اینجا نه جشن تولد است نه عروسی!+عکس
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از فارس، تلفن همراهم زنگ میزند. خانم مدیر دبستان قدس پشت خط است" سلام خانم خبرنگار، حاضری با ما راهی روستای سفیده خوان شوی و جشن عبادت دختران روستا را در قاب تصویر، کلمه ها و واژه ها ماندگار کنی؟".
از تماسش خوشحال میشوم، چشم میگویم و برنامه میچینیم برای سفر به روستای سفیده خوان. روستایی که هفت سفره پرآب دارد و طبیعت سرسبز، زیبا و چشم نواز آن روح را صیقل میدهد.
ساعت هفت صبح به همراه بانو زینب سادات فاطمی، خانم مدیر دبستان راهی روستای سفیده خوان میشویم.
خانم مدیر رانندگی میکند و من کنار دست او از هر دری سخنی میگویم تا به اصطلاح پلی بزنیم به جاده و راه کوتاهتر شود.
برای رفتن به روستای «سفیدهخوان» از بخش «باسمنج» و روستاهای «هروی»، «بیرق» و «لیقوان» عبور می کنیم و بعد از یک ساعت به مقصد می رسیم.
در روستا خانم مدیر آشنای همه اهالی است. همه از کوچک به بزرگ با او سلام و احوالپرسی میکنند.
جلوی مدرسه توقف کوتاهی می کنیم. سر در مدرسه را نگاه می کنم( دبستان قدس، دبیرستان دوره اول شهید پورقادر و دبیرستان دوره دوم حضرت رقیه) یعنی سه مدرسه در دل یک مدرسه.
خانم مدیر همچون نگین
به محض اینکه خانم مدیر وارد می شود دختران همچون قاب نگین دور او حلقه می زنند و در آغوشش می گیرند. خانم مدیر مهلت میخواهد تا مهمان همراهش را معرفی کند.
"دخترای خوب من این خانم خبرنگاره و از تبریز اومده تا از جشن عبادت شما گزارش بنویسه"
دختران یکی یکی سلام میکنند. به نظر میرسد خیلی ذوق زده و هیجان زده هستند.
حالا آنها کمی آرام شده اند و اندکی بعد خانم مدیر از آنها می خواهد با کمک همدیگر لوازمی که برای مراسم جشن لازم است به مسجد روستا ببرند.
به مسجد روستا می رویم، خانم مدیر و معلمان مدرسه قبل از آمدن مهمانان، سِن و جایگاه زیبایی را تدارک دیدهاند.
بادکنک آرایی با بادکنکهای سفید و صورتی و میزی که روی آن ساتن سفیدی کشیده شده با گلبرکهای سفید و سبز زیبایی آن را چند برابر کرده است.
کیک خوشمزهای با عروسک دختری در حال نماز خواندن روی سجاده سفید و صورتی خامهای و دسته گل صورتی زیبا در کنار کیک قرار دارد.
در گوشه دیگری از سِن میزی پر از جایزه است که روی آن ساتن زرد خوشرنگ کشیده شده است.
در حسینیه مسجد تعدادی از دختران مشغول تمرین کردن سرود هستند و تعدادی دیگر چادرهای قشنگی که برای جشن تکلیف خریده اند را سر می کنند.
جشن تکلیف برای دختران کلاس سوم، ششم و هفتم مدرسه است.
ششم و هفتم؟!
از مدیر مدرسه میپرسم ششم و هفتم برای چه؟ او توضیح میدهد که این دو پایه وقتی سوم میخواندند، دوران کرونا بود و جشن تکلیفی برایشان گرفته نشده و به خاطر همین، خواستم این عزیزان را هم به آرزوی دلشان برسانم. نگاه به چهره تکتک ششمیها و هفتمیها می کنم برق ذوق و خوشحالی در چشمانشان پیداست.
رزهای زیبا تقدیم به دختران
تمرین گروه سرود که تمام می شود خانم مدیر اعلام می کند تمام دختران آماده شده، به مسجد بیایند و در ردیف های منظم بنشینند.
هر کدام از دختران با چادرهای یک دست سفید با حاشیه و سرآستین گلدوزی شده و کیف صورتی وارد مسجد میشوند.
درگاه ورودی مسجد با گل های ریز و تورهای قرمز، سبز و سفید آذین بندی شده و وقتی وارد می شوند یکی از معلم ها یک شاخه گل رز قرمز تقدیم آنها می کند.
دخترها به محض اینکه در ردیف های منظم می نشینند سجاده های صورتی خود را باز کرده و با آن تسبیح های خوش رنگ صلوات می فرستند.
دلبری دخترانه
به نظرم وقتی خدا می خواست به دنیا و کائنات رنگ بپاشد صورتی سهم دختربچه ها شد تا دلبری کنند با آن ست های صورتی رنگ زیبا. دختران چادرهای سفید با گل سرِ صورتی پوشیده اند کیف هایشان هم صورتی است با هم می خندند. با دیدن آنها دلم پر می زند کاش من هم دختربچه رنگی پوشی مثل آنها بودم. ما که از این چیزها ندیده ایم، بچگی های ما اینها مُد نبود، نه جشن تکلیفی برایمان گرفتند و نه مثل اینها ذوق کردیم برای سِت صورتی هایمان.
تمام بچگی ما لابه لای ترسهای شبانهروزی صدای موشکها، بمبارانها و آژیر وضعیت قرمزها گم شد.
عروسک شیرین بیان
حالا همگی وارد مسجد شده اند. یکی از دختر خانمها که اسمش کوثر است قرآن کریم را آورده و در جایگاه قرار میدهد. سپس گروه تلاوت باهم سوره کوثر را می خوانند و بعد همگی به احترام سرود ملی قیام کرده و آن را باهم زمزمه می کنند.
این جشن قشنگ و زیبا یک خانم مجری پرشور هم داشت.خانم مجری هم یک عروسک بزرگ داشت به اسم شاپرک.
او به همراه شاپرک خانم وارد شد و از همان ابتدا شروع کرد به بلبل زبانی و شیرین بیانی.
عروسک پر جنب و جوش خانم مجری همه کار می کرد. اول که حال و احوال تک تک مان را پرسید. بعد هم مسابقه 20 سوالی راه انداخته بود و هی سوال بود که می پرسید.
دخترا بگید ببینم قبل از نماز خواندن چکار میکنیم؟ دخترها هم با صدای بلند گفتند" وضو میگیریم".
شاپرک اسم سوره ای از قرآن کریم را می پرسد که خوردنی بوده و رنگ آن سبز است و معمولا به عنوان چاشنی و همراه غذا میل میشود.
شده ام 9 ساله
تعدادی از دختران دست بلند می کنند. جواب چند نفر از آنها درست و چند نفری هم اشتباه بود. شاپرک می گوید جواب سووال زیتون و همان سوره تین است و آنها به افتخار خودشان کف میزنند. ادامه کف زدن ها به شعر خواندن شاپرک منجر می شود.
ما به جشن فرشته ها دعوت شدیم، جشن فرشته ها مبارک .
شاپرک رو به دخترخانمها میگوید " شماها به مهمونی دعوت شدهاید، یعنی خانم شدهاید یعنی قدتون بزرگ شده ، یعنی مجوز گرفته اید برای راز و نیاز کردن با خدا" و دخترها همگی با صدای بلند می گویند بله و با هم می خوانند:
شده ام نه ساله جشن تکلیف من است
جا نماز و چادر همه در کیف من است
دین من اسلام است من مسلمان هستم
می رسد صوت اذان شاد و خندان هستم
چادری داده به من هدیه ای مادر من
مثل تاجی از گل چادرم بر سر من
شده ام نه ساله
بعد از این خوشحالم چون فرشته شده است دست هایم
بالم می پرم رو به خدا
لحظه سبز نماز
پنج نوبت هر روز
می کنم راز و نیاز
مثل گل می شکفم
باز در سایه دین
ای خدا شکر شدم
زود همسایه دین
بعد از اینکه شعرخوانی تمام می شود شاپرک سربه سر دخترها میگذارد و آخر سر میگوید بچهها بیایید باهم بازی کنیم. چه بازی؟
من عبارت هایی را میگویم برای عبارت خوب و مناسب بگویید شکر خدا و برای عبارت نامناسب بگویید وای وای.
بازی شروع میشود.
شاپرک می گوید: پُرخوری کردن و دخترها با صدای بلند می گویند وای وای و بازی ادامه پیدا می کند.
نماز خواندن: شکر خدا
چلوکباب خوردن: شکرخدا
گول خوردن: وای وای
بانظم بودن: شکرخدا
دروغ گفتن و کلک زدن: وای وای
تنبلی کردن: وای وای
شاپرک سوالات را عوض کرده و مسابقه ای با موضوع نماز برگزار می کند.
در طول روز چند رکعت نماز می خوانیم؟ دوباره دخترها دست بلند می کنند و با هم جواب می دهند 17 رکعت.
کدوم نماز دو رکعت هست؟ نماز صبح
نمازهای چهار رکعتی کدامند؟ دختران هنوز نمیتوانند نمازهای چهار رکعتی را جداگانه نام ببرند.
شاپرک به کمکشان می آید و باهم می گویند نماز ظهر، عصر و عشاء چهاررکعتی هستند و فقط نماز مغرب سه رکعت دارد.
حالا نوبت به اجرای نمایش نیلوفر می رسد. گروه نمایش نیلوفر وارد می شود.
نمایش با موضوع شکر نعمتهای خدا با مشارکت دانش آموزان اجرا می شود.یکی از آنها عکسی از خورشید، یکی عکس زنبور عسل و دیگری عکسی از گل و طبیعت را مقابل صورت گرفته و نقش آن را ایفا می کند.
دانش آموز دیگری با اسم نیلوفر در حالی که لباس سنتی آذری پوشیده در مورد نحوه تولید عسل سووال پرسیده و زنبور عسل هم با زبان کودکی در مورد تولید عسل و نقش خورشید و گل ها در تولید عسل توضیح می دهد.
اجرای نمایش که تمام میشود شاپرک دخترها را به خواندن شعر دیگری تشویق میکند.
دخترخانم ها ؛ بله
حاضرید باهم شعر بخونیم ؛ بله
پس یک ، دو ، سه
و همه با هم می خوانند
دنیا دنیا این صدای شیر دختران غیوره
دنیا دنیا این صدای بچه های سرزمین نوره
· · • • • ✤ • • • · ·
من کاری میکنم بگن حماسه سازم
جز مادر و پدر از همه بی نیازم
· · • • • ✤ • • • · ·
ایرانی جماعت باخت نمیده هیچوقت
ممکن نیست که به بازی دنیا ببازم
· · • • • ✤ • • • · ·
من دختر ایرانم من دختر ایرانم
من با اصالتم دختر ایرانم
· · • • • ✤ • • • · ·
کوه نجابتم دختر ایرانم
دریای عزتم دختر ایرانم
دختر ایرانم
· · • • • ✤ • • • · ·
دنیا قشنگ تر میشه با لبخندم ، محکم گره روسریمو میبندم
· · • • • ✤ • • • · ·
کار بزرگی روی شونه منه
من محور خانواده آیندم
· · • • • ✤ • • • · ·
الگوی ما بهترین خانوم دنیاست
الگوی ما فقط حضرت زهراست
شعرخوانی آنها به پایان می رسد و کم کم عقربه های ساعت نزدیک شدن به لحظه های ملکوتی اذان ظهر را یادآوری می کنند.
همان طور که دخترها در صف های منظم نشسته اند خانم مدیر گل های رز پرپر شده را روی سر آنها می پاشد و سپس یک شاخه گل رز همراه با لبخند هدیه می دهد و آنها روی سجاده هایشان می گذارند.
دوباره به افتخار خودشان دست و جیغ و هورا سر می دهند و خانم مدیر اعلام می کند تا دقایقی دیگر وقت اذان ظهر و اقامه نماز به امامت روحانی مسجد روستا است.
طولی نمی کشد روحانی مسجد روستا وارد می شود و در ابتدا مطالبی در مورد اهمیت نماز، جشن تکلیف و عمل به وظایف دینی مطالبی را مطرح می کند و سپس نحوه نماز خواندن به صورت فرادی و نماز جماعت را به آنها توضیح می دهد.
دختران بعد از شنیدن صحبت های روحانی مسجد وضو می گیرند.
نوای ملکوتی اذان در روستا می پیچد و اینجا دخترانی که به سن تکلیف رسیده اند بی ریاترین نماز خود را به جماعت اقامه می کنند.
بعد از اقامه نماز نوبت به اهدای جوائز می رسد. خانم مدیر جایزه ها را ببن آنها تقسیم می کند.
حالا نوبت به بریدن کیک های خوشمزه جشن تکلیف و پذیرایی می رسد. سه کیک ، سه عروسک چادر به سر و سه سجاده خامهای!
اولیای دانشآموزان مشغول بریدن کیک ها و تقسیم بندی آن می شوند.
دخترکان هم با شور و شوق خاصی با هم حرف می زنند و من مطمئنم هیچوقت خاطره این جشن تکلیف را از یاد نمی برند.
جشنی که دل های آنان را به خدا نزدیک کرده و آموختند که اذان زنگ تلفن خداست و وقتی به صدا درمی آید خداوند مشتاق است که صدای بنده اش را بشنود پس چه بهتر که به محض شنیدن زنگ تلفن خدا با خدا حرف بزنیم.
جشن بی تکلف و بیریای عبادت دختران روستای سفیده خوان به پایان می رسد و ما یک ساعت بعد دوباره راه جاده را در پیش می گیریم تا به تبریز برگردیم.
در میانه راه فرصتی فراهم می شود تا خانم زینب سادات فاطمی مدیر مدرسه از اقداماتی که در این مدرسه صورت گرفته برایم توضیح دهد.