ضرب المثل آستين نو بخور پلو
ابراهیم نظّام متکلّم و ادیب و شاعر می نویسد: در مَثَل چهار امتیاز موجود است که در سایر انواع کلام با هم یافت نمی شود و آن چهار عبارتند از: اختصار لفظ، وضوح معنی، حسن تشبیه، لطافت کنایه و این آخرین درجه بلاغت سخن است که مافوق آن متصور نیست. تا کنون تعاریف فراوان از مثل به عمل آمده است. از جمع بندی این تعاریف، تعریف جامع زیر را می توان ارائه داد:
«مثل جمله ای است کوتاه، گاه استعاری و آهنگین، مشتمل بر تشبیه با مضمون حکیمانه و برگرفته از تجربیات مردم که به واسطه روانی الفاظ و روشنی معنا و لطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی در گفتار خود به کار برند» (ذوالفقاری،1391).
داستان ضرب المثل
روزی در فصل بهار در شهر جشنی برگزار و ملا نصرالدین برای شرکت در آن جشن آماده شد. او لباس های پاره و کهنه ای داشت و آن ها را بر تن کرد و به جشن رفت. هنگامی که قصد ورود به مجلس را داشت، صاحبخانه نگاهی به لباس های او انداخت و خشمگین شد و گفت، شما حق ورود به این جشن را ندارید.
ملا تعجب کرد و پرسید، چرا نمی توانم در مهمانی شرکت کنم؟! صاحبخانه نیشخندی به او زد و گفت، افراد فقیر اجازه ندارند وارد این مجلس شوند. ملا دلشکسته و با حالتی ناراحت به خانه اش بازگشت.
او خیلی دوست داشت در آن جشن شرکت کند. با خود کمی فکر کرد و ناگهان با عجله به خانه ی همسایه رفت و از او لباس های بسیار شیک و نو قرض گرفت. سپس آ ن ها را پوشید و به مهمانی رفت. صاحب مجلس هنگامی که ملا را دید از او استقبال کرد و با روی خوش رفتار و با بهترین میوه ها و غذا ها از او پذیرایی کرد.
ملا نصرالدین متوجه شد، صاحب مجلس به خاطر لباس هایش به او عزت و احترام می گذارد. سپس غذا را روی آستین پیراهنش ریخت و گفت: آستین نو بخور پلو، آستین نو بخور پلو
صاحب جشن از این کار ملا تعجب کرد و بلافاصله نزد ملا آمد و گفت چرا غذا را روی لباستان می ریزید؟! ملا نصرالدین لبخندی زد و گفت، آیا مرا به خاطر می آورید؟ من همان کسی هستم که لباس های پاره و کهنه به تن داشتم و شما حاضر نشدید مرا به جشن راه بدهید و من مجبور شدم لباس های گران قیمت و شیک تهیه کنم تا در این مجلس حضور پیدا کنم و به دلیل اینکه این لباس ها بر تن دارم، به من احترام می گذارید.
گونه دیگر داستان
روزی یکی از ثروتمندان، ملا نصرالدین را به میهمانی دعوت کرد. از قضا کار ملا در زمین کشاورزی به طول انجامید و فرصتی نکرد که به خانه رود و لباس های نو بپوشد. همان طور به مهمانی رفت. هر کدام از مهمان ها که می آمدند به ملا نصرالدین می گفتند لطفا کمی آن بروید. ملا نیز با آمدن هر میهمان آنقدر به پایین مجلس رفت تا اینکه کنار کفش ها رسید و همانجا نشست.
میوه را که آوردند همانجا میوه اش را خورد اما از رفتار مهمانان بسیار عصبانی شده بود. تصمیم گرفت تا قبل از آوردن غذا به سرعت به خانه رود و لباس هایش را عوض کند. بهترین لباس هایش را از صندوقچه اش برداشت و پوشید و دوباره به مهمانی برگشت.
هرکدام از مهمان ها که تا آن لحظه مشغول صحبت بودند و به ملا نصرالدین توجهی نداشتند، این بار به گرمی از او استقبال کردند و با تعارف کردن او به نشستن در بالای مجلس، کم کم او را در بالاترین جای سفره نشاندند.
غذا را که آوردند، ملا قاشق را برداشت و غذا را ریخت روی آستینش. به آستین لباسش گفت : آستین نو بخور پلو! همه از رفتار او تعجب کرده بودند پرسیدند چرا اینطور می کنی؟!
ملا لبخندی زدی و گفت: من همان کسی ام که بار اول با لباس های کهنه ام به اینجا آمدم و شما هیچ توجهی به من نکردید و از من دور شدید. حالا که با این لباس های فاخر آمده ام مرا مورد لطف خود قرار می دهید؛ شما مرا به مهمانی دعوت نکرده اید در واقع لباس من را دعوت کرده اید. این هم غذای مهمانتان است!
میهمانان شرم کردند و میزبان نیز خجالت کشید و همگی از ملا عذرخواهی کردند. از آن پس این ضرب المثل را برای کسانی به کار می برند که به ظاهر افراد توجه می کنند و طبق ظاهری که آنها دارند آنان را مورد احترام قرار می دهند.
مورد استفاده
اگر بخواهند به کسی به خاطر لباس هایش به او احترام و عزت بگذارند از این ضرب المثل استفاده میکنند.
معنی آستین نو پلو بخور یعنی چه؟
۱- یعنی کسی که به خاطر لباس انسان برای او اهمیت قائل می شود و او را به میهمانی اش دعوت می کند، همان بهتر که لباسش غذا را بخورد نه خودش!
۲- به کسانی این ضرب المثل را به کار می برند که از روی ظاهر افراد به آنها احترام می گذارند و اگر کسی ظاهر خوبی نداشته باشد در نزد آنها از احترام کمتری برخوردار است.