دکتر محمود نوالی استاد ممتاز فلسفه دانشگاه تبریز عمر حرفه ای خودش به عنوان یک معلم فلسفه را وقف آگاه سازی نسل جوان درباره اهمیت فلسفه و تفکر فلسفی در زندگی و نسبت فلسفه با زندگی کرده است. استاد محمود نوالی به فیلسوف زندگی شهرت دارد و ارج نامه ای که به همت دانشگاه تبریز و گروه فلسفه و شاگردان این استاد بارع منتشر شده مزین به عنوانِ "محمود نوالی، فیلسوف زندگی" است. تمام آثار استاد نوالی و فعالیت های فرهنگی ایشان در راستای تبیین و تصریح ارتباط حیاتی تفکر فلسفی و زندگی صورت گرفته است. تحقیقات گسترده استاد در زمینه فلسفه های زندگی در غرب و جهان اسلام و تحصیلات ایشان در فرانسه زیر نظر اساتید برجسته همه معطوف به درک جایگاه فلسفه در زندگی آدمی است. استاد نوالی در آثارشان به بسط دیدگاه های خاص خودشان در قالب "گفتمان فلسفی معطوف به وجود خاص انسانی" پرداخته اند. نظریه ایشان در حوزه تربیت بسیار قابل توجه است و تأکید بر تمرین و ارتباط تفکر با تمرین و تفکر زمینه مند یکی از نوآوری های استاد در تحقیقات فلسفی شان محسوب می شود. استاد محمود نوالی به مناسبت روز جهانی فلسفه طی یادداشتی اختصاصی برای ساعد نیوز به بررسی "ضرورت فلسفه در زندگی" پرداخته اند:
می توان به کلام و زبان این روزگار گفت که مزیّت انسان ها بر این امر مبتنی است که توانایی انتخاب ارزش ها را دارا هستند و هر انسانی به نوبه خود می تواند سؤال کند که چه کارهایی خیر است و کدام فکر و عملی شر محسوب می شود. معیار زشت و زیبا چیست، و بالأخره کدام رفتار و گفتار حق است و کدام ها نادرست می باشند. تمام رفتارهای انسان نیز بنا بر ارزش های او به وجود می آیند و اعتبار می یابند یا بی اعتبار می شوند. محرک اصلی انسان ها در هر کاری از جمله در خصومت ورزیها، دوستی ها، تلاش ها، و سکون ها، ارزش دهی هایی هستند که مردم می خواهند خود را به جنبه های خیر آنها آراسته نمایند و با ترک جنبه های منفی محبوبیت به دست آورند و از نامحترم و ناپسند بودن خود را دور نگه دارند.
امّا مبنای انتخاب ارزش ها، استدلال و دلایل، یا فلسفه هر شخصی است که بر مبنای آن فلسفه و دلایل، راه و روشی را برمی گزیند که منجر به زندگی پربار و تؤام با انکشاف و خلاقیت می شود و یا سبب انتخاب راه های تقلیدی و تبعیّت از دیگران میگردد. در صورت اخیر، ذات پژوهشگر و سؤال کننده انسان معطل و بیکار می ماند و از طبیعت فلسفه مندی منسلخ می گردد و قدرت عزم و اراده و تصمیم خود را به دیگران واگذار می کند. به عبارت دیگر، به جایِ این که خود صاحب فکر و استنباط باشد، و به سوی کشف و عمل برود، از گفته دیگران، مقلدانه پیروی می کند و تابع "میگویندها" می گردد و از خویشتن خویش غائب می گردد.
آشکارا، هرکسی در هر جایگاه و منزلتی که باشد فلسفه ای دارد. یک لحظه بدون فلسفه و دلایل زیستن برای ذات پاک انسان نامیّسر است. منزلت و مقام انسان با فلسفه و دلایل او معیّن می شود، هر کس با فلسفه خود، راهی به سعادت پیدا میکند و یا به مغاک شوربختی می افتد. والایی و بزرگواری را باید از فلسفه از دلایل و استدلال به دست آورد. ما بدون اجازه فلسفه ی خودمان، هیچ کاری را آغاز نمی کنیم و هر اقدامی که می کنیم، به دستور دلایل مان انجام می دهیم. لازم و واجب است تا در تکمیل فلسفه خود بکوشیم و دلایل خودمان را بر معلومات محکم استوار سازیم.
همچنین، فلسفه و دلایل، ارزش هر واقعه و هر شخصی را برای ما معین می سازد که چه چیزی خوب و خیر یا زیبا و دست داشتنی و حق و باورکردنی است. به عبارت دیگر، معنای هر چیزی از فلسفه ی ما سرچشمه می گیرد. لازم است همواره بر کیفیّت دلایل و فلسفه خودمان با نظر انتقادی بنگریم و نتایج آنها را در عمل بسنجیم. مبادا در این عالم آکنده از امکانات، در تنگنای نگرش های محدود و صغیر و خالی از دلایل و فلسفه محکم خود را گرفتار سازیم. همواره بیاد آوریم که غیر از آنچه هستیم، می توانیم جور دیگر و کاملتر از آن هم باشیم.
فرموده مولوی را فراموش نکنیم: "تو به هر صورت که آیی و بیستی/ که من این، والله آن تو نیستی" (بیت 804، کتاب 4 مثنوی معنوی). زیرا ما تمام آنچه می توانیم باشیم، "هنوز" نیستیم و همواره "هنوز نیستی" در برابر امکانات ما وجود دارد که می توانیم برای تحقق آن راهی پیدا کنیم. ما می توانیم تا زنده هستیم به خلق و کشف زیبایی های تازه توفیق یابیم. البته در جهت منفی و نکبت بار بودن زندگی نیز راه ها نامحدود است. به هر حال، فلسفه ما فرمانده ما است. یکی از راه های بی نظیر خوشبختی، پیدا کردن و دیدن زیبایی های عالم است. همچنین به عهده هر انسان هنرمند در هر سطحی که باشد، پیدا کردن و دیدن زیبایی های گوناگون میسر می باشد.
در جهان امروز، فلسفه به معنی اعم، به فلسفه های ناحیه ای هم عنایت کامل دارد. بدین ترتیب، ما برای هر قلمروی، فلسفه خاص آنرا هم داریم که به ما کمک می کند تا در هر زمینه ای، حتی المقدور، عقاید مبتنی بر فلسفه محکم، در هستی خاص خودمان داشته باشیم. برای مثال، ما فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه سیاست، فلسفه عرفان، فلسفه شعر، فلسفه عشق، فلسفه دوستی، فلسفه عواطف را هم داریم، که دائماً مانند موجودات زنده رشد می کنند و گاهی نیز مورد انتقاد قرار گرفته و با تجدید نظر حیات خود را ادامه می دهند. فلسفه با ازدیاد معلومات دگرگون می شود و نگرش های ما را نیز کامل تر می سازد.
بدین ترتیب، فلسفه راهنمای زندگی ما در تمام جوانب آن است. ولی خیلی از دستورالعمل ها، به صورت کلی و مبهم در اختیار ما قرار می گیرند. مثلاً می گویند "با ادب باش". این فرمان مبهمی است، زیر هر رفتاری، ادب و روش خاصی دارد. برای مثال، ادب در برابرِ پدر و مادر، ادب در برابر معلم و همسر و الخ. هر یک از آنها در لحظات مختلف زندگی و در موارد مختلف ادب خاصی را می طلبند. در این صورت، ما هر لحظه باید راه و روش مؤدب بودن را در موقعیت های مختلف با استدلال ها و دلایل خودمان استنباط کنیم. برای مثال، نشستن یا گفتار، فرمول کلی، برای مؤدّب بودن ندارند، و باید در هر مقامی مؤدب بودن را در باب آنها خلق نماییم. به عبارت دیگر، ما همواره نیازمند فلسفه هستیم. تا قبل از هر رفتاری، رفتار مؤدبانه آن را برای موقعیتهای مختلف به دست آوریم. بدین جهت است که می گوئیم، لحظه ای خالی از فلسفه را نمی توانیم زندگی با هدفی داشته باشیم. هدفداری مستلزم وجود فلسفه است تا آنرا مدلل سازد.
پس برای هر انسانی که عقل و درایت را راهنمای رفتارهای خویش قرار می دهد، واجب است که همیشه، فلسفه ای برای آنها داشته باشد و موارد اطلاق عاقلانه بودن را مد نظر قرار دهد. آخرین مطلبی که مطرح می کنیم، این است که ما فلسفه را مجرد از سایر ویژگی های انسانی در نظر نمی آوریم. زیرا خود فلسفه نیز تحت تأثیر آنها است. عقلانیت و فلسفه بدون توجه به سپهر عاطفی، دینی، اقتصادی و روابط اجتماعی به صورت انتزاعی عمل نمی کند. فلسفه همواره با عالم ذهن و عین همراهی دارد. در جهان بودن و با جهان بودن، خود را بر فلسفه انسان تحمیل می کند. انسان در بطن ساحت های مختلف، که در همدیگر تأثیرات متقابلی دارند، زندگی می کند، منتها بر ساحتی در مواقع مختلف، درخشش خاصی پیدا می کند.