در یادداشت پیشین کوشش شد تا پاسخی کوتاه و مختصر در مورد درستی یا نادرستی فال حافظ داده شود، در آن نوشتار سعی کردیم با رویکردی کلی به روند شعر فارسی، جایگاه خاص حافظ در مسیر آن و بیان شگردهای شاعر، این مسأله را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. بنابر آنچه در آخر آن مقاله گفته شد، قرار شد به بررسی این مسأله از دیدگاه یاکوبسن بر اساس نظریه ساخت استعاره بنیاد و ساخت مجاز بنیاد نیز پرداخته شود. اما تعریف ساخت استعاره بنیاد و ساخت مجاز بنیاد چیست؟ تفاوت و تمایز این دو ساخت چیست؟ و کدامیک از این ساختارها برای تفأل کارآمدتر هستند؟ دکتر علی عباسعلی زاده استادیار دانشگاه فسا در شیراز دیار لسان الغیب در یادداشتی اختصاصی برای ساعد نیوز در تلاش هستند تا این سؤالات را پاسخ دهند.
برای تعریف و شناخت این ساختارها، بگذارید به عنوان نمونه، به مقایسه شعری از سعدی با حافظ بپردازیم، ناگفته پیداست که انتخاب غزلها آگاهانه انجام گرفته است.
سرو سیمینا به صحرا می روی نیک بدعهدی که بی ما می روی
کس بدین شوخی و رعنایی نرفت خود چنینی یا به عمدا می روی
روی پنهان دارد از مردم پری تو پری روی آشکارا می روی
گر تماشا می کنی در خود نگر یا به خوشتر زین تماشا می روی
می نوازی بنده را یا می کشی می نشینی یک نفس یا می روی
اندرونم با تو می آید ولیک خائفم گر دست غوغا می روی
ما خود اندر قید فرمان توایم تا کجا دیگر به یغما می روی
جان نخواهد بردن از تو هیچ دل شهر بگرفتی به صحرا می روی
گر قدم بر چشم من خواهی نهاد دیده بر ره می نهم تا می روی
ما به دشنام از تو راضی گشته ایم وز دعای ما به سودا می روی
گر چه آرام از دل ما می رود همچنین می رو که زیبا می روی
دیده سعدی و دل همراه توست تا نپنداری که تنها می روی
چنان که میبینیم سعدی در تمام این غزل هدفش این است که خرامیدن، یا همان راه رفتن زیبای معشوقش را توصیف کند؛ حال در هر بیتی گوشه ای از این زیبایی را به تصویر میکشد، در واقع در هر بیتی این مفهوم را توسعه میدهد و تا آخر غزل این شیوه، ادامه پیدا میکند؛ در بیت اول معشوق را به سروی سپید تشبیه میکند که به سوی سبزه زار می رود، در بیت دوم راه سپردن او را شوخ و گستاخانه و زیبا بیان میکند، به همین شکل در ادامه ابیات، او را به پری تشبیه میکند که آشکار شده است و تا آخر غزل که سعدی به او یادآوری میکند که در این مسیر دیده و دل ما نیز همراه تو و به دنبال تو به راه افتاده است، آری اگر کمی دقت کنیم، می یابیم که نقطه مرکزی این غزل، توصیف و توسعه مفهوم خرامیدنِ معشوق و بیانِ زیبایی های آن است و هر بیت گسترش دهنده ی این مفهوم و توصیف این زیبایی از زاویه ای دیگر است. حال بگذارید به غزلی از حافظ از این منظر نگاه کنیم.
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
اگر به شعر حافظ نگاه کنیم، به سادگی در می یابیم که حافظ در غزل یاد شده از چندین موضوع صحبت میکند، غزل هیچگونه انسجام معنایی ندارد، گویی شاعر همچون مرغی خوش خوان، مدام از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریده است، افق معنایی بیت یا در همان بیت و یا حداکثر تا دو یا سه بیت ادامه می یابد و بی درنگ افقی دیگر شروع میشود. حافظ در بیت نخست، زاهد ریاکار و ظاهر پرست را ملامت میکند و او را ناآگاه از حال درونی خود (حافظ) میداند، در بیت بعد به سالکان وادی معرفت یادآوری میکند که در راه عرفان، هر پیشامد و حادثه ای که برای سالک این راه اتفاق بیفتد به خیر و صلاح اوست، چرا که این راه، همان صراط مستقیم است. در بیت بعد، از اصطلاحات شطرنج بهره می برد، برای بیان اینکه، آدمی، در عرصه زندگیِ رندانه باید کوششی هر چند مختصر انجام دهد، در بیت چهارم، از زیبایی آسمان شگفت زده می شود و نادانی و عجز انسان از شناخت آسمان را بازگو میکند، در بیت بعد تعریض و کنایهای به بیسوادی صاحب دیوان میزند و الی آخر... همانگونه که دیدید حافظ در این غزل هیچگونه وحدت موضوعی را رعایت نکرده است، حتی شگفت تر آنکه، ممکن است حتی در یک بیت چندین افق معنایی را پیش چشم خواننده به تصویر کشد، مثلا در همان بیت اول، از طرفی ریا و ریاکاری زاهد را نقد میکند و از طرف دیگر بیان میدارد که ما (عارفان) اهل باطن و درون هستیم و از طرف دیگر می گوید که ما توجهای به گفته ایشان نمیکنیم. ببینید چگونه آگاهانه خود نیز معترف است که "نظم پریشان" را برای سرودن شعر انتخاب کرده است:
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می نوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
تمام مطالب گفته شده را میتوان چنین جمعبندی کرد: شعر سعدی همچون شعر بسیاری دیگر از شاعران این سرزمین، تنها اطراف یک موضوع میچرخد و هر بیت کامل کننده و توسعه دهنده ی بیت پیشین است، همه ی ابیات در خدمت موضوعی خاص سروده شده اند. به قول استادم، دکتر علی محمد حق شناس: افق در شعر سعدی غالبا یکسان میماند و با قبول عناصر تازه به اطراف گسترش مییابد، به طوری که عناصر مزبور، در یک سطح و به طرز افقی با هم همنشین میشوند و از آن رهگذر فضایی نظام یافته، روشن و عاری از ابهام در شعر پدید می آورند. اما چنان که دیدیم در شعر حافظ ماجرا چیز دیگری است؛ در شعر حافظ هر بیت برای خود دنیایی جداگانه است، مستقل و آزاد، گاه حتی همان تک بیت هم چنان که گفته شد لایه بر لایه و تو در تو است، علاوه بر تمام این موارد، استادیِ شگفت حافظ در استفاده از صنعت ایهام نیز، شعر او را پر رمز و رازتر و مبهمتر میکند.
آنچه در شعر سعدی و شاید بتوان گفت در بیشتر شعرهای زبان فارسی اتفاق می افتد، همان مطلبی است که یاکوبسن از آن با عنوان "ساخت مجاز بنیاد"یاد میکند، ساختاری که در آن تکیه اصلی بر محور همنشینی و همجواری است، به عبارت دیگر در این ساختار هر کلمه در کنار کلمات قبل و بعد خود، و هر بیت نیز در کنار ابیات دیگر معنا پیدا میکند و یا معانی آنها را تکمیل میکند. اگر بخواهم این مطلب را خلاصه تر و کاملتر بیان کنم اینست که، در شعر بیشتر شاعران فارسی از جمله سعدی، تمام عناصر معنایی غزل ( از معنای تک تک کلمات و تشبیهات گرفته تا معنای کامل ابیات وکل غزل ) گویی همگی دست به دست یکدیگر داده اند تا مفهومی واحد را در اوج هنری خود بیان کنند، اما آنچه در شعر حافظ اتفاق میافتد ساخت استعاره بنیاد است؛ بنا به گفته ی دکتر علی محمد حق شناس: در ساخت استعاره بنیاد تکیه اصلی بر محور جانشینی و اصل جایگزینی است. بدین معنی که در این ساخت میتوان هر عنصری را به اعتبار شباهتی که با عنصر دیگر دارد، جایگزین عنصر اخیر در محور جانشینی ساخت. به زبان دیگر، گویی اینکه تمامی عناصر معنایی غزل، چنان استقلالی دارند که هر لحظه آماده هستند خود را جانشین معنایی مشابه کنند! حال اگر به این تحلیل دقت کنیم به راحتی در مییابیم که چرا ساخت استعاره بنیاد در هنگام تفأل کارایی بیشتری دارد و چرا درصد احتمال درستی آن در این ساخت بیشتر از شعرهایی است که ساختار آن مجاز بنیاد است. ناگفته پیداست که ذهن آدمی در هنگام تفأل، به دنبال "شباهت" میگردد و مدام میخواهد معنای شعر را با مقصود و هدف خود تطبیق دهد و این موضوع تنها و تنها در ساختار استعاره بنیاد وجود دارد. چنانچه مایلید این مطلب را به طور کاملتر مطالعه فرمایید میتوانید به اینجا مراجعه کنید. به امید خدا در نوشتاری دیگر کوشش خواهیم کرد رمز و رازی دیگر از شعر حافظ را بیان کنیم.
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش
4 سال پیش