حکایت جالب آیا شما هم روزه هستید؟
در ماه رمضان چند جوان پیر مردی را دیدند که یواشکی غذا می خورد.
به او گفتند: ای پیر مرد مگه روزه نیستی؟
پیرمرد گفت: چرا روزه هستم فقط آب و غذا می خورم جوانان خندیدند و گفتند واقعا؟
پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمی گویم، به کسی بد نگاه نمی کنم، کسی را مسخره نمی کنم، با کسی با دشنام سخن نمی گویم، کسی را آزرده نمی کنم، چشم به مال کسی ندارم و...
بعد پیرمرد به جوانان گفت آیا شما هم روزه هستید؟
یکی از جوانان درحالی که سرش را پایین نگهداشته بود به آرامی گفت خیر ما فقط غذا نمی خوریم.
حکایت روزه خواری منصور حلاج
ظهر یکی از روزهای ماه مبارك رمضان مثل هميشه منصور حلاج برای جزامی ها غذا می برد، اون روز هم كه داشت از خرابه ایی که بیماران جزامی توش زندگی میکردند میگذشت ….جزامی ها داشتند ناهار می خوردند …ناهار که چه؟ ته مونده ی غذاهای دیگران و، و چیزهایی که تو اشغال ها پیدا کرده بودند و چند تکه نان…
یکی از اون ها بلند میشه به حلاج میگه: بفرما ناهار !
منصور حلاج: مزاحم نیستم؟
نه بفرمایید.
منصور حلاج میشینه پای سفره ….
یکی از جزامی ها بهش میگه: تو چه جوریه که از ما نمی ترسی… دوستای تو حتی چندششون میشه از کنار ما رد شند …
ولی تو الان….
حلاج میگه: خب اون ها الان روزه هستند برای همین این جا نمیاند تا دلشون هوس غذا نکنه.
پس تو که این همه عارفی و خدا پرستی چرا روزه نیستی؟ نشد امروز روزه بگیرم دیگه …
حلاج دست به غذاها می بره و چند لقمه میخوره …درست از همون غذاهایی که جزامی ها بهشون دست زده بودند …چند لقمه که میخوره بلند میشه و تشکر میکنه و میره ….
موقع افطار که میشه منصور غذایی به دهنش می زاره و میگه: خدایا روزه من را قبول کن ….یکی از دوستاش میگه: ولی ما تو را دیدیم که داشتی با جزامی ها ناهار میخوردی.
حلاج در جوابش می گه: اون خداست … روزه ی من برای خداست …اون می دونه که من اون چند لقمه غذا را از روی گرسنگی و هوس نخوردم ….دل بنده اش را می شکستم روزه ام باطل می شد یا خوردن چند چند لقمه غذا؟؟؟
نگاهی به زندگی منصور حلاج
حسین بن منصور، (۲۴۴-۳۰۹ق) مشهور به حلاج، از عارفان و صوفیان جهان اسلام که اختلافات فراوانی درباره مذهب، عقاید و اقدامات او وجود دارد. برخی او را سنی دانسته اند، اما بر اساس برخی منابع شیعه، و همچنین بنابر نقل خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد، حلاج منسوب به شیعیان بوده است. حلاج را از قرمطیان، معتقد به اتحاد و حلول، زندیق، اهل سحر و شعبده و همچنین کافر خوانده اند. همچنین او را مدعی امامت، نبوت، ربوبیت و الوهیت دانسته اند. مذهب او، گاه شیعه زیدی، گاه اسماعیلی و گاه شیعه اثناعشری دانسته شده و او در محکمه هایی خود را از اهل سنت و معتقد به اصول و فروع اسلام و مبانی قرآن معرفی کرده است.برخی از حکما و فیلسوفان مسلمان و شیعه از قرن هفتم به بعد، حلاج را تحسین کرده و او را ستوده اند؛ از جمله خواجه نصیرالدین طوسی، قاضی نورالله شوشتری، ملاصدرای شیرازی، قاضی سعید قمی، و علامه طباطبایی. در همین حال بسیاری از فقها و محدثان شیعه، با اتکا به توقیع امام زمان(ع) خطاب به حسین بن روح درباره شلمغانی، او را کافر دانسته اند. ابن بابویه، شیخ طوسی و علامه حلی، از جمله فقها و محدثانی هستند که به کفر حلاج حکم داده اند. حسین از همان کودکی پیوسته همراه پدر به خوزستان و عراق رفت و آمد می کرد. در این سفرهای همیشگی، حسین منصور، با زبان عربی آشنایی کامل یافت. در جوانی به بزرگان عرفان و مبارزان قرمطی پیوست و هنوز جوان بود که خود پیر و مرشد عارفان و خردمندان گردید.او و بایزید و حسن خرقانی از جمله آموزگاران فیلسوف بزرگ شرق، سهروردی بودند و جمله ی آنان، رهروان فلسفه و اندیشه های تابناک ایران باستان به شمار می آیند.در آن روزگار نیز، دینمداران، دانشورزان و هنرمندان و مخالفان خویش را به نام ملحد و قرمطی و زندیق از میان بر می داشتند. کشته شدن منصور در عین حال یکی از غمگین ترین و مشهور ترین پیام اسرار را در تاریخ عرفان دارد.