ارزش یادگیری اصطلاحات رایج آلمانی
بعد از اینکه زمانی را صرف یادگرفتن اصطلاحات رایج آلمانی کردید، خواهید دید که متوجه نکات دقیق و ظریف و جدید کتاب ها و سریال های تلویزیونی موردعلاقه تان، می شوید.
یادگیری اصطلاحات آلمانی نه تنها باعث افزایش درک مفاهیم آلمانی می شود، بلکه شما را با فرهنگ و تاریخ آلمان نیز آشنا می کند. اصطلاحات آلمانی سرشار از ارجاعات و اشاره به غذاهای محبوب آلمانی نظیر سوسیس، نان رولی، و خردل است. یادگیری زبان یک دفعه خوشمزه شد (و اگر می خواهید از این هم گرسنه تر شوید، حتماً پست ما، مربوط به لغات غذاهای آلمانی را ببینید).
باید از اصطلاحات استفاده کنید.
بعضی وقت ها، فقط یک اصطلاح است که کمکتان می کند تا منظورتان را دقیق بیان کنید. نهایتاً، هرکس برای نشان دادن نظرات و شخصیت خودش، به طور متفاوت از زبان استفاده می کند. اصطلاحات کمکتان می کنند تا استایل آلمانی منحصربه فرد و مشخص خودتان را بیابید. حتماً نمی خواهید مثل کتاب های درسیتان –یا بدتر به نظر برسید ، مثل مادربزرگ یا پدربزرگ کسی، که حرف زدنشان قدیمی است. خیلی هم خوب و عالی، هیچکس نمی خواهد اینگونه باشد؟ چه عالی! در زبان انگلیسی هم شبیه به این(اینگونه حرف نمی زنید) نیستید، پس چرا باید در زبان آلمانی اینگونه حرف بزنید؟ دانستن اصطلاحات درست می تواند کمکتان کند که بیشتراز هر زمان دیگری مثل خودتان باشید.
البته، نکتۀ قابل توجه درمورد اصطلاحات این است که آن ها می توانند گیج کننده باشند و به خاطر سپردنشان نیز سخت باشد، زیرا اغلب نمی توانید از تک تک کلمات معنای آن ها را بفهمید. باید آن ها را در متن (بستر) یاد بگیرید.
FluentU بهترین ابزار برای اینکار است. FluentU ازطریق ویدئوهای موسیقی، آگهی های تبلیغاتی و سخنرانی های الهام بخش، اصطلاحات آلمانی و زبانی که در دنیای واقعی از آن استفاده می کنند را به شما آموزش می دهد. FluentU می گذارد که آلمانی واقعی را آن طور که مردم در زندگی واقعی از آن استفاده می کنند، یاد بگیرید.
می توانید روی هر کلمه ای که می خواهید معنی آن را چک کنید، بزنید. برای هر تعریف، مثال هایی نوشته شده که کمکتان می کنند تا بفهمید از این کلمات چگونه استفاده شده است. اگر با کلمۀ جالبی برخوردید که معنای آنر ا نمی دانید، می توانید آن را به یک لیست لغت اضافه کنید.
FluentU فقط مخصوص تماشای ویدئو نیست. بلکه یک خط مشی کامل برای یادگیری است. برای این طراحی شده تا همۀ لغات از هر ویدئویی را ب طور موثر به شما یاد دهد. برای مشاهدۀ مثال های بیشتر از لغتی که درحال یادگیری آن هستید، صفحه را به سمت چپ یا راست بکشید.
FluentU همچنین لغاتی را که درحال یادگیریشان هستید پیگیری می کند، و سپس براساس کلماتی که از قبل یاد گرفته اید ویدئوها و مثال هایی را به شما پیشنهاد می کند. این یک تجربۀ کاملاً شخصی است.
پس، حال آنکه اصطلاحات موجود در این لیست، سطح زبان شما را ارتقا می دهند، با کمک FluentU در واقع نیازی نیست که بخواهید قبل از لذت بردن از محتوای بومی زبان آلمانی، زبان اصطلاحی را یاد بگیرید.
استفاده از FluentU را از وبسایت آغاز کنید، یا اپ آن را از iTunes store یا Google Play Store دانلود کنید.
20 اصطلاح رایج آلمانی که کمکتان می کنند تا مانند یک بومی آلمانی به نظر برسید.
به نظر رسیدن مثل یک بومی (native)
ما در این قسمت، لیست شگفت انگیزی ازاصطلاحات آلمانی را در کنار ترجمۀ تحت اللفظیشان، معادل فارسیشان، و مثال هایی از نحوۀ استفاده از آن ها ارائه داده ایم. هرچه زودتر آن ها را به زبان آلمانیتان اضافه کنید تا دوستان آلمانی زبانتان را تحت تاثیر قرار دهید!
Um den heiben Brei herumreden
ترجمۀ تحت اللفظی: حرف زدن دربارۀ فرنی داغ
معادل انگلیسی و فارسی: to beat around the bush (به مطلب اصلی نپرداختن)
(از آنجا که انتخابات به زودی انجام خواهد شد، این سیاست مدار طفره می رود و اصل مطلب را نمی گوید.)
Da kannst du gift drauf nehmen
ترجمۀ تحت اللفظی: می توانی روی آن سم بریزی.
معادل فارسی: می توانی بر سر آن روی زندگیت شرط ببندی (مطمئن شوید که آن به وقوع خواهد پیوست)
(اون یه روزی معروف می شه، مطمئن باش که این اتفاق میفته.)
sich zum Affen machen
ترجمۀ تحت اللفظی: از یک نفر میمون ساختن
معادل فارسی: از خود یک احمق ساختن
(هنس اون کار رو به دست نمیاره، در طول مصاحبه، از خودش یه احمق ساخت و خودشو مسخرۀ دیگران کرد)
zwei Fliiegen mit einer Klappe schlagen
ترجمۀ تحت اللفظی: کشتن دو پرنده با یک ضربه
معادل فارسی: با یک تیر دو نشان زدن
(از آنجایی که باید برم دنبال کارام تا بتونم تو مرکز شهر بدوم، پس می تونم با یه تیر دو نشون بزنم (هم می تونم برم دنبال کارام هم یه بهونه ای می شه که تو مرکز شهر بدوم) )
eine Extrawurst verlangen
ترجمۀ تخت اللفظی: درخواست برای سوسیس بیشتر
معادل فارسی: انتظار برخورد خاص و ویژه ای (احترام)داشتن
(از اونجایی که اون پسر رئیسه، همیشه انتظار داره باهاش خاص برخورد بشه.)
Himmel und Holle in Bewegung setzen
ترجمۀ تحت اللفظی: بهشت و جهنم را به حرکت درآوردن
معادل فارسی: زمین و زمان را به هم دوختن
(اون برای به دست آوردن دو تا بلیط کنسرت، زمین و زمانو به هم دوخت.)
Da steppt der Bar
ترجمۀ تحت اللفظی: خرس در آنجا میرقصد
معادل فارسی: مهمانی خوبی خواهد شد
(امشب می رم خونۀ ماریا. مهمونی خوبی خواهد شد.)
یک اصطلاح نزدیک و مرتبط به dancing bear(خرس درحال رقص)، burning air (هوای درحال سوختن) است.
این یک اصطلاح مشابه و با معنی یکسان است: Da brennt die Luft!
Tomaten auf den Augen haben
ترجمۀ تحت اللفظی: گذاشتن گوجه فرنگی بر روی چشمان یک نفر
معادل فارسی: در مورد اتفاقات درحال وقوع پیرامون، بی توجه بودن
(دوست پسر آنا داره بهش خیانت می کنه، اما اون به اتفاقات اطرافش بی توجهه.)
Den Nagel auf den Kopf treffen
ترجمۀ تحت اللفظی: (عمل یا سخن) به موقع و به جا انجام دادن، تیر را به نشان زدن
معادل فارسی: (عمل یا سخن) به موقع و به جا انجام دادن، تیر را به نشان زدن
(تو درست می گی! درست زدی تو خال.)
Ich vershete nur Bahnof
ترجمۀ تحت اللفظی: من فقط می توانم "ایستگاه قطار" را بفهمم.
معادل فارسی: از آن سر در نمی آورم
(تو متوجه گویشش می شی؟ منکه ازش سر در نمیارم.)
Weggehen wie warme Semmeln
ترجمۀ تحت اللفظی: شبیه نان های رولی باشید
معادل فارسی: فروش زیاد داشتن
(شیرینی هایی که استفان درست کرده بود، رو هوا به فروش میرن.)
seinen Senf dazugeben
ترجمۀ تحت اللفظی: خردلشان را اضافه کنید
معادل فارسی: تحت هر شرایطی نظر خود را گفتن
(پیتر خیلی زیاد حرف می زنه، همیشه هم باید نظر خودشو تحت هر شرایطی بگه.)
jdm. Die Daumen drucken
ترجمۀ تحت اللفظی: فشاردادن انگشتان شصتتان برای کسی
معادل فارسی: برای کسی آرزوی موفقیت کردن
(موفق باشی! برات آرزوی موفقیت می کنم!)
etw. Wie seine Westentasche Kennen
ترجمۀ تحت اللفظی: چیزی را مثل جیب جلیقۀ یک نفر شناختن
معادل فارسی: مثل کف دست شناختن
(هیچ وقت تو برلین گم نمی شم. اونجا رو مثل کف دستم می شناسم.)
Man soll den Tag nicht vor dem Abend loben
ترجمۀ تحت اللفظی: تا قبل از غروب، از آن روز تمجید نکن
معادل فارسی: جوجه رو آخر پاییز می شمرن
(نگو آرژانتیم جام جهانی رو می بره، جوجه رو آخر پاییز می شمرن.)
Jdm. Ein Ohr abkauen
ترجمۀ تحت اللفظی: گوش یک نفر را با جویدن از بین ببرید
معال فارسی: سر یک نفر را (با زیاد حرف زدن) بردن
(اون بچه نمی تونه ساکت بشه. داره سرمو میبره.
Klar wie KloBbruhe
ترجمۀ تحت اللفظی: مانند سوپ دامپلینگ(نام یک نوع غذا)شفاف باشد.
معادل فارسی: بسیار واضح و قابل فهم
(متوجه منظورم می شی؟ واضحه؟)
Dumm wie Bohnenstroh
ترجمۀ تحت اللفظی: مثل کاه ساکت بودن
معادل فارسی: بسیار نادان بودن
(فقط مزخرف میگه، خیلی نادون و احمقه.)
die Kirche im Dorf lassen
ترجمۀ تحت اللفظی: کلیسا را در روستا بگذاری
معادل فارسی: هیجان زده نشدن و از دست ندادن کنترل احساسات
(فیلم بد نبود، لطفا هیجان زده نشو )
Schwein haben
ترجمۀ تحت اللفظی: یک خوک داشتن
معادل فارسی: بسیارخوش شانس بودن
(با اینکه درس نخوند، تو امتحان قبول شد. خیلی خوش شانسه.)