حکایت های آموزنده و جالب درباره آداب صحبت کردن
ابومحمد مشرف الدین مصلح بن عبدالله بن مشرف، متخلص به سعدی، شاعر و نویسنده بزرگ قرن هفتم هجری است. واژه سعدی از نام اتابک مظفرالدین سعد، پسر ابوبکر، پسر سعد، پسر زنگی گرفته شده و استاد سخن، پادشاه سخن، شیخ اجل و استاد، از القاب ویژه این شاعر بزرگ ایرانی به شمار می رود.
سعدی بدون تردید یکی از پنج شاعر اول زبان فارسی و از بزرگترین شاعران ایران است که زیبایی کلام و شیوایی او در نظم و نثر شهرت جهانی داشته و زبانزد همگان است. غزل سرایی سعدی در مورد اخلاق و عرفان، بسیار زیبا و جذاب است و تاکنون کسی نتوانسته تا این حد زیبا غزل بسراید. کتاب های این شاعر بزرگ به زبان های اروپایی هم ترجمه شده است؛ تا جایی که برخی معتقدند اروپا ادبیات فارسی را با اشعار سعدی شناختند. بد نیست بدانید یکی از زبان هایی که کتاب گلستان سعدی به آن ترجمه شده، فرانسوی است.
گلستان سعدی شاهکار شیخ مصلح الدین سعدی، حکیم، شاعر و نویسنده ی بزرگ ایران است. گلستان سعدی شامل داستان های کوتاه و اندرزهای اخلاقی است که در یک دیباچه و هشت باب تنظیم شده است. در ادامه حکایت هایی را از باب هشتم گلستان برای شما آماده کرده ایم.
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گرت ز دست بر آید چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپاپی برو کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.
قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه
به کفر یا به شکایت برآید از دهنی
فرشته اي که وکیل است بر خزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گر جور شکم نیستی هیچ مرغ در دام صیاد نیفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی. حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سدّ رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بکنند اما قلندریان چندان بخورند که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس.
اسیر شکم را دو شب نگیرد خواب
شبی ز معده سنگین، شبی ز دلتنگی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبله عطارست خاموش و هنر نمای و نادان خود طبل غازی، بلند آواز و میان تهی.
عالم اندر میان جاهل را
مَثَلي گفته اند صدیقان
شاهدی در بین کوران است
مُصحفی در سرای زندیقان
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.
میان دو کس جنگ چون آتشست
سخن چین بدبخت هیزم کشست
کنند این و آن خوش دگر باره دل
وی اندر میان کوربخت و خجل
میان دو تن آتش افروختن
نه عقلست و خودر میان سوختن
در سخن با دوستان آهسته باش
تا ندارد دشمن خونخوار گوش
پیش دیوار آنچه گوئی هوش دار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.
یکى یهود و مسلمان نزاع مى کردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان گرین قباله من
درست نیست خدایا یهود می رانم
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
بخود گمان نبرد هیچکس که نادانم
یهود گفت به تورات مى خورم سوگند
وگر خلاف کنم همچو تو مسلمان