ضرب المثل كاه بده، كالا بده، یك قاز و نیم بالا بده
داستان ضرب المثل
روزی روزگاری، مرد تاجری که معمولاً کالاهایی را در داخل کشور می خرید و به خارج از کشور می برد و آن طرف مرزها به چند برابر قیمت می فروخت. تاجر بعد از چند بار رفت و آمد با یکی از مأموران گمرک
دوست شد و هر بار که کالایی را می خواست از مرز رد کند رشوه ای به مأمور گمرک می داد و بدون پرداخت کمترین حق گمرکی به راحتی کالایش را از مرز رد می کرد.
یکبار که تاجر مانند همیشه کالایی را خریده بود تا از مرز عبور دهد وقتی به گمرک رسید دید دوست عزیزش آنجا نیست. با خود گفت با این مرد هم از در دوستی وارد می شوم و هر جور شده کالاهایم را بدون
پرداخت حق گمرکی از آنجا رد می کنم. مرد تاجر وقتی خوب به گمرک نزدیک شد، از اسبش پیاده شد و طبق برنامه ریزی که کرده بود با روی خوش به طرف مأمور گمرک رفت و گفت:سلام عموجان خسته
نباشی. این اسبی که اینجا به درخت بسته شده اسب شما است؟ مأمور گمرک جواب سلامش را داد و گفت: بله آن اسب من هست. مرد تاجر برای اینکه خودش را نشان دهد اسبش را کنار اسب مأمور
گمرک بست و مقداری کاه و علوفه که خریده بود جلوی هر دو اسب ریخت و دوباره به طرف مأمور گمرک برگشت. مأمور گمرک گفت: تاجری؟ گفت: نه بابا مسافرم. می خواهم به دیدن اقوامم آن طرف مرز
بروم این باری هم که می بینی سوغات خریدم. کمی توتون و ادویه است، آن وقت به طرف بارش رفت مقداری توتون آورد و به طرف مأمور گرفت و گفت: می توانید بپیچید و یک سیگار حسابی بکشید. مأمور
گمرک توتون را نگرفت و گفت: معلوم است که مرغوبترین توتون را با خود می بری. ممنون خودت سیگار بکش من اهل سیگار نیستم.
تاجر اصرار کرد که قربان بردارید خودتان نمی کشید به دوستان و عزیزانتان تقدیم کنید. ولی باز مأمور گمرک قبول نکرد و به وارسی کالایی که تاجر قصد عبور آنها را از مرز داشت مشغول شد. مأمور گمرک بعد از
بررسی کامل کالا گفت: فکر کنم حدوداً چند خروار باشد. عوارض گمرکی کالای شما بیست تومان می شود. یک قاز و نیم تا دو قاز هم باید جریمه پرداخت کنی. تاجر گفت: جریمه! من کالای غیرقانونی حمل
نمی کنم؟ مأمور گفت: بله توتون جزء کالاهای غیرقانونی محسوب نمی شود ولی شما به مأمور قانون پیشنهاد رشوه دادید.
مورد استفاده
کسی که در حق دیگری خدمت و خوبی کرده و دست آخر هم بدهکار شده و دچار زخم زبان و توقعات بیجا گردد همچنین كنایه از توقع بیش از حد دیگران از آدم است.
حدیث در باب توقع داشتن
حضرت امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
بهترین راحتی و آسودگی، بی توقعی از مردم است.
در آیات قرآن مشاهده می شود که مخالفان از پیامبرنیز توقعات نا به جا داشته و به آزار و اذیت می پرداختند ؛
1- « وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً ؛ و می گفتند: اگر می خواهی ما به تو ایمان بیاوریم، چشمه ای برای ما جاری كن! »
2- « أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نخَِّیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَرَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا ؛ توقعشان از پیغمبر این بود كه اگر می خواهی ما به تو ایمان بیاوریم ، شرطش این است که باغ خرما و انگور داشته باشی .»
3- «أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتىَِ بِاللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ قَبِیلاً ؛ آسمان را به پایین بیانداز وخدا و فرشتگان را در کنار ما احضار کن . »
4- « أَوْ یَكُونَ لَكَ بَیْتٌ مِّن زُخْرُفٍ ؛ تو اگر پیغمبر هستی، خانه ای طلایی بوجود بیاور .»
5- «قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ ؛ حتی کارشان به جایی رسید که از پیامبر خدا توقع آوردن قرآن جدید را داشتند !»