ضرب المثل زد كه زد خوب كرد كه زد
ضرب المثل در لغت به معناي مثال زدن است. مردم در گفتگوهايشان براي اينكه منظور خود را بهتر بفهمانند، از ضرب المثل ها استفاده مي كنند. ضرب المثل مي تواند يك بيت شعر يا فقط يك مصراع شعر يا جمله اي معروف باشد.
مثلاً وقتي كسي مي گويد:« دو مار از يك سوراخ در نمي آيد كه يكيش تركي بخواند يكيش فارسي»، منظورش اينست كه فرزندان يك پدر و مادر برابرند و بر يكديگر برتري ندارند. يا وقتي مي خواهند بگويند كاري خيلي بد بوده و مورد تأييد هيچكس نيست ، مي گويند :« سگ از جاش پا مي شود ، بد مي گويد يا تف و لعنت مي كند.»
نويسندگان معاصر با استفاده از ضرب المثل در آثار خود و تغيير آنها بر اساس ولريسم، چهره اي طنزآميز به ادبيات بخشيده اند. نويسندگاني چون برتولت برشت، گونتر گراس، مارتين والزر، اريش کستنر، هانس ماگنوس انسنبرگر و هاينريش بل در آلمان و صادق هدايت، محمدعلي جمال زاده، علي اکبر دهخدا، ايرج ميرزا و عارف قزويني و هنرمندان ديگر در ايران، ستارگان درخشان ادبيات و فرهنگ مردمي هستند و نامشان باقي.
دانشمندان تاریخ و جامعه شناس در بررسی روحیات و اخلاق گذشتگان از مثل های جاری هر محلی استفاده می كنند .
دانستن مثل ها گفتن و نوشتن را آسان می كند . چون این جمله ها كوتاه و زیباست و بر دل مینشیند و گفتگوی دراز را كوتاه می كند و اگر در جای خود استفاده شود اثر حرف بیشتر می شود .
توجه : درست به كار بردن مثل هم خودش یك هنر است و اگر در جای نامناسب گفته شود و یا با موضوعی كه در میان است مطابق نباشد ممكنست صورت متلك به خود گیرد .
داستان ضرب المثل
می گویند یك روز زنی كه شغلش ماست فروشی بود، ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد. در راه با خودش فكر كرد كه «ماست را می فروشم و از قیمت آن چند تا تخم مرغ میخرم.
تخم مرغ ها را زیر مرغ همسایه میذارم تا جوجه بشه. جوجه ها كه مرغ شدند می فروشم و از قیمت آن گوسفند می خرم. كم كم گوسفندهام زیاد میشه، یك روز میان چوپون من و چوپون كدخدا زد و خورد میشه كدخدا مرا میخواد و از من میپرسه : چرا چوپون تو چوپون مرا زده؟
منم میگم : زد كه زد خوب كرد كه زد !» زن كه در عالم خیال بود همینطور كه گفت : «زد كه زد خوب كرد كه زد» سرش را تكان داد و ظرف ماستی از رو سرش به زمین افتاد و ماست ها پخش زمین شد.
مورد استفاده
این ضرب المثل را هروقت روستایی ساده دلی بنشیند و «خیال پلو» بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مثل را می زنند.
کلمات
ساده دلی. [ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دل بودن. ساده بودن. سلیم دلی. صاف صادقی. مقابل عیاری :
عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است
کو، ز مسعود پراندیشه و غوغا نشود.
منوچهری
خامی و ساده دلی شیوه ٔ جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار.
حافظ
|| نادانی. (شرفنامه ٔ منیری ). بی عقلی. خفیف عقل بودن. ابلهی. احمقی.
خوش خیالی. [ خوَش ْ / خُش ْ خ َ / خیا ] (حامص مرکب ) عمل خوش خیال. خوب دلی. مقابل بدخیالی. || غفلت و بی پروایی و بی فکری. || سماجت : خوش خیالی گرفته فلانی ؛ دنه گرفته او را. دنگش گرفته. (یادداشت بخط مؤلف ).
جهان پناها عالی جناب حضرت تو
مقر جاه و جلالست و منبع افضال
زنور رای تو گر مقتبس شود مه و مهر
منزه آید از وصمت محاق و زوال
بود چو بود تو سنجند خازنان درت
ترازویش فلک اطلس و زمین مثقال
ترا رسد به جهان سروری به استحقاق
ترا رسد به جهان خواجگی به استقلال
زمین به حکم شما گشت مستقیم ارکان
زمان ز کلک شما گشت منتظم احوال
تصور است عدو را خیال منصب تو
«زهی تصور باطل زهی خیال محال»
در این میان غزلی درج میکنم زیرا
ز جنس شعر، غزل به برای دفع ملال
عبید زاکانی