ناآرامی های اخیر در اروپا خصوصاً در فرانسه و درگیری های مهاجران الجزایری با پلیس فرانسه بار دیگر بحث درباره "دیگری" و "ُسیاست هویت" را داغ کرده است. فردی که با هویت، زبان، دین، عقیده و جهانبینی متفاوتی وارد جامعه می شود و در عین تلاش برای ورود به متن اجتماع، در صدد حفظ استقلال هویتی، دینی، زبانی، قومی، قبیله ای، و عقیدتی است و در نهایت بر علیه زبان، هویت، دین و عقاید مسلط بر جامعه می شورد. چه نوع رویکرد در سیاست مدرن در حوزه هویت سازی برای این "دیگری" و مدیریت او و کاستن از چالش های پیرامونی انجام می شود؟
دکتر رحمن قهرمان پور کارشناس مسائل بین الملل معتقد است: دنیای مدرن زاده زندگی با خودی ها نبود.بشر هزاران سال بود با هم قبیله ای ها و هم فکران و همزبانان خود زندگی می کرد ولی مدرن نبود. مدرنیته آن هنگام زاده شد که آدمی راهی برای تعامل و همزیستی با دیگری یافت و شایستگی و مهارت و علم و تخصص را بر خون و ژن و زبان و قبیله ترجیح داد. دنیای مدرن از این جهت با سنت دچار گسست رادیکال می شود که مساله دگر و هویت آن را می تواند با زبانی غیر از طرد و نفی و خشونت حل کند. در این معنا هر نوع نظریه پردازی در باب بازگشت به خون و نژاد و ژن ضد روح مدرنیته است حتی اگر در دوران مدرن انجام شده باشد. امپراتوری ها و تمدن های پیشا مدرن در نحوه مواجهه با دگری تفاوت معناداری با هم نداشتند. شیوه غالب در برخورد با دگری همانا نفی کرامت انسانی و موجه جلوه دادن موقعیت فروتری بخاطر عقیده و زبان و مذهب و قومیت و .. بود که اساسا فرد در انتخاب آنها نقش چندانی نداشت و جزو هویت انتسابی و نه اکتسابی او بود.
پیرو این بحث از دکتر قهرمان پور پرسیدیم که آیا می توان در چارچوب پارادایم سیاست هویت مدرن و بر پایه گفتمان مدرنیته، امنیت داخلی یک کشور را در برابر خیل عظیمی از "دگرها" تأمین کرد؟ نمونه عملی این "دگرها" سیل عظیمی از مهاجران و آوارگان افغان است که در ایران زندگی می کنند و دارای هویت، زبان، دین، تاریخ، قومیت و جهانبینی متفاوتی از آنی هستند که ایرانی و ایرانیت ذیل آن ها تعریف می شود. این استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل سیاست و حقوق بین الملل در پاسخ به سؤال خبرنگار ساعدنیوز گفت:
بحث من عمدتاً راجع به چیزی است که سیاست هویت یا سیاست هویت سازی یا Politics of Identity و Identity Politics است. ناظر به این است که چطور یک دولت موفق می شود یا موفق نمی شود یک هویت جمعی مورد قبول اکثریت جامعه طراحی و اجرا کند. اینجاست که بحثی دیگر مطرح می شود. هر دولتی در درون خودش یک "دیگری" هم دارد. یک عده از گروه ها، قومیت ها و مذاهب را دولت به عنوان "دیگری" تعریف می کند. سؤالی که مطرح می شود این است که در آن سیاست هویتی که دولت در پیش می گیرد، چگونه با مسأله "دیگری" برخورد می کند؟ این منتج می شود به سیاست های هویتی متفاوت از یکسان سازی گرفته تا به رسمیت شناختن، چندگانگی فرهنگی. آن چیزی که در آمریکا از آن با عنوان دیگ جوشان Melting Pot Theory و غیره.
دولت ها ممکن است بر اساس تاریخ خودشان، گرایش هایی که دارند، نوع خاصی از سیاست هویتی را در پیش بگیرند. گاهی این سیاست مورد قبول جامعه است و گاهی مورد قبول جامعه نیست. در این حالت دوم، "دیگری" اذیت می شود و مورد سرکوب و تحقیر قرار می گیرد. آن "دگرها" دوباره علیه این سیاست های هویتی شورش می کنند. مثلاً در روایت هویتی شاه، اسلام گراها یک "دیگر"اند، عرب ها یک "دیگر"اند، ترک ها یک "دیگر"اند. بنابراین، شاه این دگرها را به عنوان عامل بدبختی و مشکلات ایران تعریف میکند. اما با گذشت زمان، می بینیم که این دگرها بر علیه هویت رسمی، که همان ناسیونالیسم رمانتیک زمان محمدرضا شاه است، شورش می کنند. جمهوری اسلامی وقتی تشکیل می شود، دگرهای جدیدی معرفی می شود؛ چریک ها، آمریکا، غرب و الخ. اینجا مسأله، آن دگرهای هویتی موجود در آن روایت هویتی است. این که اساساً آیا در آن روایت هویتی رسمی یا سیاست هویتی غالب جایگاه و مقامی برای "دگر" قائل است یا نه؛ اعم از دگر زبانی، دگر عقیدتی، دگر مذهبی، و غیره.
مقوله مهاجرت مقوله ای دیگر است. این مسأله را ما ذیل Identity Politics بررسی نمی کنیم. هرچند مسأله مهاجرت مخصوصاً در اروپا به سیاست هویت دامن زده است. چپ ها از مهاجران حمایت کردند و راست ها آن ها را عامل بدبختی و فلاکت خودشان دانستند. اما خود مقوله مهاجرت متفاوت است. مقوله مهاجرت در دو شاخه بررسی می شود. یکی در سیاست و حقوق بین الملل است و یکی در روایت هویت است. ما مهاجرانی را داریم که از ایران رد می شوند و مقصدشان جای دیگری است. مهاجرانی را داریم که آواره جنگی هستند. مهاجرانی را دارید که در ایران زندگی می کنند و می خواهند 5 یا 10 سال دیگر به وطن خودشان بازگردند. بنابراین، نمی خواهند در جامعه ادغام شوند. مسأله مهاجران زمانی وارد سیاست هویت می شود که آن مهاجران دیگر راه بازگشتی نداشته باشند. خودشان را در درون آن جامعه تعریف کنند. مثل ترک هایی که در دهه 1960 راهی آلمان شدند و برنگشتند. مثل الجزایری هایی که از زمان استعمار به فرانسه رفتند و در آنجا ماندگار شدند. این ها قرار نیست که برگردند. مثل آفریقایی هایی که وارد اروپا شدند و دیگر نمی خواهند برگردند.
اگر این مهاجران خواستند برنگردند، مسأله سیاست هویت درباره این مهاجران معنادار می شود. حال این سؤال مطرح می شود که با این مهاجران چطور باید برخورد کرد؟ اینجا سیاست دولت ها می شود، سیاست پذیرش مهاجرتی. یک زمانی بحث چندفرهنگ گرایی مثل مورد آلمان مطرح می شود. می گویند که مهاجران بیایند و در جامعه آلمان ادغام شوند. یک زمانی هم مثل مورد آمریکا دولت آزادی می دهد و خیلی فشار نمی آورد، اما در نهایت کسی اگر در آنجا زبان انگلیسی نداند، هویت آمریکایی را نپذیرد کارش سخت است. پس بحث را باید جدا کنیم. یک زمان هست ما می گوئیم سیاست هویتی در داخل یک کشور و در نسبت با کسانی که شهروند آن کشورند و حتی در آن کشور به دنیا آمده اند اما "دگر" هویتی یا "دگر" زبانی یا "دگر" مذهبی یا "دگر" قومیتی هستند. اهل سنت اند، بهائی اند، یا صابئین مندایی هستند، ترک اند، عرب اند، کرداند، ترکمن اند، نهضت آزادی اند، چریک های خلق اند یا غیره. این ها همگی برای جمهوری اسلامی دگرهای هویتی محسوب میشوند ولی داخل این کشور هستند.
اما وقتی شما از "افغانی" صحبت می کنید. این افغانی، یک "دگر هویتی" به آن معنا نیست. چون هنوز ما نمی دانیم که اینها آمده اند که قطعی بمانند یا نه. حضورشان در جامعه هم تنها در حاشیه بوده است. این البته درباره تهران شاید مصداق داشته باشد و شما بگوئید که در مشهد به دلیل زیاد شدن جمعیت شان دیگر در حاشیه نیستند و وارد همه صنوف شده اند، از آشپزی، کارگری گرفته تا کارخانه و بیزنس . بله اینجاست که مسأله افغان ها با سیاست هویتی کشور ارتباط پیدا می کند. اما وقتی بحث بر سر افغانی هایی است که وارد ایران می شوند تا به ترکیه یا اروپا بروند یا وارد ایران می شوند تا اوضاع افغانستان بهتر شود و بعد برگردند. یا وارد ایران می شوند تا چند سالی کار کنند و پولی جمع کنند و بروند جای دیگری. اینها چون قصد ورود جدی به جامعه را ندارند، اینها را ما بیشتر در مقوله سیاست و حقوق بین الملل مورد بررسی قرار می دهیم. البته با این حجم از مهاجرتی که صورت می گیرد، ما شاهد این خواهیم بود که افغان ها در سالهای آینده از گتوهای حاشیه شهرها، وارد جامعه می شوند. آن وقت است که مسائل امنیتی، جرم، جنایت و تقابل عقیدتی مطرح خواهد شد. این که این افراد ممکن است عضو طالبان باشند، عقاید مذهبی افراطی داشته باشند، مسائل زبانی و مسائل مختلف بسیاری که می تواند با ورود این افراد از حاشیه به متن داشته باشند.