به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز، فارس نوشت:
همسرش که بعد از آن بیماری سخت فوت شد دیگر در و دیوارهای خانه برایش به تنگ آمد، طاقت خانهنشینی و روزمرگیهایش را نداشت. به غیر از آن خرج زندگی و بچهها هم برعهده او بود. برای همین هم به پیشنهاد خواهرزادهاش در مغازه کوچک خوار و بار فروشی او مشغول به کار شد. پیشنهادی که خیلی زود هم به دل خودش نشست و هم به دل مردم روستا، «بتول شفیعی» را میگویم؛ بانوی 47 سالهای که ساکن یکی از روستاهای مبارکه اصفهان است و حجره کوچک او این روزها رایهای خاموش اهالی را زنده میکند!
پای صحبتهای خانم شفیعی مینشینم. البته به خاطر فاصله چندصد کیلومتریمان، تلفنی و از راه دور. لهجهشیرین اصفهانیاش بیش از هرچیز مرا جذب صحبتهایش میکند. از محبت اهالی روستا به خودش میگوید. از اینکه تقریبا با همه اهالی سلام و علیک دارد و آنها را میشناسد. از اینکه روستایشان مثل شهر نیست که سوپرمارکتهای مختلف داشته باشد و فروشگاههای زنجیرهای، یکی دوتا مغازه کوچک بیشتر ندارد که خوار و بار و مایحتاج روزانه مردم را تامین کند و یکی از آنها هم مغازه خواهرزاده بتول خانم است! البته مغازهای که این روزها تبدیل شده است به یک ستاد دلی مشارکت در انتخابات و خانم شفیعی ارتش تکنفره این ستاد است. میگوید:« گفتم که با بیشتر اهالی آشنا هستم، به واسطه همین آشنایی هم هر بار که پایشان را در مغازه میگذارند ناخودآگاه سر صحبت بینمان باز میشود. از احوالپرسیهای معمولی تا موضوعات مهم کشور مثل انتخابات. من هم بین این صحبتها میپرسم که به کی میخواهند رای بدهند؟! اگر بگویند هیچکس و از این حرفها... آنوقت است که شروع میکنم برایشان و چیزهایی که باید بگویم را میگویم، مثلا اینکه رای ندادنشان خودش یکجور رای دادن است البته به دشمن!بعضی از روستاییها بیهیچ دلیل و دلخوری سرشان به زندگیشان گرم است و درگیر اتفاق سیاسی نمیشوند. برای همین کافی است نشانشان بدهی دشمن شاد میشویم با نیامدن آنها پای صندوق رای. برای بعضی دیگر هم از انتخاب رئیسجمهوری میگویم که مثل شهید رئیسی گرهگشای کشور باشد و دلسوز مردم. خدارا شکر حرفهایم به دلشان مینشیند، به قول مشتریها دلشان را قرص میکنم، با هر مرددی هم که حرف زدم جمعه پیش، پای صندوقهای رای بود!»
چند روز پیش بود که یکی از خانمهای محله برای خرید به مغازه بتولخانم آمد. وقتی بتول خانم به رسم همیشه از او پرسید به کی رای دادی؟! خیالش را راحت کرد که در انتخاب مشارکت داشته اما گفت:«چه میدانم من که شناختی ندارم فامیلهای همسرم گفتند بنویس فلانی و من هم نوشتم. حالا چه فرقی میکند کدام رئیسجمهور شود!»بتول خانم میان دعوت به مشارکتهایش هیچوقت جانبداری خاصی نمیکند، حتی اگر کسی طرفدار کاندید موردنظر او هم نباشد باز از این که پای صندوقهای رای حاضر میشود و عهد و پیمان با کشور تازه میکند، خشنود است. اما آن روز به خاطر این بیاهمیتی برخی افراد به رایشان دلگیر و ناراحت بود! «گفتم یعنی چی؟! چرا برای رای خودت ارزش قائل نیستی؟! اصلا از نامزدها شناخت داری؟! کاغذبازی که نیست میخواهی آینده 4ساله یا 8 ساله کشور را مشخص کنی، یعنی شرایط چهارسال زندگی خودت و خانوادهات را. اصلا میدانی با همین یک رای تو اگر فرد نااصلحی روی کار بیاید و شرایط زندگی مردم سختتر شود چقدر حقالناس به گردنت میماند؟! برای رای خودت ارزش قائل باش!»
جوانها در بحث و مباحثه از همه سرسختترند، به قول بتول خانم انگار هزار منطق بیاساس و جواب صد من یک غاز توی آستینشان دارند که جلوی رویت بگذارند. انگار خیلی زود فراموش میکنند که هر رئیسجمهوری چه دستاوردهایی برای کشور در سطح کلان ایجاد کرده و یا چه ضررها و خسارتهایی به بار نشانده است. اما بتول خانم خوب میداند چطور همه اینها را برایشان یادآوری کند:«میگفت برای چی رای بدهم؟! چه فرقی به حال من میکند که چه کسی رئیسجمهور شود؟! حالا این جوان هم خانه دارد و هم ماشین، خداراشکر شغل خوبی هم دارد. گفتم فرقش این است که ممکن است رئیسجمهور ناکارآمدی بیاید سرکار و مثل چندسال پیش بسیاری از کارخانهها تعطیل شود و شما هم اخراج شوی! چندلحظه فکر کرد و پرسید حالا دور دوم کی هست؟»
بعضیها توی روستا کسی را ندارند که دنبالشان برود و دستشان را بگیرد و آرام آرام تا شعبههای اخذ رای ببردشان، اگر هم دارند کمتر در قید و بند این مسائل هستند. مثل چند نفر از پیرزنهای روستا و آن خانم تنها و بداخلاقی که هیچ دوست و همصحبتی ندارد. اما بتول خانم تنها همصحبت اوست، تنها کسی که در جواب این بداخلاقیها وپرخاشگریها محبت نثار او میکند و صبوری پیش میگیرد.روز انتخابات بتول خانم یکی یکی به در خانه این افراد رفت و دعوتشان کرد پای صندوقهای رای، به اهالی روستا گفته بود حتی یک رای هم یک رای است من میآورمشان! نتیجه همه این دلسوزیها آماربالای مشارکت روستایشان در انتخابات بود آماری که بتولخانم امید دارد در دور دوم بیشتر از اینها باشد!
6 ماه پیش