ضرب المثل یار غار
داستان هایی که از ضرب المثل ها نقل شده اند گاهی برای ما ناشناخته مانده اند . بسیاری از ما ضرب المثل هایی را به کار می بریم که داستان و ماجرای به وجود آمدن آنها را نه شنیده این و نه خوانده ایم و این می تواند بسیار جذاب و جالب باشد.
داستان ضرب المثل
یار غار به کسی گویند که رفیق گرمابه و گلستان باشد، غم دوست او را متالم و شادیش او را مسرور و مبتهج کند.خلاصه آن چنان یار وفادار و ایثار گر باشد که عقلا و مبتفکران در مقام مقایسه با برادر دچار تامل گردند.
بعضیها عقیده داشتند که باید حضرت محمد (ص) را به زندان انداخت و بدین وسیله از فعالیتش در راه ترویج دین جدید جلوگیری کرد.برخی می گفتند باید او را نفی بلد و یا به اصطلاح امروزه تبعید کرد ولی اکثریت مخالفان به قتل و کشتن پیغمبر (ص) رای دادند منتها چون قتل او از طرف افراد یک قبیله خالی از اشکال نبود سرانجام قرار بر این گذاشته شد که هر قبیله یک یا چند جوان نیرومند و شمشیرزن از میان خود انتخاب کنند و این جوانان با شمشیر آخته یکباره بر محمد (ص) هجوم برده هر کدام ضربتی بر او بزنند و خونش را بریزند تا بدین طریق خون او در میان قبایل مختلف لوث شود و بنی عبد مناف نتوانند در مقام معارضه و انتقام برآیند.
رسول اکرم (ص) به حضرت علی بن ابی طالب (ع) دستور داد که در آن شب از فاطمه زهرا (ع) مراقبت کند و بردیمانی او را پوشیده در رختخوابش بخوابد و خود با ابوبکر در نیمه های شب مخفیانه از در کوچکی که پشت خانه ابوبکر بود بیرون رفتند و با دو شتر جماز که قبلا آماده شده بود راه جنوب را در پیش گرفتند و در غار ثور پنهان شدند.
یکی از مردان قریش همین که به در غار رسید دید که تارهای عنکبوتی مدخل غار را مسدود کرده و دو کبوتر نیز در دهانه غار نشسته اند که با دیدن وی پرواز کردند.چون این بدید عطف عنان کرد و به جوانان دیگر گفت:« راجع به این غار مطمئن باشید که سالهاست احدی به درونش پای نگذاشته است زیرا در ورودی غار را عنکبوتان قبل از تولد محمد (ص) تنیده اند! عقل سلیم حکم نمی کند کسی وارد غار شده باشد بدون آنکه تارهای عنکبوت را پاره ًکند.»
این بود ماجرای غار ثور که ابوبکر از آن تاریخ به بعد به یارغار موسوم گردید و مجازاً در رابطه با دوستان یکدل و وفادار مورد استشهاد و تمثیل قرار می گیرد.
پس از آن مى گوید: (این در حالى بود که او دومین نفر بود)؛ «ثانِیَ اثْنَیْنِ»، اشاره به این که جز یک نفر همراه او نبود و این نهایت تنهائى او را در این سفر پر خطر نشان مى دهد و همسفر او «ابوبکر» بود.(به هنگامى که آن دو نفر به غار (غار ثَوْر) پناه بردند)؛ «إِذْ هُما فِی الْغارِ». (در آن موقع ترس و وحشت، یار و همسفر پیامبر را فرا گرفت و پیامبر او را دلدارى داده، گفت: (غم مخور خدا با ما است))؛ «إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا». (در این هنگام خداوند روح آرامش و اطمینان را که در لحظات حساس و پر خطر بر پیامبرش نازل مى کرد، بر او فرستاد)؛ «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ».
(و او را با لشکرهائى که نمى توانستید آنها را مشاهده کنید، یارى کرد)؛ «وَ أَیَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْه». این نیروهاى غیبى ممکن است اشاره به فرشتگانى باشد که حافظ پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این سفر پر خوف و خطر بودند، و یا آنها که در میدان جنگ «بدر»، «حنین» و مانند آن به یارى او شتافتند. (و سرانجام برنامه، هدف و مکتب کفار را پائین قرار داد و برنامه و گفتار الهى در بالا قرار گرفت)؛ «وَ جَعَلَ کَلِمَهَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلى وَ کَلِمَهُ اللّهِ هِیَ الْعُلْی». چرا چنین نشود در حالى که (خداوند هم قادر است و هم حکیم و دانا)؛ «وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»، با حکمتش راه هاى پیروزى را به پیامبرش نشان مى دهد و با قدرتش او را یارى مى کند.
لغات
(ر ) (اِمر.) 1 - لقب ابوبکر که هنگام هجرت پیامبر (ص ) از مکه به مدینه همراه آن حضرت در غار رفت . 2 - مجازاً: دوستی که انسان را در سختی تنها نمی گذارد.
موقعیت اجتماعی ابوبکر
طایفه بنی تمیم در دوره جاهلیت و قبل از اسلام، موقعیت اجتماعی قابل توجهی نداشت و این که ابوسفیان در زمان به خلافت رسیدن ابوبکر گفت: چه شده است که حکومت در دست کم جمعیت ترین و ذلیل ترین قریش افتاده است. دلیل بر این سخن است. موقعیت اجتماعی خود ابوبکر نیز در دوره قبل از اسلام هم با توجه به نقل مورخان مشکوک است. برخی او را تاجر و برخی نیز شیر دوش و عده ای هم معلم دانسته اند که بعد از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) نیز به خیاطی می پرداخت.
ابن هشام او را بعد از حضرت خدیجه، علی (علیه السّلام) و زید بن حارثه چهارمین نفر از اسلام آورندگان می داند. وی در دوره ده ساله حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در مدینه نیز هیچ گونه مسئولیتی نداشته است ولی به خاطر ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) با دختر وی، عایشه رابطه اش با حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) نزدیک گشت از سوی دیگر عایشه نیز سعی می کرد در حوادث مهم نقشی برای پدرش مهیا کند.