خانواده اي را در نظر بگيريم كه شامل ٣ عضو است. پدر، مادر و فرزند. فكر مي كنيد توزيع قدرت در اين خانواده چگونه است؟ چه كسي قرار است حرف آخر را بزند و در تصميمات مهم (نه اين كه امروز غذا چه بخوريم يا رنگ لباس بچه ها بايد چه رنگي باشد) مثل جابه جايي منزل يا نحوه هزينه كرد در طول يك ماه، نقش اصلي را ايفا كند؟ اصلا خوب است كه يك نفر بيايد و حرف آخر را بزند؟
فكر مي كنيد اگر در خانواده يك نفر بلندگو را در دست داشته باشد و صداي سايرين به گوشش نرسد، فرزندان آن خانواده در بزرگسالي دموكراسي را ياد مي گيرند؟ مي دانم فاصله استبداد در منزل و عدم تجربه دموكراسي در جامعه شايد طولاني تر از اين باشد كه به راحتي درباره رابطه اين دو بحث كنيم اما به واقع شرايط تقسيم قدرت در منزل نمي تواند بر نگرش فرد در بزرگسالي اثرگذار باشد؟ اصلا قدرت در خانواده به چه معناست؟ آيا جريان قدرت در اين سال ها تغييراتي داشته است؟ چه كسي قدرتمند تر است؟
تحول نقش جنسيتي در خانواده
در طول تاریخ به ندرت دیده شده است که قدرت در خانواده بین زن و شوهر مساوی تقسیم شده باشد. در بیشتر جوامع و در بخش بزرگی از تاریخ دیرپای بشر، این مرد بوده که به خاطر دسترسی بیشترش به منابع ارزشمند بیرون از خانه قدرت بالاتری را در خانواده در اختیار داشته است، هرچند گاهی زنان نیز از قدرت قابل توجهی برخوردار بوده اند. مطالعاتی چند نیز به این نتیجه رسیدند که زنان در تصمیم گیری های درون خانواده نقش مهمی ندارند و به علت عدم حضورشان در تصمیم گیری ها مشکلات و سختی هایی را تحمل می کنند.
در مناطق روستایی که هنوز دیدگاه سنتی درمورد خانواده وجود دارد، زنان سعی می کنند نقش های خود را به عنوان مادر و همسر حفظ کنند و مردان نقش نان آور خانواده را برعهده داشته باشند. اما سوالی که در این جا مطرح می شود این است که با توجه به تخصصی شدن کارها، کارهایی که نیازمند قدرت فکری هستند نه بدنی، کارهایی که نیازمند مهارت و تحصیلات خاص هستند و با توجه به این که در خانه هاي امروز تنها مردان نان آور خانواده نیستند، آيا ساختار تقسيم قدرت به همان شكل گذشته خودش باقي مانده است؟
در خانه ی شما چه کسی حرف آخر را می زند؟
امروزه هدايت مسير زندگي چه در خانه و چه در بيرون از آن بر عهده هر دو نفر( زن و مرد) است و بيشتر جامعه به اين سمت پيش مي رود. استقلال مالي زنان سبب قدرتمند شدن آنها هم شده، البته اين يک اتفاق طبيعي است،( استقلال مالي با قدرت بالا رابطه مستقيم دارد) اما اين مسأله در روابط زوجين احتمال بروز مشکلات را بهمراه دارد و چنانچه زوجين نسبت به اين مسأله آگاه نباشند طبيعتا روابط زناشويي اسيب خواهد ديد.
مديريت مالي در خانواده براساس تفاوت هايي که بين زن و مرد وجود دارد ( که در علوم شناختي و روانشناسي و... آمده است) طبيعتاً بايد نقش هاي متفاوتي براي آنها قائل باشيم، اما بعضي ها اصلا نمي خواهند تفاوت مرد و زن را قبول کنند! در هر نظام و سازمانِ انساني مي بايد سلسله مراتب وجود داشته باشد و اين سلسله مراتب در خانواده الزامي بوده، مي بايست شخصي از اعضاي خانواده در نقش اول باشد و خانواده را مديريت کند. مرد برايش اين مهم است که همسرش از وي پيروي کند، زن هم برايش اين مهم است که شوهرش به وي علاقه داشته باشد؛ چنانچه اين علاقه نباشد، دلش مي شکند. بايد اين تفاوت ها را ببينيم! هم خانم بايد مديريت کند و نقش هاي مديريتي خود را بشناسد، هم آقا. مديريت بزرگ خانواده با مرد است و اين چيزي است که روان شناس ها هم گفته اند.
وقتی مرد حرف آخر را در خانه می زند
در گذشته این مردان بودند که حرف اول و آخر را در خانواده می زدند، مردان به خاطر دسترسی بیشتر به منابع ارزشمند بیرون از خانه و تامین خرج و مخارج خانواده نقش تعیین کننده داشتند و قدرت بالاتری را در خانواده در اختیار داشتند. اگر مرد سالاری شکل افراطی به خود گیرد، در زندگی زناشویی مشکلات زیادی را ایجاد می کند.تفکر مردسالارانه و داشتن قدرت حتی به ضرر خود مردان است و باعث شده تا بسیاری از مسئولیت ها و فشارهای زندگی بر دوش مرد قرار بگیرد. مردی که تمام مسئولیت ها را بر عهده می گیرد، نمی تواند مولفه های عاطفی در رابطه را به خوبی برآورده کرده و برای ابراز عشق و محبت به همسر خود زمان کافی اختصاص دهد.
در این نوع خانواده ها همیشه زنان و فرزندان از بسیاری از خواسته های خود صرف نظر می کنند. در چنین خانواده ای زنان سعی می کنند نقش های خود را به عنوان مادر و همسر حفظ کنند.اگر در جامعه نگرش مرد نان آور و زن کدبانو و مادر رواج داشته باشد از وجود خانواده ای با ویژگی های صمیمیت، محبت و همکاری و مشارکت محروم خواهیم ماند و این نگرش مانعی است در جهت رشد و تعالی زنان. ناتوان پنداشتن زنان و در عمل تولید ناتوانی در بین آنان، موجبات پیدایی نسلی ناتوان را فراهم می آورد و مادران ناتوان هرگز توان تولید نسلی توانا را نخواهند یافت.
وقتی زن حرف آخر را در خانه می زند
با گذشت زمان و تغییر در سنت ها و فرهنگ جامعه، نقش زوجین دچار تغییرات زیادی شد و زنان مانند مردان در فعالیت های اقتصادی شرکت نمودند. تغییرات جامعه و اشتغال نسبتا برابر زنان با مردان باعث قدرتمند شدن خانم ها شده، اگر خانم ها قدرت زیادی در خانواده داشته باشند و حرف اول و آخر را در خانه بزنند، تنش شدیدی در رابطه ایجاد شده و اعتماد به نفس مرد پایین می آید.
نادیده گرفتن حقوق و مدیریت کلی شوهر، وا داشتن مرد به کار اضافی و اشتغال طاقت فرسا و گاهی غیر قانونی و جرم آلود برای کسب درآمد بیشتر و رفاه افزونتر، وادار شدن مرد به خرید و تهیه اسباب و لوازمی برای زندگی، تأثیرگذاری در روابط اجتماعی و حتی گاهی قطع رابطه با کسانی که زن بدان رضایت نمی دهد از تبعات زن سالاری در خانواده است.
وقتی فرزند حرف آخر را در خانه می زند
در برخی خانواده ها، فرزندان دارای قدرت تصمیم گیری و تسلط بر خانواده هستند و در این خانواده ها خواسته های نامطلوب کودکان بدون چون و چرا اجرا می شود. به خانواده ای فرزند سالار می گویند که امور کلی خانواده و نیازهای آن و به صورت کلی محور خانواده بر فرزندان متمرکز باشد.اگر مادر یا پدر در خانواده ای مادر سالارانه یا پدرسالارانه بزرگ شده باشند و نیازهایشان سرکوب شده باشد، اغلب برای اینکه فرزندان تجربه مشابه را نداشته باشند به فرزندان خود بیش از حد اهمیت می دهند و فرزندسالاری در سیستم خانواده به وجود می آید.در این شیوه فرزندپروری والدین برای فراهم نمودن تمام خواسته های فرزندشان تحت فشار زیادی قرار می گیرند. اختلال شخصیت خودشیفته و شخصیت وابسته در فرزندان دو اختلالی هستند که ریشه در این شیوه تربیتی دارند.
چه مولفه هایی تعیین کننده میزان قدرت هر فرد در خانواده است؟
در يك نظريه جامعه شناسي، قدرت همسر جهت تصمیم گیری در خانواده متاثر از پایگاه های آنها در جامعه گسترده تر است که این پایگاه های اقتصادی و اجتماعی گسترده تر به وسیله ٣ متغیر تحصیلات، اشتغال و درآمد اندازه گیری می شود. همچنین قدرت شوهر با افزایش سطح تحصیلات، درآمد، پایگاه شغلی وی یا مجموعه ای از این عوامل افزایش می یابد، بنابراین متغیرهای یاد شده به عنوان منبعی است که مرد می تواند از آنها برای کسب قدرت بیشتر در روابط خانوادگی استفاده کند.
میزان درآمد
در برخی روابط، فردی که میزان درآمد بالاتری دارد و خریدهای عمده خانه را انجام می دهد، قدرت خانواده را در دست می گیرد. در خانواده هایی که مردان تمام هزینه ها را تقبل می کنند، زنان کارهای خانه را مدیریت کرده و بیشتر تصمیم گیری ها و قدرت خانواده در دست مردان است.
موقعیت اجتماعی
در برخی روابط، فردی که در جایگاه بالاتری قرار دارد قدرت را در دست می گیرد و معمولا به طور خواسته یا نا خواسته بیشتر تمایل دارد تا نظرهای خودش را در اولویت قرار داده و در امور مهم به تنهایی تصمیم گیری کند.
ثروت
اگر زن و مرد از دو طبقه اجتماعی متفاوت باشند، ممکن است فرد دارای خانواده ثروتمند تسلط بیشتری بر روی همسرش داشته باشد و در تصمیم گیری ها نقش تعیین کننده داشته باشد.
کنترل احساسات
در برخی روابط، فردی که در شرایط بحرانی خونسردی خود را حفظ کرده و تصمیمات منطقی تری می گیرد، به مرور قدرت بیشتری در رابطه به دست می آورد. زمانی که شما روی احساسات خود کنترل ندارید مسلما اعمال کنترل روی رابطه را نیز به سختی می توانید انجام دهید؛ پس به تدریج نقش کمرنگ تری در رابطه ایفا خواهید کرد.
تربیت خانواده
نحوه تربیت فرزند بر روی زندگی او در آینده تاثیر گذار است. فرزندانی که در خانواده مردسالار یا زن سالار تربیت یافته اند، ممکن است بیشتر تمایل داشته باشند خودشان در رابطه قدرت را در دست بگیرند. هم پدر مردسالار هم مادر زن سالار می تواند به شکل الگوگیری از پدر یا انتقام از مادر، در زندگی فرد نمود پیدا کند.
اعتماد به نفس پایین
بسیاری از افراد به دلیل ضربه های روحی در طول زندگی، وقتی در جایگاه قدرت قرار می گیرند، از آن سواستفاده می کنند تا اعتماد به نفس و عزت نفس از دست رفته شان را برگردانند.
حالا، چه کسی باید حرف آخر را در خانه بزند؟
اگر انصاف و مشورت در تصمیم گیری ها رعایت شود، زندگی مشترک از صمیمیت و دلگرمی قابل ملاحظه ای برخوردار خواهد بود پس در مسائل مختلف با یکدیگر به تفاهم رسیده و با هم فکری و مشورت تصمیم گیری کنید زیرا تنها در این صورت است که می توانید خانواده سالم خود را شکل دهید.هر یک از شما در حیطه ای از زندگی مشترک، قدرت و توان بیشتری دارید، در مواقعی که قدرت تصمیم گیری مشترک پایین است بهتر است با توافق زوجین یکی از آنها نقش تعیین کننده ای داشته باشد و حرف آخر را بزند.اگر هر دو نفر از نیاز قدرت بالایی برخوردار و توافق پذیری پایینی داشته باشند، احتمال جنگ قدرت برای نفر اول بودن در تصمیم گیری مطرح می شود و به رابطه آن ها آسیب وارد می کند.در رابطه به شیوه ای رفتار کنید که همسر شما احساس ناکارآمدی قدرت نداشته باشد و در یک کلام همیشه حرف آخر در خانه و زندگی شما، نتیجه ی مشورتی باشد که ابتدا بین شما و همسرتان و در صورت نیاز گاهی با فرزندتان ایجاد شده است.