حکایت آموزنده و جذاب نزاع چهار نفر بر سر انگور
مثنوی معنوی، اثر گرانسنگ محمد جلال الدین بلخی، شاعر و عارف پارسی گوست. این کتاب از ۲۶۰۰۰ بیت و شش دفتر تشکیل شده است و یکی از برترین کتاب های ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت ایرانی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شده است که در واقع عنوان کتاب نیز می باشد، اگرچه قبل از مولوی، شاعران دیگر؛ مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده بودند؛ ولی مثنوی مولوی از سطح ادبی بالاتر برخوردار است. در این کتاب ۴۲۴ داستان پی در پی به شیوه تمثیل داستان سختی های انسان در راه رسیدن به خدا را بیان می کند. برای شناخت مثنوی، نخست باید به جهان بینی خاص مولانا توجه داشت. جهان بینی مولوی، یک جهان بینی عرفانی است و اساس و محور این جهان بینی، وحدت وجود و وحدت تجلی است. در این رهیافت تمام هستی یکجا به عنوان جلوه ای از ذات کمال الصفات حق تعالی است و راز این تجلی عشق است. یکی دیگر از بنیان های معرفتی جهان بینی مولانا، بازگشت اشیاء به حق است، اشیاء از همان مبدایی که به وجود آمده اند، به همان مبداء بازمی گردند. نگاه خاص به انسان و جایگاه ویژه او در جهان بینی عرفانی مساله مهم دیگری است که در شیوه و روش مولوی در میان حقایق انسانی موثر بوده است، گرچه از دیدگاه عرفا هر موجودی مظهر اسمی از اسمای الهی اند؛ ولی انسان در این جهان بینی عالم کبیر است و جهان عالم صغیر. مولوی از مضامین سیاسی، اجتماعی غافل نبوده و این مقولات را نیز در قالب داستان ها و تمثیلاتی بیان کرده است. در ادامه حکایت نزاع چهار نفر بر سر انگور را مطالعه خواهید کرد.
چهار نفر, با هم دوست بودند, عرب, ترك, رومی و ایرانی, مردی به آنها یك دینار پول داد. ایرانی گفت: «انگور» بخریم و بخوریم. عرب گفت: نه! من «عنب» می خواهم, ترك گفت: بهتر است «اُزوُم» بخریم. رومی گفت: دعوا نكنید! استافیل می خریم, آنها به توافق نرسیدند. هر چند همة آنها یك میوه، یعنی انگور می خواستند. از نادانی مشت بر هم می زدند. زیرا راز و معنای نام ها را نمی دانستند. هر كدام به زبان خود انگور می خواست. اگر یك مرد دانای زبان دان آنجا بود, آنها را آشتی می داد و می گفت من با این یك دینار خواستة همه ی شما را می خرم، یك دینار هر چهار خواستة شما را بر آورده می كند. شما دل به من بسپارید، خاموش باشید. سخن شما موجب نزاع و دعوا است، چون معنای نام ها را می دانم اختلاف شماها در نام است و در صورت, معنا و حقیقت یك چیز است.
شعر نزاع چهار نفر بر سر انگور
چار کس را داد مردی یک درم
آن یکی گفت این بانگوری دهم
آن یکی دیگر عرب بد گفت لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا
آن یکی ترکی بد و گفت این بنم
من نمی خواهم عنب خواهم ازم
آن یکی رومی بگفت این قیل را
ترک کن خواهیم استافیل را
در تنازع آن نفر جنگی شدند
که ز سر نامها غافل بدند
مشت بر هم می زدند از ابلهی
پر بدند از جهل و از دانش تهی
صاحب سری عزیزی صد زبان
گر بدی آنجا بدادی صلحشان
پس بگفتی او که من زین یک درم
آرزوی جمله تان را می دهم
چونک بسپارید دل را بی دغل
این درمتان می کند چندین عمل
یک درمتان می شود چار المراد
چار دشمن می شود یک ز اتحاد
گفت هر یکتان دهد جنگ و فراق
گفت من آرد شما را اتفاق
پس شما خاموش باشید انصتوا
تا زبانتان من شوم در گفت و گو
همراهان عزیز ساعدنیوز ، زبان فارسی یکی از غنی ترین زبان های جهان است که در آن حکایت های بیشماری وجود دارد. برای آگاهی بیشتر درباره این حکایت ها با بخش ضرب المثل ساعدنیوز همراه باشید.
بی صبرانه منتظر نظرات مفید و ارزشمندتان هستیم.