شناختن قصد و نیّت تجسس و کنجکاوی بیمارگونه نیست
هدف این گفتار، بحث از نیّت ها و هدف هایی است که در اساس حرکات و رفتارهای خیر و شرّ انسانی قرار دارند و او را به سوی سوداها و خیال هایی می کشانند که در سر دارند. به همین جهت نیّت، طرح ها و هدف ها به عنوان انگیزه های اصلی و بنیادین تلقی می شوند. اگر سؤال شود که خود این نیّت ها و هدف ها از کجا نشأت می گیرند و خاستگاه آن ها کجاست، پاسخ اوّلیّه این است که همه انسان ها تحت تأثیر غرایز و استعدادهای فطری خود و در محدودۀ همان استعدادهای خاصّ انسانی سیر تکوینی خود را پیدا می نمایند. منزل و مأوای ایشان جامعه و محیطی است که در آن انداخته شده و پرورش می یابند، نیک و بد، درست و غلط، زیبا و زشت را در همان جامعه و در عالمی که تحت تأثیر غرایز و وضعیت اجتماعی و تاریخی خود ساخته اند، به وجود می آورند.
برای تصریح مطلب و بیان مثال می گوییم غریزه حفظ و صیانت نفس یا حفظ محترمانۀ «من» هر کس در هر محیطی به نحو خاصی ظاهر می شود و مطابق با ارزش های همان محیط زیبا و زشت، حق و باطل، خیر و شرّ معانی خاصّ خود را پیدا می کنند و نیّت های مطلوب خود را تصویر نموده و به سوی تحقّق آن ها تلاش می نمایند. در کنار همین غریزه حفظ و صیانت نفس، غریزه میل به دانستن و رفع جهل و غریزه زیبادوستی توأم با زمانمندی و نسبیّت، «موقعیّت» و «عالَم» انسانی ساخته می شود. این «موقعیت» را مارتین هیدگر فیلسوف آلمانی چینش و احساس موقعیّت و ژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی «مقام یا واقعیت انسانی» می نامند و اورتگا ای گاست فیلسوف اسپانیایی می گوید «من منم و موقعیتم هستم» و کارل یسپرس فیلسوف آلمانی «موقعیت انسان را در عین حال هم حاصل صیرورت و هم مجموعه امکانات آینده می داند». خاستگاه نیّت ها و طرح ها همین «موقعیت زمانمند» انسان هاست.
کیفیت ظهور و بروز غرایز در سپهر امکانی قرار دارند و به صورت های گوناگون و نامحدود پدیدار می شوند و همان غرایز و استعدادهای فطری مبهم را انسان ها با طرح ها و نیت های مشخّص و ملموس فردی صاحب معنای محصّل و محسوس می نمایند، و به صورت رفتارهای توأم با هدف های مشخص به منصه ظهور می رسانند. پس هدف ما جستجوی علل اوّلیه و نهایی یا مقدمه و مؤخّره رفتارهای خودمان و دیگران است، تا بلکه به سوی فهمیدن مشخص و محصّل قوانین حاکم بر آن ها نیز از این طریق قدمی برداشته شود.
باری انسان به سوی هر رفتاری که برای محترم و معتبر ساختن «من» خود لازم و ممکن بداند مصمّمانه خواهد رفت. و هر رفتار احتمالی که «من» او را خدشه دار ساخته و از منزلت او بکاهد، دوری خواهد نمود. پس برای شناختن نیّت های افراد باید ارزش های جمعی و فردی آن ها شناخته شود. در این گفتار، قصد ما این است که بنا بر مشرب فلاسفه، «آن طوری که هستِ» رفتارها را به مدد شناخت نیّت ها و هدف ها درک کنیم. البته ممکن است رفتاری از لحاظ اخلاقی از نیّت ناروا و ظالمانه ای سرچشمه گرفته باشد، مثلاً کسی لفظاً ابراز محبت نماید ولی در باطن محبتی نداشته باشد و برای اغفال و فریب، چنین رفتاری را مرتکب می شود. ولی ما در مقام شناخت «آن طوری که هست» نیّت ها راه می رویم. این آرزو بر صداقت فلسفی و علمی مبتنی است. به عبارت دیگر شاید به لحاظ اخلاقی نیّت و رفتاری را نپسندیم ولی از لحاظ فلسفی و علمی به شناخت «آن طوری که هست» آن رفتار مشتاقیم و صادقانه در جستجوی علل هستیم تا قدرت دخل و تصرف در رفتارهای خودمان و دیگران را تا حدودی به دست آوریم، و به عنوان معلم به اصلاح رفتار دیگران نیز فکر کنیم.
احتمال زیاد هست که امکان درک دقیق و مطابق با واقع نیّت ها تردیدآمیز باشد. زیرا ممکن است نیّت بدی ظهور و بروز خیرگونه داشته باشد مانند چرب زبانی و محبتی که فریبکاران تردست معمول می دارند، یا نیّت خیر به صورت عمل و رفتار ناپسند ظاهر شود، یا مانند کلمات تند و انتقادآمیز پدری در حق فرزند خود که ظاهری ناخوش آیند به خود می گیرند. در حالی که در خاستگاه آن کلماتِ تند مهر پدری نهفته است. در این قبیل موارد توجه به علت و خاستگاه این رفتارها بسیار اهمیت دارد. به عبارت دیگر نیّت ها باید به عنوان التفات به خاستگاه آن رفتارها معنی و تعبیر شوند و توجه به ظاهر رفتارها کافی نمی باشد هر چند که گاهی ظاهر رفتارها حاکی از باطن و خاستگاه آن هاست مانند زمانی که انسان در حالت ناآگاهی به ذکر آن چه که در دل دارد می پردازد و درون خود را چنان چه هست ظاهر می سازد. البته همواره وقوع اشتباه در تشخیص خاستگاه نیّت ها محتمل است.
به هر حال معنی کلیه رفتارها از کاوش و دقت در خود رفتار به دست نمی آید زیرا شکل و شمایل رفتار به صورت مطلوب و پسندیده تحویل ما می شود و گاهی ممکن است معنی یک رفتار مبین چندین حالت مختلف باشد. مثلاً، یک رفتار با ظاهری محبت آمیز ممکن است از حسادت، گمراه کردن، فریب دادن و مسخره کردن سرچشمه گرفته باشد. اما گاهی خود رفتار مبیّن نیّت صاحب آن هم هست مانند رفتار مؤدبانه فروشنده که برای جلب نفع است و به شخصیت خریدار مربوط نمی شود، ممکن است فروشنده با آینده نگری به نفع آتی و نفع فعلی هر دو متوجه باشد ولی اغلب قصد وی فروختن کالای خود با احتساب سود است.
اظهارنظرهای ناآگاهانه و ارتجالی مبین نیّت های ماست
دانشجویی که اهل تعمق و پرسش بود، ولی به آهستگی به طرح سؤال می پرداخت به نحوی که برای معلم مُسن قابل شنیدن نبود وقتی معلم می خواست توصیه بکند که مطلب خود را با صدای بلند مطرح نماید، ایشان بدون آن که تا آخر کلام معلم گوش کند تا سخن وی پایان یابد، با پاسخی که داد پیش فرض و نیّت خود را فاش نمود و گفت بلی می دانم می خواهید بگویید من کمتر سؤال بکنم. بدین تریب دانشجو نگرانی و پیش داوری خود را ناآگاهانه ظاهر ساخت، او احتمال می داده که معلم از سؤال های او خوشحال نیست و تصور می کرده که او با سؤال های خود معلم را در تنگنا قرار می دهد.
برای دستیابی به نیّت و انگیزه هر گفتار و رفتار درک مشابهت و مباینت فرهنگی و خصوصیات فردی و اجتماعی ضرورت دارد. علاوه بر این، درک موقعیت، مقتضیات و علائق و خصلت های شغلی مخاطب نیز لازم است. در این صورت می توانیم نیّت دیگران را حدس بزنیم. برای مثال کسی که از ما می پرسد، مثل این که نقاهت دارید، از این گفتار فهمیده می شود که در نیّت و پیش فرض های وی مریض بودن ما منتظر و محتمل بوده است. یا کسی می گوید انشاءالله باران خواهد آمد، این گفتار نیز علاقه مندی او را به باریدن باران آشکار می سازد و یا وقتی شخص معمری می گوید دنیا لحظه ای است این کلام نشان می دهد تمام گذشته در نظر وی مانند لحظه و لمحه ای تمام شده است.
در قلمرو روانشناسی اگر قانون عام و شامل به دست آید، دلیل بر شناختن افراد نمی گردد، زیرا هر قانونی باید در موقعیت خاص و به صورت موردی. و در بستر خود معنی شود. مثلاً اصل نفع دوستی و نفع طلبی در نزد همگان وجود دارد. ولی هر کس با روش خاصی در جستجوی نفع خود است و هر کس به نحوی محترم بودن را در نظر خود تصوّر می نماید، تا حدی که ممکن است افراد با رفتارهای متضاد در جستجوی نفع خود باشند. بنابراین رفتارهای متضاد همواره معانی متضاد ندارند. مثلاً خندیدن همواره به معنای شادی نیست یا گریه کردن همیشه منشأ غم و اندوه ندارد، زیرا ممکن است خنده و گریه به وسیله صاحبان آن ها مقلوب شود. باری دو رفتار متضاد الزاماً ریشه و اصل غیرمشابه ندارند و یا دو رفتار مشابه و یکسان نیز ممکن است منشأ مشابه نداشته باشند. برای مثال چند نفر علاقه مند تحصیل در دانشگاه باشند، یکی برای ارتقا منزلت اجتماعی و پیشرفت های اداری و دیگری برای کسب بیشتر ثروت یا برای کسب موقعیت مناسب به خاطر ازدواج، سومی به خاطر کسب رضایت پدر و مادر و احیاناً چهارمی به خاطر فهمیدن و کشف اسرار حیات به تحصیل بپردازد. در واقع هر کس در سر، سودایی و تمنّایی دارد.
گفتیم نیّت در بن و اساس هر رفتاری حاضر است و انگیزه پنهان آنهاست اما ممکن است چند نیّت مثبت یا متناقض در اساس رفتار قرار بگیرند. مثلاً در خرید یک خانه یا در امر تحصیل و ازدیاد معلومات ممکن است نیّت ارجمندی شخصیت، راحتی زندگی و کسب مقام متصور شود در این صورت انگیزه انجام کار قوی تر خواهد شد. همچنین در مورد علاقه به انجام یک کار شهوت آمیز که انسان را به سویی می کشاند، از طرف دیگر عقاید اخلاقی و دینی و قوانین اجتماعی ما را از انجام آن کار منع می کنند. با این حال ممکن است ما مرتکب آن کار شهوت آمیز بشویم، یا خود را منع نموده و از دستورات اخلاقی و دینی تبعیت نماییم. در هر حالی که باشیم نیّت غالب وجود دارد ولی نیّت های مغلوب نیز اثر خود را اعمال می نمایند. مثلاً کسی مایل باشد با دوستان خود ملاقات کند ولی علاقه اهل خانه مغایر این دیدار باشد یعنی بخواهند دوستان را ترک کنیم و با آن ها باشیم. تعارض و برخورد این احوال، بالاخره منجر به انتخاب یکی از طرفین می گردد. ولی طرفی که مغلوب و حذف شده است اثر منفی خود را اعمال خواهد کرد و نوعی سستی و نگرانی در رفتار ظاهر خواهد نمود. همچنین امکان دارد پس از ارتکاب یا کفّ نفس پشیمانی حاصل شود که چرا طرف مقابل را انتخاب نکردم.
نیّت هایی که از علائق ذاتی و طبیعی انسان منبعث شده باشند، مانند میل به گردش و تفرّج و علاقه به دانستن و کنجکاوی، علاقه به ارتقا و کسب مراتب بالاتر، در این صورت وجود انگیزه قوی برای انجام کار، آن را مفرح تر خواهد کرد. در مواقعی نیز ممکن است رعایت آداب و رسوم اجتماعی برای تحقق ارجمندی انسان مؤثرتر باشند، در این صورت نیز تحقّق نیّت نیرو و توان بیشتری در انسان ایجاد می نماید. همة نیّت ها و رفتارها مسلماً برای حفظ محترمانة «من» جان می گیرند. این نیّت ها و رفتارها تحت تأثیر ارزش های اجتماعی و ارزش های فردی و نوع نگرش افراد، به منصة ظهور می رسند. حتی صرف نظر کردن از تحقّق نیّتی، باز هم به خاطر حفظ منزلت «من» حاصل می شود. بالاخره تا احتمال حصول ارزش های فردی و اجتماعی متصور نشود، نیّت و رفتاری ظاهر نمی گردد. باری، در هر حالی علاقه به عزیز و محترم بودن انسان به طور پوشیده و اغلب ناآگاهانه در هر رفتاری رسوخ پیدا می کند و رفتارها نیز با تمام گوناگونی شان، با نسبت های گوناگون، نیّت ها و هدف های صاحبانشان را تا حدودی پدیدار می سازند.
ریشه شناسی نیّت ها و قصدها
به چه وسیله می توانیم مطمئن شویم که ما نیّت دیگران را صادقانه و به صورتِ «آن طوری که هست» درک کرده ایم. آن چه مسلم است این که انسان بدون در نظر داشتن حفظ منزلتِ منِ خود و به عبارت دیگر بدون در نظر داشتن نفع و مصلحت خود به هیچ رفتاری آغاز نمی کند، هدف نهایی هر انسانی طبیعتاً برای کسب منزلت بالاتر و نفع افزون تر است. همان طوری که قبلاً یادآوری کردیم منزلت و سودمندی در نزد هر فردی و در زمان های مختلف معنی تاز ه ای پیدا می کند که باید به صورت موردی معنی شود.
جان چه باشد باخبر از خیر و شر/ شاد از احسان و گریان از ضرر (مثنوی معنوی، بیت 6/148)
گاهی خاستگاه نیّت ها و قصدها اعتقادات دینی است، زمانی حاکمیت دولت علت پیدایش نیّت ها و هدف ها می گردد، منشأ آن ها گاهی اخلاقی و انسان دوستی است. و اغلب مشاهده می شود که نیّت ها منشأ فرهنگی هم دارند و آداب و رسوم نیّت ها را به انسان تحمیل می کنند و یا ارزش های بین المللی در تکوین نیّت ها مؤثر هستند مانند آموختن زبان های خارجی، همچنین عوامل سازنده سلامتی در تصمیمات و ظهور هدف های جدید دخالت دارند. اگر تمام موارد گوناگون را به تلخیص به بیان بیاوریم، باید بگوییم ارزش های اجتماعی و فردی موجب ظهور نیّت ها و تصمیمات ما می شوند. در بطن عوامل فوق نیازهای فردی ما نیز از عوامل سازندة هدف ها و نیّت های ما هستند.
در اکثر موارد کسی که می خواهد نیت های پشت پرده بیانات و رفتارها و متون مکتوب را بفهمد «باید آنها را به بسترشان بازگرداند. به دیگر سخن، بایستی اولویّت را به پرسشی دهد که پاسخ به آن در ضمن متن [و بیانات و رفتارها] آمده است؛ دقیقاً آنچه که بر زبان نمی آید و پیش فرض ضمنی متن [و بیانات و رفتارها] است بایستی به صحنه آورده شود».
بنابراین باید این نکته را همواره مورد توجّه قرار دهیم که هر انسانی برتریّت و منافع خود را هرگز مورد غفلت قرار نمی دهد و بدانجهت گاهی تعبیرات منفی حاکمیت پیدا می کند. مثلاً ممکن است به اعمال و برتریّت دیگران کم بها داده شود تا ارجحیّت و منزّلت اعمال خود انسان در برابر اعمال دیگران تقلیل نیابد. برای مثال درآمد قابل ملاحظه دیگری در برابر درآمد کم ما، این طور تعبیر می شود که او از طُرُق ناپسند درآمد وافری پیدا کرده است و این درآمد کمِ ما بهتر از ثروت سرشار اوست و بدین ترتیب خللی در منزلت ما ظاهر نمی شود.از سؤال درباره سنّ یا شغل انسان و از این نوع پوشش ها پاسخی می خواهند که به مقام و منزلت سؤال کننده خللی وارد نشود، زیرا نیّت هر فرد معمولاً برای حفظ محترمانه و ارتقاء سن یا هستی اوست. گاهی ممکن است زیادی سنّ به منزلت شخصیّت سؤال کنده بیفزاید، آن وقت گرایش نیّت سؤال کننده تأئید زیادی سنّ اوست. برعکس زمانی ممکن است قصد و نیّت سؤال کننده از سنّ یک فرد نظرش این باشد که سؤال شونده از سؤال کننده مُسنّ تر باشد. در این صورت اگر جواب متناسب نظر سؤال کننده نباشد رضایت خاطر وی تأمین نمی شود.
سؤال کننده معمولاً وقوع احوال منفی را درباره دیگران ترجیح می دهد. زیرا هیچ سؤالی از قصد محترم بودن «من» خالی نیست، سؤال کننده پاسخ یا تعبیری می خواهد که سؤال شونده، در سطحی پائین تر از سؤال کننده قرار بگیرد. این منفی نگری درباره دیگران، ناشی از علاقه مندی به حفظ برتریّت ها می باشد که بالطبع چنین نگرش منفی مبیّن وجود حسادت نیز می باشد. پس یکی از راه های دستیابی به نیّت افراد، سؤالات و اظهارنظرهای آنهاست. بدین ترتیب هر کسی سؤالی مطرح می کند، مایل است جواب مناسب نسبت به خود بشنود، به نحوی که بر تفوّق شخصیّت او بیفزاید و از آن نکاهد.
البتة قبلاً گفتیم که افراد حفظ و تفوّق شخصیّت و «من» خود را هرگز فراموش نمی کنند امّا چو ما «من» های فراوانی داریم بدانجهت گاهی افراد یا اشیایی که در دایره هستی یا «من» ما قرار می گیرند تفوّق آنها نیز مورد توجّه و آرزوی ما می گردند و حتّی گاهی تفوق آنها از تفوّق خود ما مهمتر می گردند زیرا حصول آن تفوّق، بر برتری ما بیشتر سود می رساند مانند برتری فرزندِ من، سواد من، پدر و مادر من، کشور من، ... پس اگر کسی این پرسش را از ما بکند که مثل اینکه کمی خسته و افسرده هستید؟ اگر سؤال شونده فرزند او یا از کسان عزیز او باشند، چون عزّت و بزرگواری چنین افرادی بر عزّت خود او می افزایند، پاسخ منفی مطلوب خواهد بود، و اگر سؤال شونده رقیب یا کسی باشد که مورد محبّت او نیست آرزو بر این خواهد بود که جواب مثبت باشد.
بالاخره درباره نقش نیّت این مطلب را نیز اضافه می کنیم که «زشتی و زیبایی عمل نیز وابسته به نیّت و غرض است، هر جا که نیّت و غرض مقرون به مصلحت [ما] باشد، عمل مستحسن است و هر جا که نیّت و غرض دور از مصلحت [ما] و با مفسده همراه باشد آن عمل زشت است. اصولاً انسان بدون پیش فرض و بدون قصد و نیّت به حوادث جهان نمی نگرد و هرکارآگاهانه ای را نیز به کشش هدفی انجام می دهد و برای تحقق آن هدف و آرزو برنامه ریزی می کند. در واقع انسان با عینک پیش فرض های خود به جهان می نگرد. ارزشمندی یا بی ارزشی حوادث و اشیا به میزان کمکی وابسته است که به تحقق پیش فرض ها و آرزوهای او می کنند و به همین جهت است که حوادث و وقایع موردپسند یا مورد نفرت قرار می گیرند.
گفتیم انسان هرگز بدون پیش فرض به جهان نگاه نمی کند. ممکن است به نظر بیاید که گاهی انسان هیچ نظری ندارد و بی نظر و بدون قصد، به تفرّج در جهان می پردازد. اما آدمی با وجود زمینه و چینش و احساس موقعیت خاصی که دارد، بدون این که خود متوجه آن ها باشد، التفات ها و نظرگاه خاصی در وجود او متمکن می شوند. هر انسانی با تعلیم و تربیتی که در خانواده و مدرسه دیده و تحت تأثیر سیاست و سیستم حکومت کشورش، در قالب خاصی گرفتار می شود و تحت تأثیر ارزش های پیش ساخته، حوادث عالم و رفتارهای خود و دیگران را ارزش گذاری می کند و با نظر مثبت یا منفی خاصی به جهان می نگرد. بدین جهت ما بدون نیّت و بدون پیش فرض نمی توانیم باشیم و آگاه یا ناآگاه تحت تأثیر کیفیت تربیت خود قرار داریم.
تنوّع پیش فرض ها
پیش فرض ها یا آگاهانه هستند یا ناآگاهانه، همان طوری که در سطور قبل هم مطرح شد، پیش فرض های آگاهانه مانند زمانی که خود مصمم به تحصیل کردن می شویم، یا آگاهانه به خانة دوستی می رویم و یا با تصمیم خود کسی را مورد احترام قرار می دهیم. در این قبیل موارد ما خود می دانیم که چرا فلان نیّت را پیدا کرده ایم و چرا به سویی گرایش داریم. اما گاهی بدون این که خود تصمیم بگیریم تحت عوامل مبهمی قرار می گیریم و حالت های غم آلودی پیدا می کنیم یا برعکس لحظاتی احساس شادی و سبکی می نماییم. حتی ممکن است بدون آگاهی و تصمیم، دل به کسی بسپاریم یا از کسی روگردان بشویم. البته در این قبیل موارد نیز ما تحت تأثیر احساس موقعیت ها و فرهنگ های جامعه و چینش های خاصّ خودمان قرار داریم ولی قصدها و نیّت های ما گویی علت روشنی ندارند. در این حال نیز گرایش ها و نیّت های ما مخفیانه عواطفی در دل ما ایجاد می کنند و ما را به سویی می کشانند که گویی، تصمیم و اراده ای برای انجام کاری نداریم. در صورتی که شادی و غم به ظاهر غیرارادی، حاصل تجمع مبهم ارزش های ماست که امکان تحقّق یا عدم تحقّق آنها، ما را شاد یا اندوهگین می سازند.
باری ما هیچ وقت بدون توجه به خیر و صلاح خود تصمیم نمی گیریم منتها ممکن است آن چه ما برای خودمان خیر تلقّی می کنیم، از نظر دیگری مهمل و مضرّ باشد و برعکس. در هر حالی خواه آگاه و خواه ناآگاه محرک اصلی هر نیّت و هدف و هر پیش فرضی وابسته به «من» انسان هاست که در جهان و در محیط خاص خود پرورش یافته و تحت تأثیر اوضاع و احوال محیط خود و متأثر از ارزش های اجتماعی هستند. «من» که سازنده همه نیّت ها و پیش فرض هاست نباید به صورت انتزاعی در نظر آید. زیرا «من» هر لحظه به یک صورت انضمامی در برابر ما قرار می گیرد گاهی من ما در خانواده، در مدرسه، در بازار و تجارت، در ورزش، در خویشاوندی و بالاخره به عنوان من سیاسی، من اقتصادی و من های شغلی و... ظاهر می شوند و برای ارتقا خود هدف هایی را دنبال می نمایند. هر کس بنا بر معلومات و هدف های خود «من های» خاص خود را پرورش می دهد، البته جو اجتماعی و فرهنگی نیز مشترکاتی را پیشاپیش تحمیل می نمایند که تحقق آن نکات مشترک در نزد افراد گوناگون به صورت های متفاوت تجلّی می نماید. برای مثال سیاست یا دیانت در همه مردم یک کشور به نحوی اثر دارد، ولی هر فردی آن اثر را به نحو خاصی می پذیرد و عکس العمل بخصوصی را تعبیه می کند.
ناگفته نماند که آرزومندی افراد برای حفظ برتری «من» گاهی به صورت تلاش دائمی در راه تحقق هدف های ارتقایی پدیدار می شود. زمانی نیز ممکن است به صورت ایجاد مانع در برابر هدف های دیگران و یا تحقیر و کم ارزش جلوه دادن آن ها ظاهر گردد. در این مقام نقش تعلیم و تربیت به خوبی هویدا می گردد که برای پیشرفت و سلامت اجتماع و پروراندن استعدادها کدام ارزش ها را برابر «من» افراد قرار بدهند. تعیین نیّت های مثبت و منفی بیشتر از نگرش صاحبان دین و حکومت سرچشمه می گیرند و استنباط های افراد نیز در ایجاد، تعیین و انتخاب ارزش ها سهم به سزایی دارند. امّا به دست آوردن قانون کلی عام و شامل در تمام ساحت ها و درباره تمام رفتارهای انسانی نامیسّر است. ولی تحقّق هر قانون کلّی در موارد جزیی آنهم به نحو خاص مورد توجه ماست، به هر حال اگر نیّت ها از قانون کلی هم پیروی نمایند ولی تحقق آن قانون در موارد خاص مورد نظر ماست مانند گفتن اینکه نفع و تشویق در پیدایش همه نیتّها مؤثر است، امّا تنها بیان قانون کلّی کافی نیست، بلکه باید چرایی و چگونگی تأثیر آن قانون در هر فرد بخصوصی نیز مورد توجّه باشد. مثلاً تأثیر یک تشویق یا یک تحقیر فی حد ذاته یکی مایه خوشی و دیگری مایه نگرانی است ولی تأثیر آن ها در هر فرد با معانی خاصّی که وی ابداع می کند تحقق می یابد، یعنی هر تشویقی در همه افراد شادی همسان و هر تحقیری در همه افراد تأثیر یکسان ندارد. پس، با این همه گوناگونی عوامل مؤثر در قصد و نیّت و ظهور رفتارها و با وجود این همه پیچیدگی ها در روابط عوامل، لازم است که برای تشخیص خاستگاه نیّت ها به ذاتیات انسان ها توجه شود که آنها نیز در هر فردی به نحوی خاص تأثیر می نمایند برای مثال کیفیّت صیانت ذات، میل به دانستن نوع دوستی و علاقه به زیبایی در بطن امکانات فراوان، در هر فردی متناسب با موقعیت های آن ها معنی دار شده و علت رفتارهای آنها می گردند. برای کارگری که در حال انجام کار خسته کننده است زمان خیلی کند می گذرد، و برای کارفرمایی که می خواهد کارش زود به اتمام برسد خیال می کند که زمان زود سپری می شود. به عبارت دیگر نیّت هر کس را باید با توجه به عالمی که او دارد، حدس زد و استنباط نمود.
جوانانی که از بیکاری در تنگنای دردناکی قرار دارند، قصد پیدا کردن اشتغالی آرزوی آنهاست گاهی فردی که در برابر همسر خود به خاطر امتناع از خریدن لوازم ضروری به بهانه های گوناگون متوسل می شود، نیّت بدی ندارد او فقط پول ندارد. امّا مردانی هم هستند که پول کافی دارند ولی خسّت ذاتی یا هدف مغایر با نظر همسرش مانع خرید می شود.
رفتارها حاصل نیّت هاست
همواره یک فکر، یک نگرش و یک نیّت به عنوان انگیزه و محرک هر رفتاری در ذهن افراد حضور دارد. عالَم هر کس با نیّت ها و نگرش های آن ها ساخته می شود. چون جهان در حال تحول بوده و در بطن خود آکنده از امکانات نامحدود است، به همین جهت در جهان هر حالتی که هست غیر از آن هم متصوّر است. هر نوع نگرش و بینش، از کیفیت چینش و احساس موقعیت و از بطن همان امکانات و معنی دهی های افراد، چه مثبت و چه منفی، به دست می آیند. معنی دهی های افراد در مسیر زمان تکوین می یابند. مبنای این تکوین و دگرگونی از تحولات خود فرد در بطن اجتماع و موقعیت های وی ساخته می شود. هرگز نباید اولی ترین محرک و مهمترین مبنای فطری را که همان حفظ من و محترم نگاهداشتن آن است در تعلیل امور مورد غفلت قرار دهیم و همواره باید تأثیر و نقش این اصل کلی را در موارد عینی و انضمامی، با توجه به موقعیت و چینش افراد مدنظر داشته باشیم.
عالمش چندان بود کش بینش است/ چشم چندین بحر چندینش است
صاحب تأویل باطل چون مگس/ وهم او بول خر و تصویر خس (1/88- 1087 مثنوی مولوی)
این مطلب نیز مبرهن و قابل ذکر است که در اغلب جوامع حکومت های گوناگون با چینش ها و نگرش های خودشان ارزش های خاصی را تلقین می نمایند و افراد جامعه را به نحوی تحت تأثیر قرار می دهند و نیّت های مردم را بنا به خواست خود شکل می دهند. با این حال به خاطر متفاوت بودن زمینه های تأثر، هر کس به نحوی خاصی به صورت موافق یا مخالف به خواسته های حاکمیت پاسخ می گوید. باری تا نیّت ها و نگرش های ما عوض نشود رفتارهای ما نیز عوض نخواهند شد. زیرا بدون قصد و نیّت عقاید سابق خود را نمی توانیم عوض کنیم. این مسئله هم واقعیت دارد که اغلب ملاحظه می شود که ما انسان ها در عقاید خود و در ارزش هایی که پیدا کرده ایم متحجر و متصلب می شویم، خیلی مشکل است که انسان ها بتوانند به سادگی ارزش ها و نگرش های خود را عوض کنند، مگر این که ارزش و اعتبار «من» آن ها به خاطر آن تغییرات بیشتر گردند.
در هر حالی نظر ما در باب «ریشه و اساس نیّت ها» این است که شناخت خاستگاه رفتارها مستلزم شناخت قصدها و نیّت ها است. زیرا معنی هر واقعه و هر رفتاری از نیّتی حاصل می شود که در بن و ریشه همان واقعه و همان رفتار قرار دارد. مثلاً معنی خنده را در نظر بگیریم، هر خنده وقتی شناخته خواهد شد که در هر مورد خاص انگیزه و نیّت صاحب آن معلوم شود. بدین ترتیب معنی خنده یک طفل در گهواره، خنده یک جوان با دوستان و در نزد پدر و مادر و در پیش استاد و یا در حال درماندگی ... و به طور کلی خنده به خاطر موفقیت یا به خاطر عصبانیّت و خنده مسخره آمیز ... هر کدام بنا بر نیّت و قصد آن خنده باید معنی شوند. تا نیّت ها و قصدها روشن نشوند معنی رفتارها نیز روشن نخواهند شد. بنابراین یک رفتار خاص مانند خنده یا قهر کردن و یا هر تلاش یا هر بی حرکتی و سکونی با نیّت و هدفی که مقدم بر آن هاست شناخته می شوند. در «ریشه شناسی نیّت ها و هدف ها» برخلاف ظاهر حوادث و رفتارها، ریشه و خاستگاه آن ها، ما را به چگونگی و «آن طوری که هستِ» آن رفتار ها آگاه می سازد.
جوانی در کنار استخر ایستاده بود، آنجا مسیری بود که معشوق او از آن جا می گذشت، او برای جلب توجه معشوق خود تصمیم می گیرد موقع عبور او خود را عمداً به استخر پرت کند تا بلکه معشوقش از طریق ترحّم و مهربانی به سوی او بیاید و به او کمک کند. ظاهر رفتار او ممکن است به بی دقتی آن جوان تعبیر شود ولی، معنی اصلی آن در نیّت آن رفتار نهفته است. باری توجه به ظاهر رفتارها همواره وافی به مقصود نیست ولی گاهی نیز همان ظاهر و پدیدار، رشته هدایت ما به سوی واقعیت اصیل خواهد بود. بعضی مواقع ظاهر رفتار با کمی دقت هادی به نیّت و قصد صاحب آنست مانند نصایح پدر و مادر که صادقانه باطن آن ها و دلسوزی آن ها را نسبت به فرزندان نشان می دهند.
بنابراین برای درک معنی رفتارها و استنباط نیّت ها از طریق مستقیم و غیرمستقیم می توان به مقصد رسید. گاهی طرز حرف زدن و بیان آرزوها و شنیدن اندرزها خود مبین قصدها و نیّت هاست و زمانی غیرمستقیم باید به واقعیت ها راه یافت. در صورت اخیر خلق و خوی متداول افراد، رنجش ها و نگرانی های پیشین و آتی آنها جو سیاسی و مقام و منزلت و شغل صاحب رفتار تا حدودی معنی رفتار را مشخص می سازد. نیّت ها و قصدها علاوه از این که تحت تأثیر وضع اجتماعی و سیاسی مملکت ساخته می شوند تأثیر زمینه فطری و پیشین افراد نیز از علل پیدایش بعضی رفتارها محسوب می شوند. بدین ترتیب می توانیم به نیّت های فطری و قبلی نیز اشاره نماییم. مثلاً افرادی بالطبع خجول و کم رو و یا برعکس جسور و پررو هستند. کسانی را ملاحظه می کنیم که زمینه غمخواری دارند و بعضی دیگر بیشتر به سوی شادی ها کشیده می شوند. می توانیم بگوییم هر انسانی زمینه و چینش فطری خاصی دارد که توجه به آن چینش ضروری است. البته احساس هایی از موقعیت و داشتن چینش های خاص، حاصل خود انسان و محیط حاکم بر اوست. جالب توجه است که اگر نگرش و نیّت های ما تحت هر شرایط و مناسبت عوض شود معنی و خود رفتارها و حوادث نیز عوض خواهد شد. هیچ واقعه و رفتاری معنی مطلق و لایتغیر ندارد. شعرا و عرفا با تعبیرهای تازه نگرش مردم را عوض می کنند و معانی تازه ای را در ذهن ها القا می کنند. بنابراین تا حدودی می توان از موقعیت محدود خارج شد و اگر دری بسته باشد روزنی دیگر برای تماشا پیدا نمود. این مطالب نقش تعلیم و تربیت و تحول انسان را مدنظر قرار داده و ما را امیدوار به تحول و تغییر می نمایند که خود دری به سوی آزادی است. خلق نیّت ها و نگرش های تازه منشأ آزادی نیز هستند. مراد ما از اشاره به آزادی یادآوری وجود معانی گوناگونی است که انسان ها می توانند به حوادث مختلف اطلاق نمایند.
کلام آخر: شناخت قصد و نیت شاهراه درک معنی رفتار انسان
به هر حال اگر ما به انگیزه اصلیِ یعنی نیّتی که سبب وقوع رفتار، خواه تغییر شکل یافته یا صادقانه، آگاهی نیابیم، نخواهیم توانست به رفتارشناسی توفیق یابیم. برای وقوف به نیّت و قصد و هدف هر کسی لازم است به ارزش های حاکم برای ارتقا «من» های او و به نگرانی های او درباره ی «من» خودش دسترسی پیدا کنیم. به این امر نیز باید توجه شود که نیّت ها گاهی کاملاً آگاهانه هستند و گاهی از تلقین دیگران و به تقلید و یا از رسوبات فرهنگی حاصل شده اند و در هر حالی نوعی آگاهی به نیّت ها از طرف صاحب آن متصور است. زیرا همه رفتارها به خاطر حفظ محترمانه «من»ها تکوین می یابند. هر چند که ممکن است به خاطر سطحی نگری و آسان گرایی به زیان «من» نیز منجر شوند.
این مطلب را نیز اضافه می نمائیم که نیّت ها و قصدها علاوه از اینکه معنی رفتارها را روشن می سازند، می توانند نگرش و توجه انسان را نیز به سوی محدوده خاصی هدایت نمایند. تا جایی که انسان هر چه را قصد کند و به آن التفات نماید دقت وی در همان محدوده غور می نماید و از دیدن سایر امور موقتاً فارغ می شود. در ساحت دینی نیز برای اینکه اعمال انسانی خالص گردد، نیّت را در اساس هر رفتاری قرار داده اند. انجام فرایض دینی چون فروع دین نیز باید با نیّت همراه باشند به عبارت دیگر ارزش اعمال با نیّت آنها سنجیده می شود. زیرا قصد و نیّت اساسی تر از هر وسیلة دیگر مبیّن معنی آنهاست، گفته مشهور الاعمال بالبیّنات نیز اهمیّت نیّت را در ارزیابی اعمال متذکّر می شود.
فرضیه سازی در ساحت علم تجربی نیز مشابه قصد و نیّت است که به مدد آن به سوی انجام تجارب می روند، گزینشی بودن علم نیز به همین معنی است. یعنی پژوهش های علمی در حیطه های خاصی که کاملاً مشخص و قابل تجربه است، انجام می یابد. در ادبیات ما نیز نقش نیّت و قصد مورد توجه قرار گرفته است مولوی می فرماید:
ای بسا کس رفته تا شام و عراق/ او ندیده هیچ جز کفر و نفاق
وی بسا کس رفته تا هند و هری/ او ندیده جز بیع و شری
وی بسا کس رفته ترکستان و چین/ او ندیده هیچ الا مکر و کین
طالب هر چیزی ای یار رشید/ جز همان چیزی که می جوید ندید (مثنوی مولوی، 1331)
یا
من فاش کنم حقیقت مطلب را/ هر چیز که در جستن آنی، آنی
چون ما در جهان حوادث و امکانات زندگی می کنیم بنابراین اگر نیّت ما خیر باشد تا حدودی خیرها خود را نشان خواهند داد، و اگر کاستی ها و زشتی ها را جستجو نمائیم، در این صورت زشتی ها خود را نشان خواهند داد. سعدی می فرماید:
کسی به دیده انکار اگر نگاه کند/ نشان صورت یوسف دهد بنا خوبی
وگر به دیده ارادت نظر کند در دیو/ فرشته اش نماید به چشم کرّوبی
به قول یکی از پیشگامان نقد ادبی، انسان کاشف و خالق معناست. معنی در متن نیست بلکه خواننده آنرا با احوال و نیّات خود کشف و خلق می کند. «هر چه هست ذهن و ضمیر خواننده است و متن درین میانه، بهانه ای بیش نیست.» و به قول عین القضات همدانی «... این شعرها را چون آئینه دان! آخر دانی که آئینه را صورتی نیست در خود؛ اما هر که در او نگه کند، صورت خود تواند دید.» به عبارت دیگر، هر کس از ورای نیّت ها و نگرش های خود حوادث را می بیند و آنها را تعبیر و تفسیر می نماید. باری، نیّت ها و نظرگاه های ما منشأ استخراج معانیِ وقایع و انگیزة تلاش ها و فعّالیّت های ماست.