دسته بندی ها

سیاست
جامعه
حوادث
اقتصاد
ورزش
دانشگاه
موسیقی
هنر و رسانه
علم و فناوری
بازار
مجله خانواده
ویدیو
عکس

جستجو در ساعدنیوز

جامعه /

ازدواج جنجالی مرد لرستانی با زنی که یک متر از او بلندتر است+عکس 

یکشنبه، 27 فروردین 1402
ساعدنیوز : یک مرد کوتاه‌قد با یک زن 180سانتی‌متری ازدواج کرده است.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعدنیوز به نقل از همشهری آنلاین، وقتی از هیجان‌انگیزترین اتفاق زندگی‌اش حرف می‌زند صورت سیاه‌سوخته‌اش از خجالت به سرخی می‌زند. 10 روز از مراسم عروسی‌اش می‌گذرد اما هنوز لباس‌های عروسی‌اش را می‌پوشد و ادکلن می‌زند و بعد می‌رود مغازه‌. خوش‌برخوردتر از قبل شده و دوستانش به چشم یک مرد به او نگاه می‌کنند. از نظر آنها مهران دیگر مرد کوچکی نیست؛ او الان زن دارد و دوست دارد که 5-6 تا بچه هم داشته باشد. او حتی تصمیم گرفته اسم پسر اولش را «علی» و اسم دخترش را «زینب» بگذارد.

مهران از هر چیزی که مربوط به روز عروسی و این چیزها باشد سریع می‌گذرد؛ نه اینکه این مسائل را جزو زندگی شخصی‌اش نداند؛ او از اینکه بگوید چگونه عاشق همسرش شده خجالت می‌کشد. برای همین وقتی می‌گویی «چقدر همسرت را دوست داری»؟ اول نیشش تا بناگوش باز می‌شود بعد پلک‌هایش را روی هم فشار می‌دهد، خجالت می‌کشد و آخر سر با لحنی عاشقانه می‌گوید: «روزی 100 بار بهش می‌گویم دوستت دارم». باید باشی و ببینی که چطور این مرد، واژه‌های عاشقی‌اش را کنار هم می‌چیند تا با کمترین جمله‌ها حرف دلش را بزند. مهران این روزها خوشبخت‌ترین مرد روی زمین است چون توانسته جواب خیلی‌ها که تا امروز سر کارش می‌گذاشتند را با ازدواج با یک زن 180سانتی‌متری بدهد.

5 سال عاشقی!
مهران 5سال پیش قبل از اینکه کسی باخبر شود دل دخترعموی بابایش را به دست آورد و همه قرارومدارها را با او گذاشت. خودش می‌گوید اگر بابایش خبردار می‌شد پوستش را می‌کند. اما هر چه بوده به خیر گذشته و الان مهران با دخترعموی پدرش وصلت کرده است؛ «چندسالی با هم حرف زدیم. بعد که دیدم همه‌چیز قطعی شد به خواهرم گفتم تا با شوهرش بروند و با او حرف بزنند. به خواهرم تاکید کردم کسی چیزی نفهمد چون نمی‌خواستم کسی خبردار شود. می‌دانستم که او تصمیمش را گرفته از آنهایی نبود که طاقچه‌بالا بگذارد. پدرش مدتی مخالفت کرد ولی خواهرم آن‌قدر اصرار کرد تا بالاخره پدرش راضی شد».

مثل مرد حرف زدم
مهران با قد و بالای کوتاهی که دارد جلوی در مغازه فرش‌فروشی‌ای که با برادرانش در آن شریک است ایستاده و نگاه‌های عابران را دنبال خودش می‌کشد؛ عین خیالش هم نیست؛ یک دست‌اش را داخل جیب شلوارش گذاشته و دیگری را به لولای در تکیه داده و با قدوبالای هیجان‌انگیزش دارد توضیح می‌دهد که چطور چند روز قبل از عروسی با همسرش حرف زده تا واقعیت‌ها را برایش بگوید؛ «چند روز قبل از عروسی با هم حرف زدیم. گفتم من این هستم؛ با همین قد و هیکل. گفتم بعدا زمان پشیمانی نیست؛ من الان شغل ثابتی ندارم، توی شهر هم زندگی می‌کنم؛ اگر می‌خواهی پشیمان بشوی همین الان خوب است چون بعد سخت می‌شود که از هم جدا شویم». چهره مهران بعد از این حرف‌ها و وقتی می‌خواهد جواب همسرش را بگوید دیدنی است. حس مردانه‌ای گرفته و از حرف‌های همسرش که گفته تا زنده است به پای مهران می‌ماند می‌گوید؛ «خانم‌ام گفت هیچ‌کس به من اجبار نکرده که با تو ازدواج کنم؛ خودم می‌خواهم. وقتی رفتیم زیر یک سقف حتی جانم را برایت می‌دهم. برای من پول و این چیزها مهم نیست؛ چیزی که برایم مهم است خود تو هستی؛ مهران!».

خواستگارهای قبلی رد شدند
به قد و هیکل مهران نگاه نکنید؛ او قبل از اینکه به خواستگاری خانم‌اش برود خودش چند تا خواستگار پروپاقرص داشته. باور نمی‌کنید؟ «دو تا خانم هم‌قد خودم قبل از اینکه ازدواج کنم به من پیشنهاد ازدواج دادند. خانم‌های خوبی بودند. من هم رفتم با پزشک مشورت کردم اما پزشک گفت این کار را نکنم چون ممکن است به لحاظ ژنتیکی بچه‌هایمان هم مثل خودمان کوتاه‌قد شوند. من هم حرف دکتر را قبول کردم چون نمی‌خواستم بچه‌هایم آسیب ببینند». اما مهران الان که مطمئن شده بچه‌هایش آسیب نمی‌بینند دلش هوای بچه کرده و می‌خواهد هرچه زودتر اولین بچه‌اش به دنیا بیاید«بچه خیلی دوست دارم؛ برایم فرقی نمی‌کند دختر باشد یا پسر، مهم این است که سالم باشد. ولی بچه باید زیاد باشد؛ مثلا 6-5 تا خوب است. اسم پسر اولم را علی و دخترم را زینب می‌گذارم». مهران البته در مورد تعداد بچه‌ها هنوز با همسرش حرف نزده اما خودش می‌گوید: «اولش یک‌کم ناز می‌کند اما راضی می‌شود».

او مرا با این وضعیت انتخاب کرده است
به‌اش نمی‌آید اهل زدن حرف‌های عاشقانه باشد. اما او در این باره می‌گوید: «به‌هرحال اگر کسی را دوست داری باید بهش بگویی؛ من هم روزی صد بار می‌گویم دوستش دارم. او هم به من می‌گوید». مهران از اینکه این حرف‌ها را می‌زند خجالت می‌کشد اما خب او هم برای کارش دلیل دارد؛ «زنم من را با این وضعیت انتخاب کرد. شاید کمتر دختری توی این دوره‌ و زمانه حاضر می‌شد با من ازدواج کند؛ برای همین حقش است که بگویم دوستش دارم. من هم بهش می‌گویم (می‌خندد)».

گفتنی است این گزارش جذاب سال 87 در هفته‌نامه همشهری سرنخ منتشر شده است.


2 پسندیدم دیدگاه ها

استخاره آنلاین
فال حافظ آنلاین
فال امروز شنبه 27 مرداد
از سراسر وب
دیدگاه خود را ثبت نمایید
صحبت های شنیدنی حاج آقا قرائتی در شبکه 3 سیما +فیلم/ من نمیتونم روی زلیخا را زمین بندازم
کنایه ی شهربانو منصوریان : یه گونی مدال دارم همه رو میدم کاری کنید منم دانشگاه قبول کنید خانم دکتر شم ! / دختر ایرانی بازم غوغا کرد + ویدیو
تعرفه استخراج مقاله از پایان نامه
پایان نامه خود را چگونه به مقاله تبدیل کنیم؟
بهترین ترجمه با بهترین مترجم آنلاین + معرفی 8 پلتفرم برتر ترجمه
رونمایی از ورزش حرفه ای ایلان ماسک ثروتمند ترین مرد 2023 / مرد خطرناکی که دنیا را متحول می کند + عکس
لباس عروس و دسته‌گل استثنایی یک بانوی گیلانی در سال 1317/ باورتون میشه این لباس‌عروس رویایی و دسته‌گل شیک واسه 86 سال پیش باشه؟/ چه جای قشنگی عکس گرفتن!
پذیرش و چاپ مقاله در مجلات علمی پژوهشی داخلی
کنایه طعنه‌آمیز شهربانو منصوریان به مبینا نعمت‌زاده؛ می‌خواهم دندانپزشک شوم!
اکسپت فوری مقاله برای دوره دکتری