ما از سالمرگ کانت به این سو در دنیای روشنگری زندگی می کنیم/ رجوع به سنت می تواند زمینه ترمیم بنیادهای خرد جدید را فراهم کند.
ساعد نیوز: مختصات مفهومی جغرافیای فکری دنیایی که امروز ما در آن زیست می کنیم چیست؟
دکتر قاسم پورحسن: شاید بتوانیم آغاز سده ی نوزدهم را متعلق به قلمرویی بدانیم که دوره جدید نام دارد. در این سده خردی پا به عرصه وجود نهاد که اساساً بر بنیادی متفاوت استوار بود. سنخ پرسش هایی که این خرد به تأمل و تفکر درباره آن می پرداخت متفاوت بود. آرمان خواهی کنار رفت و عینیت گرایی حاکم شد. خرد جدید معطوف به روشنگری است. من معتقدم ما از سال 1804 سال مرگ کانت به این سو، در دنیای روشنگری زندگی میکنیم. دورانی که ما به عنوان عصر روشنگری می شناسیم دو برهه داشته است. برهه نخست، برهه ای است که در آن، انقطاع از سنت رخ می دهد. این وضعیت تا پنجاه سال گذشته ادامه داشت. از دهه 1960 و 1970 به این سو، پرسش هایی شکل گرفت که ضرورت رجوع دوباره به سنت ها و احیای سنت ها را از نو مطرح ساخت. تصور من این است که ما در میانه دو وضعیت قرار داریم. تقدیس خرد جدید، از یک سو، و یأس از نابسندگی این خرد، از سوی دیگر. معتقد هستم که برای برونرفت از این وضعیت نیاز مبرم به توجه به سنت ها داریم تا بنیادهای دنیای جدید را ترمیم کنیم.
بحران های انسانی در دنیای جدید زمینه را برای طرح دوباره سنت و معنویت مهیا کرد/ سنت وجهه هستی گونه ای دارد که بدون بازجست آن، راه آینده را نمی توانیم بیابیم/ التفات ما به سهروردی و ابن سینا از سنخ تفاخر، قوم مداری و برتری جویی نیست/ ابن سینا و سهروردی اندیشمندانی بی وطن هستند.
ساعد نیوز: چگونه می توان در چنین دنیای جایی برای تفکر اشراقی و نوری باز کرد؟
دکتر قاسم پورحسن: از دهه سی قرن بیستم در غرب، حلقه های متفاوت فکری به وجود آمد. یکی از این حلقه ها، حلقه اورانوس با محوریت افکار فیلسوفانی همچون اوتو و کربن بود. این حلقه ها خواهان التفات بنیادین به وجه معنوی انسان بودند. اوتو در کتاب "عرفان شرق و غرب"، به تفصیل از این حلقه در اروپا سخن گفته است. از زمانی که نیچه درباره بحران انسان اروپایی سخن گفت، مفاهیمی مانند ذوق، معنویت و عرفان بار دیگر در گفتمان فکری فلسفی اروپا از نو مطرح شد. سال ها تلاش شده بود که دین از صحنه زندگی کنار رود و این به تعبیری، به ناخرسندی هایی در حیات بشر دامن زد. البته مطرح کردن نام کربن در ایران به عنوان کسی که آمد و ابن سینا و سهروردی را به ما شناساند، حرف درستی نیست. این مسأله رجوع به سنت و معنویت به ایران محدود نیست. سنخ تفکر بشر تغییر یافته است.
بحران هایی که جنگ های خانمان برانداز جهانی در کل جهان به وجود آورد، گرایش جهانی به رهیافت هایی را دامن زد که ندای سنت و معنویت در آنها به گوش می رسد. معتقدم که در ایران به سنت از دو منظر می توانیم نظر کنیم؛ نگاه اول این است که سنت، حاوی یک نگاه بنیادین به بشر و بشریت است. و حیث دوم یا منظر دوم این است که سنت بنیاد است. میراث ماست. سنت وجهه هستی گونه ای دارد که بدون بازجست آن، راه آینده را نمی توانیم پیدا کنیم. التفات به سهروردی از باب برتری جویی و قوم مداری نیست، بلکه بحث ما از سهروردی در اصل بحث از اندیشمندی است که به انسان می اندیشد و روی سخن اش با انسان بماهو انسان است. امروز در غرب، فیلسوفی همچون لویناس از غفلت از دیگری سخن میگوید. اوتو بحث غفلت از شرق را مطرح می سازد و می گوید که این غفلت در اصل به معنای غفلت از معنویت به عنوان وجهی بنیادین از وجود انسان است.
ما در این دوران به خرد نیاز داریم ولی به همان میزان نیز به معنویت هم نیاز داریم. البته این نیاز باید قرین نگاهی بنیادین به هر دو مقوله خرد و معنویت باشد. دوای درد امروز ما احیای نسبت بنیادینی است که ما با سنت داریم. ابن سینا و سهروردی اندیشمندانی بی وطن هستند چرا که روی سخن آنها نه با انسان ایرانی که با کل بشریت است. توجه به معنویت و وجه آسمانی وجود آدمی به عنوان موجودی خردمند می تواند زمینه ای باشد برای وصول به نگاهی جامع تر به انسان و حل بحران های موجود.
سهروردی معنای جامع تری از رهایی را برای کل بشریت بسط می دهد/ انسان در مرکز تأملات فلسفی سهروردی قرار دارد/ فارابی آغاز است، ابن سینا بنیاد است و سهروردی گسترش دهنده و بسط دهنده حکمت مشرقیه سینوی است.
ساعد نیوز: شیخ اشراق چه حرف رهایی بخشی برای دنیای جدید دارد؟
دکتر قاسم پورحسن: ما در مدتی طولانی تحت سیطره الهیات مسیحی وقتی از رهایی سخن می گفتیم، آن را به معنایی تنگ و محدود فهم می کردیم. اما رهایی در بستر حکمت مشرقیه معنایی جامع تر پیدا می کند و از آنِ کل بشریت می شود. شیخ اشراق و نیز ابن سینا، منظومه انسان شناسی دارند. آغاز تفکرشان، انسان است. یونانیان چنان که ارسطو در کتاب آلفای بزرگ متافیزیک به صورت تفصیلی بیان می کند، دلمشغول فوزیس در معنای طبیعت بودند نه فوزیس در معنای وجود. ابن سینا با انسان شروع می کند. اکهارت حق دارد به عنوان شاگرد آلبرتوس کبیر به تمجید از ابن سینا پرداخته و بگوید که ابن سینا به درستی در نمط هشتم اشارات بالاترین لذت را همانا لذت معنوی دانسته است. سهروردی شاگرد ابن سینا است؛ چه خودش این مسأله را قبول کند و چه رد کند. فارابی آغاز است، ابن سینا بنیاد است، سهروردی بسط دهنده حکمت مشرقیه سینوی است. رساله حی ابن یقضان، ابن سینا در عمل نشان می دهد که سرآغاز تفکر فلسفی او انسان است و او بر ضرورت توجه به انسان سخن می گوید. متفکرانی به مانند الجابری، اندیشه ابن سینا را به درستی درک نکرده اند.
ما سهروردی و ابن سینا را درست نخوانده ایم/ این دو فیلسوف از انسان سخن می گویند چیزی که در تفکر یونانیان مغفول مانده است/ اخلاق برای ابن سینا بنیاد فلسفه است/ سراسر فلسفه سهروردی نفس شناسی است.
برخلاف تصور غالب، اخلاق برای ابن سینا، بنیاد فلسفه است. در شفا این مطلب را بیان می کند. سهروردی با انسان شروع می کند. تمام فلسفه سهروردی نفس شناسی است. حکیم در نظر سهروردی کسی است که با انسان نسبتی بنیادین برقرار کرده است و طبیعتاً برقراری چنین نسبتی باید مسبوق به توجه به تمام وجوه بنیادین بشر از جمله ذوق، شهود و اشراق باشد. ما سهروردی و ابن سینا را درست نخوانده ایم. ابن سینا را پیرو ارسطو میدانیم. این فهم درستی نیست. مقدمه حکمه الاشراق سهروردی را بخوانید. این مقدمه فهم بنیادین سهروردی از انسان را به درستی نشان می دهد. او می گویند که "هر جوینده ای را سهمی است از نور". حقیقت ذات بشر را در جویندگی می بیند. او انسان را در معنای حقیقی خود و با نظر به حقیقت اش محور تأملات فلسفی خود قرار قرار می دهد. سنخ حکمت اشراق سهروردی، انباشت دانش نیست بلکه این حکمت ممزوج نور است. او از تفکری سخن می گوید که بی وطنی سرشت آن است. این نوع تفکر را کسی پیشه خود می سازد که حکیم الهی باشد چه از خمیرمایه فیثاغوری و چه از خمیرمایه خسروانی. این نوع تقسیم بندی های قبیله ای و قومی جایی در تفکر سهروردی ندارد بلکه او از تفکری انسانی در عالیترین مرتبه اش سخن می گوید.
ما از عنصر اخلاقی و انسانی تفکر فلسفی سهروردی غافلیم/ ما فقط بر این نکته تأکید داریم که سهروردی فیلسوفان مشائی را مورد نقد قرار داد بدون این که به اصالت فکری شیخ اشراق توجهی داشته باشیم.
سهروردی به عنوان اندیشمندی بی وطن، بنیانگذار حکمت انسانی در معنای اصیل اش است. او فلسفه را با نگاهی قوم مدارانه به سبک هگل و هایدگر نمی بینید تا بخواهد بگوید که فلسفه از آنِ غرب است یا شرق. او دارد انسانی می اندیشد. همین اندیشه است که در حی ابن یقضان ابن سینا و مقدمه ابن طفیل بر آن هم مطرح می شود. فهمی بنیادین از سرشت و وجود بشر کما هو بشر. اگر دنیای امروز دنیای نقصان و دنیای بحران انسان است، سهروردی برای این بحران و نقصان پاسخی دارد. انسان را در قلب تفکرش می نشاند. طبیعتاً درک و فهم اصیل از انسان، با اتکاء به تفکر مقولاتی و مفهومی میسر نیست. اساساً حکیمی که می خواهد درمان در بشر جدید باشد با تفکر مقولاتی و مفهومی نمی تواند این درد را درمان کند. ما به حکیمی نیاز داریم که سخن اش از جنس سخن مولوی و شمس باشد و بشر در معنای اصیل اش محور آن باشد. من معتقدم که علامه جعفری با قرار دادن انسان در قلب روابط چهارگانه هستی شناختی بنیادین نشان داده است که متفکر بزرگی است و مسیر حکمت اسلامی را به درستی درک کرده است. در مورد علامه طباطبایی هم همین نظر را دارم. در بطن تفکر سهرودری یک عنصر اخلاقی و انسانی بسیار قوی وجود دارد. بی وجه نیست که او از زرتشت سخن می گوید و در دستگاه فرشته شناسی اش از تفکر خسروانی و فهلویون بهره می برد. ما از این وجه تفکر سهروردی کاملاً غافل هستیم. تفکر اصیل فلسفی در نزد ابن سینا و سهروردی، انباشت خرد نیست بلکه انسانی ترین و انضمامی ترین فعالیت است.
تفکر اشراقی می تواند زمینه احیای نگاه اخلاقی به انسان شود/ سهروردی در تلاش برای سیطره اخلاق در دنیایی است که نظام قدرت بر آن سلطه دارد/ در دنیایی زندگی می کنیم که انسان از حیث انسان بودنش دیده نمی شود.
ساعد نیوز: کارکرد تفکر اشراقی در تحرک بیشتر سنت فلسفی مان در دنیای امروز چیست؟
دکتر قاسم پورحسن: در ابتدای پاسخ به این سؤال مهم می خواهم دو نکته کوتاه را بیان کنم. این که درخواست سهروردی از ملک ظاهر چه بود؟ سهروردی برای ملک ظاهر، از جامعه نورانی سخن می گوید نه از جامعه فاضله به سبک فارابی. دلیلش این است که جامعه در تاریکی و ظلمت کامل غرق شده است. در جامعه نورانی سهروردی، انسان محور است. طرح سیاسی شیخ اشراق در اصل یک طرح اخلاقی است. این طرح اخلاقی سهروردی و نیز عنصر اخلاقی ابن سینا در غرب مغفول ماند. ابن رشد به غلط ابن سینا را پیرو ارسطو دانست و از عدول ابن سینا از اصول ارسطویی سخن گفت. به این طریق این تفکر در میان ابن رشدیان لاتینی دچار تحریف شد و اساساً همین فهم غلط از ابن سینا است که باعث جدا پنداشته شدن تفکر سینوی و اشراقی شد. سهروردی به جای این که به سراغ صلاح الدین پدر ملک ظاهر برود ترجیح می دهد که طرح خود را به نزد ملک ظاهر ببرد. بحث بر سر موازنه دو نظام قدرت و اخلاق است. فوکو به ما گفته است که تمام مناسبات دنیای امروز را باید در ذیل سیطره نظام قدرت فهم کنیم. فارابی، ابن سینا و سهروردی به دنبال تغییر موازنه قدرت و اخلاق بودند.
امروز کشورهای مسلمان اتمیزه شده اند و به دیگری توجه ندارند/ بحران دنیای امروز بحران ثروت و رفاه نیست بلکه بحران اخلاقی است/ حکمت اشراقی سهروردی می تواند ما را از بحران اخلاقی موجود نجات دهد.
امروز کشورهای دنیا و خصوصاً کشورهای اسلامی از بحران و نقصان اخلاقی رنج می برند. حیث انسانی بشر در سلطه نظام قدرت است. انسان از حیث انسان بودنش دیده نمی شود. چرا مولوی مورد توجه است؟ چون انسان را در قلب تفکرش قرار داده است. فارابی و سهروردی پنهان نویس بودند و این پنهان نویسی یا به دلیل گرایش باطنی آنهاست یا از ترس. جامعه توانایی فهم تفکر آنها را نداشت. امروز ما در دنیایی زندگی می کنیم که بحران آن، بحران ثرورت و رفاه نیست بلکه بحران اخلاقی است. جوامع اسلامی اتمیزه شده اند و به دیگری نمی اندیشند. نسبت انسان مسلمان با اخلاق قطع شده است. دقیقاً همین درک بنیاد اخلاقی وجود انسان است که می تواند از مسیر تفکر اشراقی سهروردی تحقق پیدا کند. خواجه نصیر طوسی در اوج بحران حمله مغول به ایران، اخلاق ناصری را می نویسد چرا که باور داشت که بحران جامعه، بحران اخلاقی است. ما باید اخلاق را با تکیه بر حکمت و دانایی نجات دهیم. این اخلاق هم مبتنی بر سنت حکمی و معرفتی ما است و هم مبتنی بر سنت ها و آیات قرآنی. اخلاقی که در کلام سهروردی و حکمت اشراقی او تجلی پیدا کرده است.