به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعد نیوز به نقل از همشهری، ساعت 10:30 صبح سه شنبه نوزدهم دی ماه به قاضی محمد جواد شفیعی بازپرس جنایی تهران خبر رسید که جوانی 22 ساله در جریان درگیری هدف ضربات چاقو قرار گرفته و به قتل رسیده است. با این تماس، تیم جنایی در جنوب تهران که محل درگیری بود حضور یافت و مشخص شد که مقتول در صف نانوایی بوده که ناگهان پسری جوان به سمت وی هجوم برده و چند ضربه چاقو به وی زده است. هرچند شاهدان فورا با اورژانس تماس گرفتند و جوان زخمی برای درمان به بیمارستان انتقال یافت اما تلاش برای نجات او بی فایده بود و پسر جوان به کام مرگ رفت.
این درحالی بود که به گفته شاهدان، ضارب فورا از محل گرفته بود.
اگرچه عامل جنایت در صف نانوایی موفق به فرار شده بود اما ماموران با انجام تحقیقات میدانی هویت او را به دست آوردند.
او که مجید نام دارد و پسرعمه مقتول بود. آنها از مدت ها قبل با یکدیگر دچار اختلاف شده و درگیری های متعدد داشتند تا اینکه روز حادثه، مجید پسرعمه خشمگین در اقدامی وحشیانه جان پسر دایی اش را گرفت.
وی پس از جنایت، چمدانش را جمع کرده و فراری شده بود با این وجود اقدامات ویژه برای شناسایی مخفیگاه و دستگیری او آغاز شد. خیلی زود مشخص شد که وی قصد خروج از کشور را دارد اما تیم جنایی خیلی زود موفق شد محل قرار متهم فراری با قاچاقچیان انسان را که قصد داشتند وی را قاچاقی از مرز خارج کنند، شناسایی کند. همین کافی بود تا تنها چند ساعت پس از جنایت، متهم فراری در یکی از محله های جنوب پایتخت شناسایی و دستگیر شود.
متهم پس از دستگیری به قتل پسردایی اش اعتراف کرد و به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای جنایی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
می خواستم او را بترسانم
متهم به قتل 26 سال سن دارد و هنوز در شوک جنایتی است که ناخواسته مرتکب شده است. او می گوید که فقط قصد داشته پسر دایی اش را بترساند اما ماجرا به جنایت ختم شد و چون خیلی شرمسار است، روی دیدن دایی و زن دایی اش را ندارد.
اختلافت با پسردایی ات چه بود؟
به خاطر پول. او به من بدهکار اما زیر بار نمی رفت بدهی اش را بپردازد.
چقدر بدهکار بود؟
یک میلیون تومان. البته من یک میلیون و پانصد هزار تومان سالها قبل به او قرض داده بودم، پسر دایی ام 500 هزارتومانش را پرداخت کرد اما حاضر به برگرداندن یک میلیون تومان دیگر نمی شد.
یعنی به خاطر یک میلیون تومان، جان پسر دایی ات را گرفتی؟
اشتباه کردم، خیلی نادم و پشیمانم. ای کاش زمان به عقب برمی گشت و دستان من هم هرگز به خون پسردایی ام آلوده نمی شد. باور کنید من قصد گرفتن جان او را نداشتم. می خواستم بترسانمش تا هرچه زودتر به پولم برسد اما خب ماجرا رنگ و بوی جنایی به خود گرفت.
گفتی سالها قبل از تو پول قرض گرفت بود؟
درسته، سالها قبل زمانی که در کشور ترکیه بودیم.
در کشور ترکیه؟
رفته بودیم برای کار. چند سال قبل با پسردایی ام قاچاقچی از کشور خارج شده و رفتیم ترکیه. پسردایی ام مهدی چند مرتبه از من پول قرض گرفت و بعد برگرداند. می دانید چرا؟ چون برود بازی های عجیب انجام دهد. بازی هایی شبیه به قمار. پول پرداخت می کرد اما آدم خوش شانسی بود که ببرد. هربار هم می باخت و هرچه به او می گفتم دست از تفریحات شبانه و بازی های عجیبش بردارد، گوشش بدهکار حرف های من نبود و کار خودش را می کرد. می گفتم ما این همه خطر به جان خریدیم تا برای کار به کشور ترکیه سفر کنیم اما گوش نمی کرد. حتی جانش را هم کف دستش می گرفت و می رفت. بعضی از شب ها با خود می گفتم که دیگر برنمی گردد و ممکن است او را به قتل برسانند. چون شنیده بودم افرادی که بازی های عجیب انجام می دهند، خطرناک هستند و ممکن اسن آدم بکشند. حتی چند بار هم خون آلود به خانه آمد و با این وجود به انجام بازی های عجیب و قمار ادامه می داد. به خاطر همین هم یک میلیون و پانصد هزارتومان آخرین بار از من قرض گرفت و دیگر برنگرداند.
حالا چرا از ترکیه برگشتی؟
چون شنیده بودم پلیس ترکیه، افرادی که غیرقانونی در کشورشان هستند را اخراج می کند. علاوه بر این به جریمه یا زندان هم محکوم خواهند شد. به همین دلیل تصمیم گرفتم دوباره قاچاقچی به ایران برگردم چون دنبال دردسر نبودم.
برگردیم به روز جنایت، چه شد که آن روز با پسردایی ات درگیر شدی و جانش را گرفتی؟
همانطور که گفتم مهدی پسردایی ام بدهی یک میلیون تومانی اش را پس نمی داد. آن روز رفتم محل کار او که سوپرمارکتی در جنوب تهران بود. بحث بدهی را پیش کشیدم و او به جای اینکه عذرخواهی کند برای این تاخیر، به حالت طلبکارانه با من صحبت کرد و وقتی درگیری میان ما بالا گرفت، یک سیلی در گوشم زد. همین موجب شد تا به شدت خشمگین شوم. برگشتم به خانه و یک چاقو برداشتم. سپس به سراغ مهدی رفتم اما همکارش گفت که برای خرید نان به نانوایی رفته است. رفتم نانوایی و با چاقو چند ضربه به سمت او که در صف ایستاده بود، پرتاب کردم.
و بعد تصمیم به فرار و خروج از کشور گرفتی؟
وقتی شنیدم مهدی پسردایی ام فوت شده، ترسیدم. می دانستم به زودی دستگیر می شوم و نمی خواستم به چشمان دایی و زن دایی ام نگاه کنم و بگویم قاتل پسرشان هستم. با یکی از دوستانم تماس گرفتم تا مرا به مرز برساند و از آنجا قاچاقچی کشور را ترک کنم اما زودتر از آنچه که تصور می کردم لو رفتم و دستگیر شدم.
10 ماه پیش