میل به شناختن علل و دلایل رفتارهای انسانی و کشف نیّت های موجود در بن و اساس آن ها از علائق ذاتی آدمی است. انسان در هیچ مقامی از کنجکاوی در عوالم پشت پردة رفتارها و علاقه مندی به رفع جهل های خود صرف نظر و اغماض نمی نماید و از مهم ترین علائق انسان برای رفع نادانی های خود، میل وافر او به دانستن خاستگاه ها و معنای رفتارهای خود و آگاهی از خاستگاه رفتارهای دیگران است. «پی بردن به احساسات و انگیزه های پنهان اعمال مردم» یا نیت های آنان همواره مورد آرزو بوده است. گرایش طبع انسانی به دانستنِ خاستگاه حقیقی و صادقانه حوادث و رفتارها و به قول فلاسفه علاقه او به دانستنِ «آن طوری که هستِ» حرکات و رفتارهای خود و دیگران، از اشتغالات دائمی اوست. بدین جهت روانشناسان همواره تلاش کرده اند تا به چگونگی ظهور هر رفتاری آگاهی یابند و به سرچشمة جوشش عواطف و خیالات و سایر احوال روانی و روحانی دست یابند.
یکی از راه های دقیق و ظریفی که ما را به شناخت معنی و منشأ و خاستگاه رفتارها هدایت می کند، دانستن نیّت ها، قصدها، هدف ها، طرحواره های ذهنی و پیش فرض های صاحب آن رفتارها است. زیرا مهم ترین انگیزه و محرک رفتارهای ما همان پیش فرض ها، قصدها و نیّت های ما هستند که همگی از کیفیت صیانت نفس انسانی سرچشمه می گیرند و معنی و مسیر رفتارهای ما را مشخص و معین می نمایند. هیچ رفتار انسانی خالی از قصد و نیّت و التفات نسبت به تحقّق هدف خاص آن رفتار نمی باشد. و آن هدف خاص همانا حفظ محترمانۀ هستی انسانی است که در سپهر هر جامعه و در هر موقعیتی سازندۀ نیّت ها و طرح های انسان است. به قول ژان پل سارتر «انسان ابتدا یک طرح است». در صورتی که نیّت انسان با ارزش های اجتماعی متعارض بوده، ولی مؤید منزلت او باشد نیّت از بین نمی رود ولی رفتارها با تغییر شکل ظاهر می شوند، تا لطمه ای به شخصیّت انسان نرسد و اگر نیّت در نظر صاحب آن به صیانت محترمانه «من» کمک کند، بدون تغییر شکل و صادقانه ظاهر می شود.
هر رفتاری که از انسان سر می زند مسلماً عللی دارد، می توانیم به اصطلاح روانشناسان بگوئیم هر رفتاری انگیزه ای دارد، به تعبیر فلاسفه هر رفتار و هر واقعه ای علل و دلایلی دارد. وقتی ما به علل وقوع یک رفتار یا یک واقعه واقف شویم، در این صورت آن علل منزلت دلایل را به دست می آورند. بنابراین، دلایل یعنی علت هایی که توام با آگاهی هستند. وقتی انسان دلایل امری را بداند، می تواند تا حدودی در آن دلایل، دخالت کند. زیرا جهان ما، جهان امکانات است، دلیل امکانی بودن جهان و حوادث آن به این جهت است که تحوّل در بطن جهان همیشه حضور دارد. تحوّل خالق امکانات تازه است مخصوصاً اگر انسان به علل تحوّل آگاهی یابد، یعنی به دلایل واقعه ای پی ببرد، قدرت دخالت در حوادث را نیز تا حدودی دارا می شود. این است که گفته اند «هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد»، به سخن دیگر آنهایی که به علل حوادث و رفتارها واقف باشند می توانند تا حدودی موانع را به نفع خود مهار کنند.
وقتی واژه علت را در محاورات روزمره به عنوان یک لفظ کلّی به کار می بریم، اعم از هر نوع علتی خواه ارادی یا غیرارادی، مادی یا معنوی است، همچنین اعم از هر نوع سبب و دلیل است، زیرا مفاهیمی چون، هدف، انگیزه، محرّک و باعث و نیّت و قصد را هم در بر می گیرد، بدین ترتیب این مفاهیم نیز به عنوان علت تعبیر می شوند. خلاصه وقتی واژه علّت به صورت مطلق استعمال می شود ممکن است به معنی یکی از آن اصطلاحاتی باشد که نام بردیم، یعنی علت ناظر به هر نوع علّتی اعم علل چهارگانه و علل اولیه و نهایی هم می شود.
در این گفتار، ما دلایل رفتارهای انسان را با توجّه به نیّت ها و هدف ها بررسی می نمائیم. این طور نیست که ما رفتارهای انسان را در سپهر انتزاعی در نظر می آوریم که جدا از جامعه و جدا از زمانمندی، یعنی جدا از تداخل محتوای زمان های گذشته و حال و آینده باشند. حتی وقتی ما از هدف ها و نیّت های انسانی صحبت می کنیم، می دانیم که در تکوین آن ها محتوای زمان های سه گانه تأثیر واضحی دارند. منتها وعاء و ظرف تحقق نیّت ها و هدف ها در آینده است. البته نیّت ها و هدف ها به مدد ارزش های اجتماعی و فردی در بطن زمانمندی زاده می شوند. در این جوّ و در این عالم است که نگرش های انسانی و معنی دهی های او به همان نیّت ها و هدف ها انگیزه تلاش های او را به وجود می آورند.
در اینجا بر سبیل مقدمه، یادآوری این نکته نیز مفید است که حوادث جهان مادی تابع جبر علمی یا جبرعلّی Déterminism هستند، یعنی رشته علّت و معلول جریان طبیعی خود را سیر می کند، وقتی علت های معین فراهم شوند معلول های معین نیز به وجود می آیند. و اگر انسان درباره آن ها نظری پیدا نکند و دخالتی ننماید وقایع پشت سر هم اتفاق خواهند افتاد. برای مثال، اگر علل زمین خوردن فراهم شود، به طور حتم زمین خوردن اتفاق خواهد افتاد. حوادث ناخواسته از جمله بیماری ها همگی خارج از اراده انسان بر طبق روال طبیعی پیش خواهد آمد. امّا در مورد رفتارهای انسانی، این طور نیست که همواره وقایع بدون اراده انسانی اتفاق بیفتند و علت های معیّن نتایج معین بدهند، زیرا انسان با معنی دهی ها و تفسیرهای خود معانی تازه ای به وقایع اطلاق می نماید و نتایج تازه ای را منکشف یا خلق می نماید.
برای مثال تحسین و توبیخ همواره معنی واحدی ندارند، زیرا تحسین یا توبیخ هر فردی با توجه به فاعل تحسین و توبیخ معلول تازه ای ایجاد می نماید. شخص مورد تحسین و توبیخ با معنی دهی خود ممکن است توبیخ را امر شادی بخش تلقی نماید و تحسین را ناخوشایند تصور کند «زیرا که در موجود زنده علت های واحد مبدأ وجود معلول های واحد نمی تواند باشد. حتی با فرض احاطة تامّ و تمام علمیِ یک شخص بر موجود زنده و اوضاع و احوال خارجی زندگی او، باز هم برای این شخص پیش بینی فعالیّت این موجود زنده [= انسان] در یک وضع و حال معیّن ممکن نیست؛ زیرا که معلول بالنسبه به موجود زنده در مقدّمات خود کینونت قبلی ندارد». سعدی این معنی را با چنین عبارتی بیان داشته است: «فحش از دهن تو طیبات است».
اگر انسان به سلسله علل جبر علمی حوادث واقف شود، یعنی دلایل وقوعِ آن حوادث را به دست آورد، می تواند تصمیم بگیرد و با دخالت در علّت ها، معلول های تازه ای به دست آورد. در مورد پیشرفت های علمی و اختراعات نیز اگر دلایل آن ها را بداند می تواند به سوی تحقق آن ها حرکت کند. حتی بعضی حوادث مانند نوع تکوین وراثت در کودکان و پیر شدن جوانان با اینکه امری حتمی و از اختیار انسان خارج است. با این حال انسان می تواند با شناختن علل آن ها در کیفیت وقوع آن حالات دخالت نماید. همان طوری که قبلاً اشاره کردیم جهان ما در حال تحوّل است و تحوّل نیز زاده و زایندة امکانات تازه می باشد. بدین ترتیب، انسان می تواند مسیر تحوّل را به نسبت آگاهی های خود در اختیار بگیرد. همان نحوی که با دانستن علل بیماری ها در بهبود یا از بین بردن آن ها دخالت می کند.
بنابراین، انسان در زمینه های مختلف می تواند دخالت کند. از جمله در زمینه احوال روانی و هدایت رفتارهای خود نیز هدف های تازه بیافریند و نیّت های تازه ای تصوّر نماید و در حدود آگاهی هایش در صحنه عمل پیش رود، و تا حدودی رفتارهای خود را از مسیر جبر علمی به سوی هدف ها و نیّت های ارادی خود سوق دهد. هرگز این راه تحول تمام نخواهد شد و دائماً از شناخت های تازه استنباط های نو زاده خواهند شد. هدف این گفتار و نیّت ما در این مقال شناختن دلایلی است که ارزش های ما آن هدف ها و نیّت ها را بر می گزیند، همان دلایل، فلسفه رفتارهای ما می گردند و کمک می نمایند تا خاستگاه های رفتارهای خود و دیگران را بشناسیم. اگر ما هدف و نیّت را مترادف هم به کار می بریم دلیل اش این است که هر دو علّت و دلیل غایی رفتارهای ما هستند و در مورد انسان که صاحب تصمیم و صاحب هدف و نیّت است آثار گذشته و مقتضیات زمان حال و آینده اش نیز در بطن آن ها مستتر و مستور است.
اگر بخواهیم از مطالب فلسفی بر این نوشتة خودمان مبنایی برگزینیم، روش پدیدارشناسی که می خواهد «خود شیئ» را بدون هر گونه معلومات قبلی دریابد و آنچه پدیدار می شود اساس شناخت قرار دهد، مورد استناد ما خواهد بود. زیرا پدیدارشناس در جستجوی ماهیت اشیاست، تنها این فلسفه ماهیت اشیاء و رسیدن به خود اشیاء را حاصل قصد و نیّتی می داند که انسان آن ها را می سازد در واقع معنی اشیاء و اشخاص و ماهیت آن ها از التفات، توجّه و قصدی زاده می شود که انسان با گرایش هایش به وجود می آورد همچنین پدیدارشناسی از جدا انگاری واقعیت و ذهن پرهیز دارد یعنی احوالِ انسان همراه با جهان و همراه با غیر و دیگری معنی دار می شود.
باری، در بن و اساس هر فعالیت و رفتاری که انسان انجام می دهد، قصد و نیّتی قرار دارد. آن قصد و نیّت یا هدفی که در پس پرده ظهورات نهفته، علت و دلیل کوشش ها و رفتارهای انسانی است، مسلماً عواطفی نیز همراه آن قصدها و نیّت ها زاده می شوند. اگر تصویر ذهنی یا نگرش نیز به عنوان دلیلی بر وجود رفتارها به ذهن خطور کند، آن ها نیز تابع همان قصد و نیّتی هستند که به عنوان روشی برای نیل به همان قصد و نیّت و به خاطر تحقق آن ها طرح ریزی می شوند. بنابراین می توانیم برای این گفتار عنوان ثانویِ "نیت ها و قصدها خاستگاه رفتارها" را برگزینیم، هر چند که ممکن است اعمال و رفتارهای ما صادقانه منعکس کننده نیّت ها و هدف های ما نباشند، ولی، در هر حالی در اساس و بن رفتارها، نیّت های ما قرار دارند. حتّی عدم تطابق نیّت و رفتار نیز به نوبۀ خود ناشی از یک نیّت است.
در روش رفتارشناسی و ملاحظه فعالیت های انسان یک اشکال عمده وجود دارد، زیرا ممکن است رفتارها، بنا بر مصالحی، تغییر شکل یابند و با نیّتی که محرک اصلی رفتارهاست، کاملاً مغایر با آن پدیدار شوند. اما خود نیّت و قصد در اصل خود هر چند که ناصواب و ناپسند باشند، از لحاظ نمایش حقیقت پاکیزه و صاف اند. «یعنی قصد و نیّت ارائه دهنده مهم تر از مطلب یا رابطه ارائه شده است» (الاعمال بالنیّات) به هر حال نیّت یا خیر باشد یا شر، در مقام نیّت و قصد آن چه هست و آن طوری که هست را در ذهن سازندة آن متمکن می سازد. باری هیچ رفتار انسانی خالی از قصد و نیّت و التفات نسبت به تحقّق هدف خاص آن رفتار نمی باشد. اما اگر نیّت ما با ارزش های حاکم در اجتماع متعارض باشد، رفتار انسان تغییر شکل می یابد و به صورتی پدیدار می شود که لطمه ای به اعتبار و منزلت «من» خود نزند.
اما از چه راهی می توانیم به نیّت ها آگاهی یابیم و رفتارها را هر چند که تغییر شکل داده باشند، آن ها را درست معنی کنیم تا وافی به شناخت دقیق نیّت باشد، یعنی به سرچشمه و محرک اصلی رفتارها دست یابیم؟
اصل و اساس هر نیّت و هر فعالیتی از یک انگیزه بسیار قوی و طبیعی سرچشمه می گیرد. آن انگیزه اصلی و طبیعی عبارت از حفظ و صیانت ذات است که در تمام حیوانات به نحوی حضور دارد. اما در مورد انسان صرف صیانت ذات مطرح نیست بلکه کیفیت و نحوة حفظ محترمانه «من» همواره مدنظر انسان قرار می گیرد. زیرا هیچ وقت انسان از کیفیّت حفظ «منِ» خود غفلت نمی کند. آن چه ما را به شناخت نیّت ها و قصدها راهبر است عبارت از شناختن کیفیت و نحوة حفظ من و محترم داشتن آن است که در هر رفتاری حاضر است. به عبارت دیگر برای شناختن نیّت، قصد و هدف های افراد شناختن ارزش های حاکم در جامعه و ارزش های فطری و فردی افراد ضروری است. به عبارت دیگر، معنی هر رفتاری را به هر شکلی که ظاهر شود، باید در ارتباط با هدف های افراد، معنی کنیم و به این امر توجه کنیم که هر رفتاری برای ارتقاء منزلت من واقع می شود. پس هر رفتاری را به هر شکلی که باشد، باید در ارتباط با «من» افراد یعنی در ارتباط با ارزش ها فردی و اجتماعیِ او معنی کنیم.
در هر حال هر گونه میل به فداکاری و از خود گذشتگی، یا گرایش به شرارت و آدمکشی نیز در نیّت صاحب آن برای کسب بزرگواری «من» یا به جهت حفظ منزلت آن معمول می شود. این امر نیز ممکن است که نیّت ها و قصدها به نتایجی منتهی شوند که صاحب نیّت، آن نتیجه را منظور نظر نداشته است. ولی قصدها و نیّت ها خاستگاه رفتارها را بدون پرده و حجاب به ما نشان می دهند. بالاخره سعی ما در مقاله حاضر این است که تا از طریق دستیابی به نیّت ها و قصدها، معنی رفتار هر کسی، حتی الامکان، روشن و معلوم گردد. بدین جهت در این مقاله راه های وصول به نیّت ها و قصدها، مخصوصاً به صورت غیرمستقیم، مطرح شده است. این کنجکاوی در نیّت ها، جنبة جاسوسی و بلفضولی ندارد، بلکه به قصد شناختن معنی و دلایل رفتارها فارغ از احکام ارزشی، مورد کنکاش قرار می گیرند. نیّت ها و قصدهایی که در ضمن رفتارهای ما نهفته هستند، سازندة کیفیت نگرش و معنی دهی ما بر حوادث می باشند. اما تأثیر نیّت ها و قصدهای ما در طرف مقابل یعنی دیگری پیشاپیش مشخص و معیّن نیست، آثار آن ها وابسته به تعبیر و معنی دهی مخاطب است. ممکن است نیّت بدِ طرفِ مقابل در نزد ما سبب تلاش فراوان شود تا تحقق آن بدی را از خود دور کنیم و در عین حال ممکن است آن نیّت ما را از حرکت و تلاش باز دارد. احوال انسانی معمولاً غیرقابل پیش بینی دقیق هستند.