارتباطی و چگونگی حل تنش ها به درستی پیش می رود. در بررسی هایی که انجام داده ایم، مشخص شده ۶۹ درصد از زوج های در حال متارکه دعواهای حل نشده ای دارند که موجب ناامیدی در آنها شده است.»
۱۳. ارتباط خوبی با اعضای خانواده ندارید
به گفته سروتو: «روابط ناموفق با فرزندان، والدین همسر و خویشاوندان سببی همگی دلایل اصلی شکست ازدواج اند. تلاش ناکام برای حفظ ارتباط با تمام خویشاوندان، به طور چشمگیری اضطراب در خانه را افزایش می دهد و موجب اختلافات بزرگی در ازدواج می شود. این اختلافات گاهی هریک از زن و شوهر را به گوشه ای جدا می راند و در نهایت، به تصمیم به طلاق و فسخ ازدواج منجر می شود.»
۱۴. یکی از شما دائما خیانت می کند
به گفته بومن: «ممکن است یکی از زوج ها، با اینکه تمایل به ازدواج داشته است، اصلا برای ازدواج ساخته نشده باشد. او ممکن است این گناه را که مدام به دنبال زن یا مردهای دیگر است به گردن شما بیندازد یا شما را به اینکه بیش ازحد حسود یا کنترل گر هستید متهم کند.» وقتی اعتماد زن و شوهر به یکدیگر به این شکل دردناک و ناراحت کننده از بین می رود، به دست آوردن دوباره آن بسیار سخت می شود؛ به ویژه اگر همسر شما چند بار به شما خیانت کرده باشد. به اعتقاد دکتر براون: «در این وضعیت، احتمال اینکه بتوانید ازدواجتان را حفظ کنید، حتی اگر تمایل به این کار داشته باشید، بسیار کم است.» اگر همسرتان چند بار به شما خیانت کرده باشد و با این حال شما تصمیم داشته باشید ازدواجتان را حفظ کنید، بازهم نمی توانید کاملا به او اعتماد کنید. لیتمن می گوید: «اگر با وجود تلاش و گفت وگوهای زیادی که بین زن و شوهر رخ می دهد، آنها نتوانند به یکدیگر اعتماد کنند ـ اعتمادی که اساس هر ازدواجی است ـ علامت این است که ازدواجشان دوامی نخواهد داشت.»
۱۵. در خانه تان نوعی خشونت خانگی دیده می شود
واقعیت این است که اگر در خانه، یک بار خشونت خانگی رخ دهد، موارد بیشتری هم رخ خواهد داد. بنا به گفته دکتر براون: «اگر درمورد این موضوع تردید دارید، این سؤال را از خودتان بپرسید: اگر دختری داشتید که قربانی خشونت خانگی شده است، او را تشویق می کنید که ازدواج خود را حفظ کند؟» او ادامه می دهد: «امیدوارم پاسختان قاطعانه نه باشد.» لیتمن نیز موافق است و اشاره می کند: «وقتی سلامتی و ایمنی تان با ادامه زندگی زناشویی به خطر می افتد، جای هیچ تردیدی نیست که باید تصمیم به طلاق بگیرید و از آن زندگی بیرون بیایید.»
۱۶. افسرده هستید
به گفته پون: «اگر برای حفظ زندگی زناشویی تان بسیار وقت بگذارید اما هیچ بهبودی مشاهده نکنید، به شما ضربه بزرگی وارد خواهد شد. این ضربه ممکن است سلامت روان شما را به خطر اندازد.» پون توصیه می کند که به سلامت ذهن و روانتان توجه کنید تا اگر دچار افسردگی شده اید، متوجه شوید.
۱۷. مدام به یاد دوران مجردی هستید
به گفته پون: «ممکن است دائما به دوران مجردی یا کنار شخص دیگری بودن فکر کنید. این احساس یکی از مهم ترین علائمی است که نشان می دهد باید متارکه کنید. در واقع، بیشتر این نوع خیال پردازی ها درست قبل از تصمیم به طلاق رخ می دهند.» او ادامه می دهد: «معمولا افراد وقتی از هرچیزی در زندگی شان ناامید می شوند، به خیال پردازی مشغول می شوند. زن یا شوهر به این فکر می کند که اگر آنها کنار هم نبودند، زندگی چگونه می بود.»
حتی اگر واقعا به فکر متارکه نباشید، این نوع خیال پردازی ها علامت بدی است. به اعتقاد پون: «شاید واقعا نمی خواهید از همسرتان جدا شوید؛ اما آن قدر از وضعیت تان ناامید شده اید که با خود می گویید اگر با فرد دیگری بودید، چه می شد. همین احساس شما را مستعد رابطه ای تازه و خیانت می کند. اگر به خیال پردازی رسیده اید، مسئولیت بیشتری به گردنتان است که حتما نزد مشاور خانواده بروید.»
کلام آخر
نشانه هایی که در این مقاله مطرح کردیم صرفا راهنمایی بود. راهنمایی برای اینکه درباره رابطه زناشویی خود دقیق تر فکر کنید و بهتر تصمیم بگیرید. این نکته را فراموش نکنید که تصمیم به طلاق از مهم ترین تصمیمات زندگی شماست و شاید تصمیمی بگیرید که بعدا پشیمان شوید؛ پس بهتر است، ضمن درنظرگرفتن نشانه هایی که در این مقاله مطرح کردیم، حتما با روان شناس متخصص صحبت کنید و عاقلانه قدم بردارید. نشانه های دیگری می شناسید که به زوج ها هشدار دهد که باید در رابطه شان بازنگری کنند یا حتی تصمیم به طلاق بگیرند؟ ما و خوانندگان این مقاله را از تجربیات و دیدگاه های خود باخبر کنید.