در خیلی از کتاب ها و فیلم ها احتمالا خوانده اید و دیده اید که یک نفر از کسی که عاشقانه دوستش دارد، متنفر می شود. شاید این نوعی تناقض باشد، چطور یک نفر می تواند هم کسی را دوست داشته باشد و هم از او متنفر باشد؟ برای بحث در مورد این موضوع باید بین ثبات منطقی و سازگاری روانی تمایز قائل شویم. تنفر از کسی که دوستش دارید می تواند یک تجربه باثبات باشد اما درمورد سازگاری روانی مشکلاتی ایجاد می کند.
عشق و تنفر معمولا کاملا متضاد همدیگر قلمداد می شوند؛ در این مورد، نمی توان بدون درگیر شدن در تناقض منطقی درمورد تنفر از کسی که دوست داریم صحبت کنیم. دو بحث کلی در این زمینه ایجاد می شود. اول اینکه عشق مقیاس بسیار وسیعتری نسبت به تنفر دارد زیرا به ویژگی های بسیار بیشتری از آن چیز اشاره می کند. درنتیجه، در تنفر آن چیز اصولا عامل بدی است اما در عشق آن چیز هم خوب و هم جذاب است. دوم اینکه، هر احساس انواع مختلفی دارد (و انواع عشق بسیار بیشتر از نفرت هستند) و هر نوع نمی تواند متضاد دقیق انواع مختلف احساس دیگر باشند.عشق و نفرت تجربیاتی متضاد نیستند، بلکه تجربیاتی متفاوت اند: در بعضی جنبه ها شبیه به هم و از بعضی جنبه ها با هم تفاوت دارند. بنابراین وقتی کسی رابطه خود را رابطه ای عشقی-نفرتی می نامد، ممکن است به ویژگی های مختلف هرکدام از این تجربیات اشاره داشته باشند.
چگونه عشق و نفرت همزمان پیش می آید؟
فردی که نسبت به فرد مقابل خود احساس عشق و نفرت می کند سختی را که متحمل می شود مانند سختی ناهنجاری احساسی شدید است . همه ما احساسات مختلفی را تجربه می کنیم اما تجربه احساسات شدید مثل عشق و نفرت نسبت به یک نفر خاص، از نظر روانشناختی ناسازگار است.زمانی افراد رابطه خود را یک رابطه عشقی-نفرتی معرفی می کنند که تمرکز توجه شان و گرایشات احساسی شان تحت شرایط مختلف تغییر کند. وقتی عاشق ، طرف مقابلش را می بیند و او را با عقل می سنجد او را دوست می دارد اما هنگامی که به احساس حقارتی که برای او می آورد فکر می کند، احساس تنفر می کند. تجربیات احساسی پویا هستند و موقعیت های بیرونی و شخصی مختلف که احساس ما نسبت به یک فرد خاص را تغییر می دهند.
چرا روابط عشق- نفرت ایجاد می شوند؟
در صورتی که عشق شدید باشد ممکن است تنفر ایجاد گردد. در این موقعیت که همه راه ها بسته می شوند، تنفر مانند کانالی ارتباطی برای حفظ نزدیکی قوی رابطه که هم وصال و هم جدایی در آن غیرممکن است، عمل می کند. عشق می تواند بی اندازه خطرناک باشد و آدمها وحشتناک ترین جنایت ها را به علت عشق انجام داده اند.در ادامه دلایل روابط عشق و نفرت را بررسی میکنیم.
1.داشتن روابط ناپایدار در اوایل زندگی
افرادی که در سال های اولیه زندگی شان روابط پر تعارض و بی ثباتی را تجربه کرده اند، تمایل دارند این الگو را تکرار کنند، چرا که با این فضا آشنا هستند، در آن نیاز به تغییر ندارند و به طرز پارادوکسیکالی احساس آرامش می کنند. آن ها ممکن است تعارض را راهی برای ابراز عشق تصور کنند.این افراد تعارض را راهی برای سنجش علاقه ی پارتنشان می دانند، و این سنجش از روی میزان تلاش پارتنرشان برای پیداکردن راهی برای ایجاد ارتباط مجدد و صمیمی به دنبال قطع ارتباطی و گسستی که در رابطه ایجاد شده است صورت می گیرد و این بازگشت می تواند احساس صمیمیت بیشتری نسبت به نداشتن آن(ایجاد تعارض ) داشته باشد.
برای این افراد، روابط پایدار و یکنواخت خسته کننده به نظر می رسد و اگر رابطه ایمن باشد و همه چیز خوب پیش برود، آن ها نسبت به درستی رابطه و صداقت احساس طرف مقابل خود تردید می کنند.مشکل روابط عشق- نفرت این باورغلط است که درد و تنش، مولد صمیمیت است و مسئله ای که این افراد اغلب متوجه آن نمی شوند، این است که این روابط عادی نیستند و می توانند به صورت نرمال تری تجربه شوند.با این حال، تجربه ی گذشته به آن ها آموخته است که این تنها گزینه است. آن ها متوجه نیستند که افرادی هستند که احساسات آن ها را در نظر می گیرند، نسبت به ترجیحات آن ها مودبانه رفتار می کنند، و به طور آزادانه و مؤثر ارتباط برقرار می کنند.
علاوه بر این، در این روابط نکات مثبت بسیار پر رنگ تر و با بزرگ نمایی بیش تر نسبت به نکات منفی در نظر گرفته می شود. بنابراین بسیاری از زوج ها، تصور نادرستی از رابطه ی خود دارند چرا که مدام نکات منفی آن را نادیده می گیرند.این افراد باید بیاموزند که نگاه بلندمدت تری را درنظر بگیرند و آن چه را که صرفاً از تعارض به دست می آورند رها کنند.
2.احساس بی لیاقتی برای دریافت عشق
افرادی که روابط عشق-نفرت را تجربه می کنند، ممکن است دچار افکار آسیب زایی مانند احساس بی لیاقتی یا دوست داشتنی نبودن بشوند. روابط پرتعارض ممکن است این باورها را در آن ها تقویت کند و ممکن است فکر کنند که لیاقت بیشتری ندارند.بنابراین، این روابط خودپنداره های منفی و خودسرزنش گری را در آن ها تقویت می کند. بعلاوه آن ها حس کاذبی از دوست داشته شدن را برای خود ایجاد می کنند و ممکن ز است تصور کنند، که به دلیل کشمکش و درگیری که برای رابطه شان متحمل شده اند، رابطه با آن ها معنی دارتر است.حقیقت این است که نمی توان گفت تنها به این دلیل که رابطه ی پرتعارضی ندارید، رابطه ی ارزشمندی را تجربه نمی کنید. در واقع، برعکس است، اما باور به این، نیازمند ایمان به رابطه است، بدون اینکه هر روز ثابت کنید برای این رابطه چه فداکاری هایی را متحمل می شوید.
عوارض عشق و نفرت
- حس شکست و ناامیدی
- افسردگی و اضطراب
- تشدید طرحواره رها شدگی
- امکان تشدید تله های ذهنی دیگر
- وابستگی عشقی مجدد
- امکان آسیب به خود و دیگران
- حس تنهایی وحشتناک
ارتباط عزت نفس با عشق و نفرت
نفرت نقطه مقابل عشق نیست. بلکه نفرت از احساسی می آید که ما خود برای خودمان تولید می کنیم و ظرفیت ذهنی ما را در برابر اتفاقات نشان می دهد.افرادی با عزت نفس پایین و داشتن این احساس که «من دوست داشتنی نیستم، پس کسی که مرا ترک میکند میداند که من دوست داشتنی نیستم و پس زده می شوم» دچار خشم و احساس نفرت می شوند.در واقع عزت نفس و احساس خویشتن دوستی، قابل ستایش و مورد احترام دانستن خود که این نیز احساسی است که از کودکی به وسیله پدر و مادر به کودکان منتقل می شود، باعث می شود تخریب هر کسی نسبت به خود کمتر باشد و یا اصلا وجود نداشته باشد.
بنابراین با از بین رفتن یک رابطه نباید خود را ببازیم و خویشتن را غیر دوست داشتنی فرض کنیم. نباید احساس کنیم دنیا با ما در جنگی همیشگی است و یا اصلا ما لیاقت خوشبخت بودن و فرصت خوشبخت بودن را نداریم. اگر به چنین احساساتی در چنین روابطی دست پیدا کردیم، قطعا نیازمند آن هستیم که با یک مشاور روانشناس صحبت کرده و احساساتمان را با او در میان گذاریم و به درمان خود پردازیم.
بررسی روابط عشق- نفرت
اگر خودتان را در این نوع روابط می بینید، باید چیزهای بیشتری از یک رابطه را برای خود مطالبه کنید، تغییر دهید و بدانید که چگونه در چیزهایی که دیگر برای شما فایده ای ندارد، مشارکت می کنید :
- از احساسات خود بیشتر آگاه باشید: فعال تر شوید و به جای پذیرش منفعلانه آن، در مورد چرخه ی سمی رابطه خود بیاموزید. شروع به نام گذاری و تشخیص احساسات و واکنش های خود نسبت به رفتار شریک زندگی خود کنید. این الگو را با نوشتن احساسات و عواطف خود شروع کنید. هنگامی که برای پردازش احساسات خود وقت بگذارید، دید پیدا خواهید کرد و راه حل های جدیدی برای مشکلات خود خواهید دید که قبلا در نظر نمی گرفتید.
- از حد و مرز گذاری غافل نشوید: دقیقا آن چه را که برای شما مفید نیست فهرست کنید تا بتوانید اقداماتی را که در آینده باید انجام دهید را تعیین کنید. با تعیین محدودیت در روابط و جنبه هایی که دیگر تمایلی به تحمل آن ها ندارید، قدرت خود را پس بگیرید.
- به دنبال کمک باشید: افرادی که در این روابط هستند منزوی هستند و از حمایت اجتماعی از طرف خانواده و دوستانی که می توانند تجربیات آن ها را تایید کنند و به آن ها در مدیریت مشکلات کمک کنند، محروم هستند. به احتمال زیاد، شما دیدگاه روشنی ندارید و موقعیت شما در رابطه باعث می شود در رویکرد خود برای مدیریت آن سوگیری داشته باشید.
- تصمیم بگیرید که چگونه می خواهید ادامه دهید: لزوما نیازی به پایان دادن به رابطه یا جدایی ندارید، اما بر نحوه ی مشارکت خود در رابطه کنترل دارید. نقشی که در جنبه های نامطلوب رابطه ایفا می کنید را بشناسید و شروع به ایجاد تغییرات یا تغییرات کوچک در نحوه ی پاسخگویی به تعارض کنید و متوجه شوید که چگونه شریک زندگی شما در واکنش تغییر می کند یا تغییر نمی کند.